loading...
از قافله مانده
محمود علیپور بازدید : 20 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

 یکی از راه های افزایش نعمت از جانب پروردگار، بکار بردن اذکاری می باشد که از سوی ائمه اطهار (ع) در مواقع گوناگون سفارش شده است، به نحوی که اگر این اذکار با خلوص نیست بر زبان جاری گردد موجبات نعمت و رزق روزی بیشتر فرد را به ارمغان خواهد آورد.

در این باره از حضرت محمد (ص) روایت شده است که ایشان بیان داشته اند: هر کس که بخواهد زندگانی اش غرق در نعمت گردد به اذکار ششگانه در مواقع گوناگون بپردازد که آن ها چنین می باشند:

1- آن که در آغاز هر کار بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم؛

2- چون نعمتی از راه حلال نصیبش شد بگوید: الحمدلله ربّ العالمین؛

3- چون خطا و لغزشی از او سر زد بگوید: استغفرالله ربّی و اتوب الیه؛

4- چون به غم و اندوهی دچار شد بگوید: لاحول و لاقوّة اِلا بالله العلیّ العظیم؛

5- هرگاه برنامه ریزی برای انجام کاری نمود بگوید: ماشاءالله کان (اِن شاءالله)؛

6- و چون از ستمگری ترس داشت بگوید: حسبنا الله و نعم الوکیل

محمود علیپور بازدید : 22 سه شنبه 06 خرداد 1393 نظرات (0)

 روزی سقراط در کنار دریا راه می‌رفت که نوجوانی نزد او آمد گفت: استاد می‌شود بگویید بزرگ‌ترین حکمت چیست؟ سقراط از نوجوان خواست وارد آب شود نوجوان این کار را کرد. سقراط با حرکتی سریع ، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت طوری که نوجوان شروع به دست پا زدن کرد. سقراط سر او را مدتی زیر آب نگه داشت و سپس رهایش کرد. نوجوان وحشت‌زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس‌کشید او که از این کار سقراط عصبانی شده بود، با اعتراض گفت: استاد من از شما در مورد حکمت سوال می‌کنم شما می‌خواهید مرا خفه کنید؟ سقراط دست نوازشی بر سراو کشید گفت: "فرزندم حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی هر وقت معنی آن نفس حیات‌بخش را فهمیدی ، معنی حکمت را هم می‌فهمی!"

محمود علیپور بازدید : 22 سه شنبه 06 خرداد 1393 نظرات (0)

روزی امام سجاد (علیه سلام) به اصحاب خود فرمودند: آیا می‌دانید سبب بودن کبوتران کعبه چیست؟ گفتند نه یابن رسول‌الله شما بفرمائید. حضرت علت را فرمود: در زمان قدیم مردی بود که خانه‌ای داشت در میان آن خانه درخت نخلی بود و کبوتری در شکاف آن آشیانه کرده و پس هر وقت جوجه می‌گذارد آن مرد بالای نخل می‌رفت و جوجه‌های آن را می‌گرفت و می‌کشت مدتی بر این منوال گذشت پس آن کبوتر از دست این مرد به خدا شکایت کرد به آن کبوتر گفته شد این مرتبه که می آید جوجه های تورا بردارد از درخت می افتد ومی میرد بار دیگر که کبوتر جوجه گذارده بود یک روز دید آن مرد بالای درخت رفت کبوتر ایستاد ببیند چه می شود وقتی آن مرد بالای درخت رفت صدای محتاجی از در خانه بلند شد پایین آمد وبه آن چیزی داد برگشت رفت بالای درخت و جوجه های کبوتر را برداشت کشت وبه او آسیبی نرسید کبوتر به خدا نالید گفت خدایا پس وعده ای که به من داده بودی چه شد به اوگفته شد که مرد جان خود را به واسطه آن صدقه ای که داد خرید وبلا از او دفع شد اما ما به همین زودی نسل تورا زیاد می کنیم و جایی تورا مسکن می دهیم که هیچ کس نتواند تا روز قیامت آزاری به تو برساند خداوند آن هارا در خانه کعبه منزل داد ودر امن امان قرار داد وکسی نتوانست آن ها را صید و شکار کند.

محمود علیپور بازدید : 49 جمعه 02 خرداد 1393 نظرات (3)

 درباره بهلول دانا بیشتر بدانیم! بهلول دیوانه یا بهلول دانا کیست؟ این سؤال همیشه وجود دارد که بهلول مجنون بود یا دانا؟ در کتاب دائره المعارف تشیع نقل گردیده است : ابووهیب بن عمرو (بهلول) معروف به مجنون از فقها و حکما و شعرای شیعه در قرن دوم هجری بوده است. و علت دیوانگی ظاهری او این است که به وسیله آن سخن حق را بدون ترس بر زبان بیاورد. در کتاب مجالس المومنین سفینه البحار، روضات الجنات اعیان الشیعه و کتب های بسیار دیگر..... بهلول از شاگردان خاص امام صادق (ع) و از اصحاب آن حضرت و حضرت امام موسی کاظم (ع) معرفی شده است. و چون هارون‌الرشید خلیفه عباسی قصد داشت مخالفان حکومت استبدادی خود را از بین ببرد نقشه طراحی کرد تا امام موسی کاظم را به شهادت برساند.هارون از فقهای بغداد ( از جمله بهلول در خواست کرد فتوا بدهند که امام قصد دارد علیه حکومت قیام کند و قتل او شرعاً واجب است) اما بهلول از این کار خودداری کرد و از امام چاره‌جویی نمود . امام به او پیشنهاد کرد که خودش را به دیوانگی بزند تا هارون از او دست بردارد. یک روز صبح مردم بغداد بهلول را در کوچه و بازار دیدند که لباس کهنه به تن کرده و سوار بر تکه چوبی شده و با کودکان بازی می‌کند و فریاد می زند کنار بروید: مبادا اسب من شما را لگد کند و این تدبیر او را از صدور فتوا علیه امام نجات داد. در روایتی دیگر : سید نعمت‌الله شوشتری در کتاب غرایب الاخبار به نقل از روضات الجنات آورده است که هارون‌الرشید به پیشنهاد مشاورانش از بهلول خواست که قاضی بغداد شود ولی او قبول نمی‌کرد ولی چون اصرار پادشاه را می‌دید خود را به دیوانگی زد . بهلول در ادبیات و فرهنگ اسلامی به خصوص بین شیعیان در ردیف لقمان حکیم قرار دارد. کلمه بهلول در زبان عربی به معنای مرد خندان یا کسی که خوبی‌های زیادی دارد. بهلول در حدود سال 190 هجری قمری در بغداد وفات کرد و در همان شهر به خاک سپرده شد.

محمود علیپور بازدید : 19 جمعه 02 خرداد 1393 نظرات (1)

 اسکندر، پس از تسخیر کردن حکومت‌های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید. با نزدیک شدن مرگ ، اسکندر دریافت که چقدر پیروزی‌هایش ، سپاه بزرگش ، شمشیر تیزش و همه ثروتش بی‌فایده بوده است. او فرماندهان ارتش را فراخواند و گفت: من این دنیا را به زودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم لطفاً خواسته‌هایم را انجام دهید فرماندهان ارتش درحالی‌که اشک از گونه‌هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند. اسکندر گفت :<< اولین خواسته‌ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند. دوم، وقتی تابوتم دارد به سمت قبر حمل می‌گردد، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا و نقره و سنگ‌های قیمتی که در خزانه جمع‌آوری کرده‌ام پوشانده شود. سومین خواسته این است که هردو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد>> مردمی که آنجا بودند از خواسته‌های عجیب پادشاه تعجب کردند اما هیچ کس جرئت اعتراض نداشت. فرمانده مورد علاقه اسکندر دستش را بوسید و روی قلب گذاشت و گفت : پادشاها به شما اطمینان می‌دهیم که همه خواسته‌هایتان اجرا خواهد شد ولی بگوید که چرا چنین خواسته‌های عجیبی دارید؟ اسکندر نفس عمیقی کشید گفت : من می‌خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفتم. می‌خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمند که هیچ پزشکی نمی‌تواند هیچ کس را واقعاً شفا دهد. آن‌ها ضعیف هستند و نمی‌توانند انسانی را از چنگال‌های مرگ نجات بدهند . بنابراین نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند . دومین خواسته در مورد ریختن طلا و نقره و جواهرات در مسیر راه به قبرستان ، این پیام را به مردم می‌رساند حتی یک خرده طلا هم نمی‌توانیم با خود ببرم.بگذارید که مردم بفهمند دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است و درباره سومین خواسته‌ام یعنی دست‌هایم بیرون از تابوت باشد، می‌خواهم مردم بدانند من با دستان خالی به این دنیا آمده‌ام و با دستان خالی این دنیا را تر می‌کنم. آخرین گفتار اسکندر<< دستانم را بگذارید بیرون باشد تا این دنیا بداند شخصی که چیزهای خیلی زیادی به دست آورد هیچ چیزی در دستانش نداشت از دنیا رفت.>>

درباره ما
حضرت امام راحل « ره » : همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزارعاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفاء آزادگان خواهد بود . خدا می داند که راه و رسم شهادت ، کور شدنی نیست و این ملت و آیندگان هستند که به راه شهیدان ، اقتدا خواهند کرد . شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب از نظر کیفی چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 37
  • بازدید سال : 478
  • بازدید کلی : 5,219