loading...
از قافله مانده
محمود علیپور بازدید : 105 جمعه 28 فروردین 1394 نظرات (0)

خدایا: هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا: هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است.

خدایا: راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کفر به خدای بزرگ است.

خدایا: ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.

خدایا: نگذار دروغ بگویم زیرا دروغ، ظلم کثیفی است.

خدایا: محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است.

خدایا: مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود تو را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا: پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا حقایق وجود تو را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا: پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از تو دور نکند.

 

محمود علیپور بازدید : 96 جمعه 28 فروردین 1394 نظرات (0)

- دیروز از هرچه بود،گذشتیم .

- امروز از هر چه بودیم، گذشتیم.

- آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز.

- دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.

- جبهه، بوی ایمان می داد،اینجا،ایمانمان بو می دهد.

- آنجا درب اتاقمان می نوشتیم {{ یا حسیــــــــــــــن ع }} فرماندهی از آن توست.

- الآن می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید.

- الهـــــــــــــــی نصیرمان باش تا بصیر گردیم.

- بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم.

- آزادمان کن تا اسیر نگردیم.

(( برای شادی روح امام شهدا و تمام شهدا و سرلشکر شهید شوشتری

        صلـــــــــــــــوات ))

محمود علیپور بازدید : 23 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (0)

  حسینی بودن امروز تنها خلاصه در اشک ریختن و سینه زدن و هیئت رفتن      نمی شود. اگر عاشورایی هستیم، باید ببینیم یزید روزگار کجای میدان ایستاده. ما باید آنقدر سرسنگین باشیم که یزیدیان زمان امروز برای سرمان جایزه تعیین کند. و ابن زیادها حاضر باشند، سر به تنمان نباشد.

عاشورایی اصیل آن است که هم از تبار یزیدیان دیروز تبری بجوید، هم از یزیدیان امروز! حسین به تنهایی دربرابر استکبار کهن ایستاد، اکنون چه کسی باید بار مقاومت در برابر ظالمان و مستکبرین امروز را بر دوش خود بکشد؟

حسین (ع) علیه طاغوت روزگار خود قیام کرد و به مبارزه پرداخت؛ برای حسینی بودن و حسینی ماندن، تنها به عزاداری نمی توان اکتفا کرد. امروز هم حسینی ماندن، بدون قیام علیه ظلم و جور و فسق و فجور مستکبران میسر نخواهد شد.

امام حسین آمد که ثابت کند، تا ظالم و مظلوم هست مسیر سرنوشت انسانیت، به دوراهی کوفه و کربلا منهی میشود. اما ندای «یا لیتنا کنا معک » قرار نیست من و تو را به هزار و اندی سال پیش بازگرداند تا در رکاب حسین«علیه السلام » شمشیر برکشیم و به جنگ سپاه کوفه و شام راهی شویم. افسوس! هر بار وقتی که ندا در میدهیم که «کاش بودم و تو را یاری میکردم »، یک شمه از جلوه های عاشورایی را برایت عیان میکنند. دوباره در گوشه ای از این عالم، ظلمی روا می شود. آنوقت من و تو می مانیم و کلاهی که در پی قضاوت است، که این ها همه بازی است و به ما چه مربوط که در آن سوی کره خاکی چه خبر است.

همیشه یزیدی بودن، با همراهی ظالمان رقم نمی خورد. گاهی به همان نسبت که مظلوم را از حمایت مادی و معنوی خود محروم کنی، یزید می شوی! کافیست در هنگامه برخواستن صدای مظلوم، گوش خود را به نشنیدن بزنی و بی تفاوت باشی، آنوقت من و تو هیچ تفاوتی با مسببان و عاملان ظلم نخواهیم داشت، چرا که آنها شاید مأمور به ظلمند و ما مختاریم که یاری کنیم، اما دریغ میکنیم!

گاهی حتی انتظار آنها که زیر چکمه های پولادین ظلم جان میدهند، از ما یاری فیزیکی نیست، گاهی تنها کمک ما حمایت و راهپیمایی و حمایتی است که آنها را امیدوار میکند. ما اگر حاضر نباشیم همین قدر علیه ظلم یزید زمانه، برخیزیم، نباید کوفیان را شماتت کنیم. آنوقت یک عمر گریه ما بر آن فاجعه ها، چون گریه بی ثمر و بی اثر کوفیان بعد از قتل حسین (ع)، اندازه آبغوره هم فایده نخواهد داشت!

«یا لیتنا کنا معک » در عصر ما، عدم سکوت در برابر ظلم یزیدیان زمان، و مبارزه با آنان پابپای ولی زمان است.

با شمر و یزید نمیشود مصالحه کرد. نمی شود هم یار حسین بود و هم مددکار یزید. میدان حق و باطل میانه ندارد. نمی شود رابطه با یزید را با خوشبینی و امید حل کرد. امید بستن به حسن نیت یزید، ساده انگاری محض است. چشم داشتن به کمک بی شائبه یزید، حماقتی نابخشودنیست. میدان حق و باطل، میانه ندارد. صف های عیان پیکار، تسامح بردار نیست! با دیپلماسی کوفیانه نمی شود به سوی قله های سربلندی حرکت کرد و بسوی آسمان استقلال پر کشید. اصلا حسین آمد که بگوید«کسی چون حسین با فردی مثل یزید بیعت نخواهد کرد! »

حال چرا ما باید به بهانه کاهش تحریمها و محاصره ها، از آرمان های اصیل عاشورایی خود دست برداریم؟ گیرم که آب را بستند، قرار نیست آبروی مقاومت و ایستادگی را از بین ببریم! || در مقابله با استکبار ممکن است، شرایط ظاهری سخت باشد، اما آنچه که اهمیت دارد، آن است که علم حق بر زمین نیفتد.

بدانیم که نبرد حق و باطل در هر دوره جاری است و هر روز برای مسلمین عالم عاشورایی دیگر است. حسینی ماندن امروز، ضد استکبار و علیه ظلم ظالمان بودن و عدم مصالحه با آنان است. بی شک امروز جلوه حقیقی زیارت عاشورا و لعن بر یزید، شعار مرگ بر آمریکاست!

محمود علیپور بازدید : 25 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (0)

در زندگی لحظه هایی هست که آدمی شبی به تبی و تابی و بهانه ای، از دست عزیزترین و نزدیک ترین وابستگان خود نیز خسته و دلگیر میشود. مادر از دست طفل و پدر از دست پسر، کودک از دست والدین، و خواهر از دست برادر. برادر هم گاهی از دست برادر خسته و دلگیر میشود. اما نسبت عباس با حسین تنها نسبت برادری نبود. آنچنانی که مصائب این نسبت، او را دلزده و آزرده کند. رابطه عباس و حسین، رابطه عبد و مولا، امام و مأموم، مجتهد و مقلد بود؛ و هر چه جز این اگر بود، شاید عباس نامه فدایت شوم یزید را روی دیده میگذاشت و امان نامه شمر را میپذیرفت. اما عباس برای آنکه از محفل عاشقان حسینی دور نشود، حاضر شد از هر دو دست خود بگذرد اما از اصول خود عدول نکند.

عباس خوب میدانست از حسین اگر دست بردارد، دستانش دیگر به کارش نمیآمدند. اما چه نابخردانه دست دوستی دراز کرده بود شمر، و چه ساده انگارانه امان نامه برای عباس آورده بود. امان نامه که هیچ، چنین سرداری را عمود هم بر فرقش فرو میآوردی، دست از دامان حسین بر نمیداشت. و یزیدیان انگار نمیدانستند امان عباس، دامن امن و امان دل حسین است و نمیدانستند امنیت عباسی، سکینه نگاه حسینی بود، نه آرامش قبل از طوفان جبهه مقابل!

آخر امان به چه قیمتی؟ به قیمت رفتن و ندیدن غارت خیمه ها و اسارت اهل حرم؟ به قیمت تنهایی و بی یاری مولا؟ هیهات! غیرت عباس اجازه نمیداد، خیمه ها را سوزان و در حال غارت ببیند و در سایه سار نخلهای کوفی آسوده خاطر بنشیند. اصلا بی حسین زندگی چه ارزشی داشت برای عباس؟ وقتی صدای العطش از حرم حسین برخواسته بود، وعده تعلیق تحریم آب آن هم بصورت مشروط به چه کار عباس میآمد؟ وقتی در آن تحریم ظالمانه، گلها یک به یک در حال پژمردن در خیمه ها بودند، وعده آسایش باغها و کاخهای کوفی التیامبخش کدامین غم دل عباس میشد؟

آرمان عباس نمیگذاشت که به سلام گرگ اعتنا کند، چه رسد به اینکه از آرمان و اعتقاد و اصول خود دست بردارد؟ آنوقت میآمد مینشست بر سر اختلافات با یزید، با نماینده پلید او - شمربن ذی الجوشن - مذاکره میکرد؟ آن هم در میدانی که برای کشتن حسین، تمام شمشیرها تیز و تمام سرنیزه ها آماده و تیر تمام کمانها درکمین خیمه ها بودند؟

حکایت مضحک چماق و هویج مستکبرین، ترفند امروزی نیست. رسم یزیدیان همه اعصار همیشه همین است. آنها اول تحریم و محاصره میکنند، وانگهی دم از مذاکره و توافق و امان نامه میزنند. اما مگر میشود شمشیر آخته را بالای سر طرف مقابل نگه داشت و امان نامه پرمکر و مشروط کوفی را روی میز گذاشت و از مذاکره دم زد؟ کوفیان با این حیله یزیدی چه کسی را میخواستند فریب دهند، خود را یا علمدار حسین را؟ عباس اگر میخواست امان نامه را بپذیرد، چرا از مدینه تا کربلا امام زمانش را همراهی کرد و پاسداری و علمداری از خیمه های سپاه حسین را برگزید؟

براستی دشمن چه خیالی در سر میپروراند؟ امروز ما نسل آخرالزمانی عاشوراییان، اگر قرار باشد امان نامه یزید زمان را بپذیریم و با دست کشیدن از آرمانهای اصیل مان، در امان باشیم، اصلا چرا انقلاب کردیم؟

چرا در جنگ برای دفاع از آن آرمانها مقاومت کردیم؟ و چرا برای ایستادن پای اصول خود، هزینه سنگینی به وزن تحریم و به مساحت محاصره دادیم؟

محمود علیپور بازدید : 27 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (1)

علی اکبر جوان مومن ولایتمداری بود که تمام ویژگیهای مورد نظر ولی زمان را در خود جمع کرده بود. وجودش از صبر و سخاوت و کرامت و تقوا و حلم و بصیرت و علم و شجاعت لبریز بود. او هر کجا که بود، با رفتارش گره از ابروان ولی میگشایید. علی اکبر نمونه بارز یک جوان ولایی بود. جوان مومن ولایی یعنی آنکه هر جا که اسلام به او نیاز داشت، وارد عرصه شود و نگذارد فرمایش مولایش روی زمین بماند. و او اینچنین در روز پیکار گره از ابروان ولی میگشایید.

علی اکبر شبیه ترین مردم به پیامبر اعظم بود، اما امت رسول در روز عاشورا بی تفاوت به این شباهت آشکار و بی توجه به آن نسبت نزدیک، از روی حقد و کینه کشتند او را به بلای عظیم. کینه های کوفیان از جوان ولایتمداری که چون حیدر کرار عرصه را برای مستکبرین تنگ کرده بود، شمشیرهایی شد که ناجوانمردانه بر تنش نشست.

چرا که پیش از آن، علی اکبر امان لشگر کر و کور کفر را بریده بود. جوان مومن ولایی، همان علی اکبریست که نگذاشت، امر ولی روی زمین بماند. علی اکبر، هر کجا که به او نیاز بود، حی و حاضر بود. خیبرگشایی اگر بود، علی بود. مأموریت آبرسانی اگر بود، علی بود. گره گشایی اگر بود، علی بود.

آری، بهترین راه مبارزه با یزیدیان، همین است، باید علی وار پای رکاب حضرت ولی ماند و جنگید. در طول هشت سال جنگ سخت تحمیلی هم، این علی اکبرهای حسینی بودند که به میدان نبرد رفتند تا با دفاع مقدسشان گره از پیشانی امام خود باز کنند. جنگ آمد تا علی اکبرهای امت، طلایه دار این قافله عاشورایی شوند.

آنها رفتند تا غم از دل ولی بربایند و با سماجت عاشقانه خود لبخند را به لبهای مبارک او بازگردانند. جنگ هشت ساله آنقدر سرباز علی اکبر سیرت داشت، که دشمن یزیدی آن روزها نتوانست امام جامعه را در گودال تنهایی محاصره کند! بعد از پایان آن هشت سال نبرد، جنگ تمام شد اما باز مبارزه باقی بود. تنها ترفند دشمن و عرصه مبارزه با او تغییر کرد. میدان دانشگاه، عرصه علم، کف جامعه، وادی اقتصاد، صحنه سیاست، اتاق فکر و آزمایشگاه فناوریهای نوین، جملگی صحنه نبرد علی اکبرها با ایادی مستکبرها بود.

امروز برای ما فرصت چندانی باقی نیست. باید عرصه نبرد را بی معطلی بشناسیم تا شبیخون نخوریم. باید حربه حمله دشمن را تحلیل کنیم تا بتوانیم صفهای به هم پیوسته آنان را تجزیه کنیم و اجزای آن را از بین ببریم!

اینجا سیاهی لشگر به کار ولی امر نمیآید. باید با دستی پر راهی عرصه جهاد شویم تا مخلصانه هر آنچه که در چنته داریم را برای حمایت از ولایت رو کنیم. میدان مبارزه تمام عیار، جنگجوی علی اکبری میطلبد، نه سرباز

صفر. فردا که زخمهای کاری و کینه های کوفیانه استکبار سر وا کرد، باید همچون مصطفی احمدی روشنها در هر دقیقه و هر ثانیه و هر لحظه، آماده پذیرش بمبهای ساعتی یزیدیان باشی! بمبهایی پلیدی که امروز همان نقش شمشیرهای یزیدی دیروز را - برای اربا اربا کردن - برعهده دارند!

پس بیا چون علی اکبران حسینی، روشن باشیم تا یک به یک آتش فتنه های دشمن را خاموش کنیم! باید روشن باشیم تا دشمن از میدانداریمان عصبانی شود. باید همچو مصطفی - که مقتدایش علی اکبر بود - روشن باشیم تا دشمن برای از میان برداشتنمان ساعتها و روزها وقت خود را صرف کند تا برایمان نقشه ها بکشد. بیا آنقدر روشن باشیم که فوت بیهوده دشمن برای خاموش کردن ما، سوسوی هزاران مشعل را شعله ور کند! همچون اکبر حسین، باید برای ولی، علی باشیم!

قبل از آنکه زلف پریشان آه ولی، به سینه چاه گره بخورد، امر ولایت را بدل به عمل کنیم. نگذار فرمایش ولی، تبدیل به خواهش شود! عملیات، چند مدتی میشود که آغاز شده، نگاه کن، عرصه نبرد بی پرده پیش رویمان عیان است. تا دیر نشده همت کن و پیشانی بند جنگ را بر سر ببند و راه بیفت!

محمود علیپور بازدید : 16 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (0)

شاید از همان قدیم ها که محرم می رسید و میشنیدیم روضه شش ماهه را، چنین حادثه دلخراشی قدری برایمان باور نکردنی می نمود. باید قبول کرد هضم چنان روضه ای سنگینی آن روزها چندان سهل نبود.

آخر کودکی شش ماهه برای یک سپاه چندین هزار نفری، چقدر خطرناک میتواند باشد که از رساندن چندجرعه آب به لب های او هم دریغ کنند؟

تا سال ها پیش اگر تنها روضه های مکشوف را در کمال ناباوری می شنیدی و متن مقاتل را متحیرانه میخواندی، حالا به لطف رسانه ها میبینی که منش و روش شمرها و یزیدیان در هر دوره ای همان است که پیشتر شنیده و خوانده بودیم. ما با این مصائب چندان بیگانه نیستیم. امروز هم هر از چندگاهی در جنگهای موسمی یزیدیان روزگار، چند صد کودک خردسال به فجیع ترین حالات ممکن کشته شوند.

میبینی شباهت مثال زدنی ظالمان را؟ میان مستکبرین دیروز و امروز، فرق چندانی نیست. خوب که نگاه کنی می بینی تنها ابزارها عوض شده. دیروز اگر با تیر سه شعبه حلق شیرخواره را میدریدند، امروز با ترکش بمب های خوشه ای صدای گریه کودکانه ی صدها طفل را برای همیشه قطع میکنند!

اگر می خواهی نوادگان فرعون کودک کش را ببینی و همقطاران حرمله را بشناسی، چشم بگردان در روی زمین، ببین امروز کیست که پی در پی و بدون هیچ بهانهای کودکان شیرخوار سرزمین زیتون را قتل عام می کند.

حالا دیگر باور کرده ایم که برای مستکبرین، سن و سال مهم نیست، آنان بی هیچ تأثر و تألمی، پیر و جوان و خردسال و حتی کودک شیرخواره را از دم تیغ میگذرانند. و تمام امید خانه ای را در زیر بارش شیطانی جنگنده های خود به آغوش مرگ میفرستند، بی آنکه خطری برای آن ها داشته باشند. آن ها میدرند و میکشند، چرا که خوی گرگ ها دریدن است و این میل جز با دریدن، فروکش نمیکند.

ببین تبار استکبار را که امنیت را جز برای خانواده و کشور خود نمیخواهد. ببین شمر و یزید و حرمله زمانه را که چگونه علی اصغرهای معصوم را میکشند. آیا هنوز دنبال نشانه ای؟ اسوه های استکبار، با رفتار خود بر یزیدی بودن خود صحه میگذارند امروز، من و تو آیا در حسینی بودن خود و درستی راهی که برگزیده ایم، یقین نکرده ایم؟ صدای طبل جنگ، سال هاست که از جبهه بایزیدها برخواسته، شمرها در میانه میدان هم آورد می طلبند، براستی امروز آیا وقت آن نرسیده که علیه جور و جفای ظالمان قیام عاشورایی کنیم؟

امروز نیز برای مستکبرین اهمیتی ندارد طفلت بیمار باشد یا تشنه، هدف حمله شان بیمارستان و مدرسه باشد یا خیمه؛ همسوشان که نباشی، مسلکشان را قبول اگر نداشته باشی، انسانیت را هم در برابر دیدگانت ذبح خواهند کرد. و این است حقیقت دموکراسی امروز.

تا زیر پرچم استکبار نروی، هیچ تحریمی قطع نخواهد شد، مگر آنکه تسلیم مطلق امرشان شوی؛ اگر نه، از حیاتی ترین حقوق خود نیز محروم خواهی شد. حال این تحریم روزگاری شامل آب می شود، و روزگاری شامل دارو و اقلام حیاتی دیگر! فرقی نمیکند، مرغ استکبار یک پا دارد از قدیم! بی شک تا جبهه مقابل عبد شیطان است و پایه های حکومتش - چون کاخ خضرای یزید - طاغوتی است، هیچ مذاکره ای نفع حسینی ها را در بر نخواهد داشت. تنها به شرطی که از گذشته ها عبرت بگیری و قبول کنی که تاریخ معلم انسان هاست!

محمود علیپور بازدید : 27 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (0)

قاسم ابن حسن ابن علی، پسر ارشد امام حسن مجتبی بود و در کربلا آمده بود انتقام روزگار غریبانه پدر و ظلمی که در کوفه به او روا شد را بگیرد. غربتی که به هیچ عنوان نمی توان طول و عرض و ارتفاع و حجم و چگالی آن را حساب کرد. جنس غربت امام سوم شیعیان با سایر ائمه تفاوت داشت. غربتی که با وجود آن بیعت های باشکوه مردم با ایشان در ابتدای راه، غیر قابل باور می نمود؛ اما سرآخر، سرانجامی جز صلح با معاویه را رقم نزد. باید از خود پرسید امام مجتبی که در دلاوری و شجاعت و ایستادگی و جنگاوری، معلم حسین و عباس «علیهما السلام »، بود، چه شد که صلح را پذیرفت و حاضر به قیام نشد و مجبور به « نرمشی قهرمانانه » شد ؟

همه ما جملگی حسین ابن علی را مظهر غربت می دانیم، حال آنکه سمبل غربت از منظر امام حسین(ع)،برادرش امام حسن(ع) بود. چرا که حضرت اباعبدالله در عین غربت، هفتاد و دو حبیب داشت، اما امام مجتبی غریب الغربای اهلبیت بود. کسی که در خانه خود، در سپاه خود و در میان یاران و نزدیکان خود نیز غریب بود. غربت میان قریبان. آن سان که حتی فرمانده هان و سرداران سپاه ایشان نیز با تطمیع و تهدید معاویه، به وی خیانت کردند. تا آنجا که بالاجبار با نرمشی قهرمانانه، جام زهرآگین صلح را سرکشید و سرانجام از زهر کینه جگرش سوخت تا به شهادت رسید.

چندان دور نیست؛ پای رکاب ولی زمان، قاسم ها که نباشند، کام ولی در عین ناباوری زهر می شود. قاسم در زمان پدر یارای یاری نداشت ولی آن زمان که رشید شد نرمش قهرمانانه تحمیلی پدرش را به قیام دلاورانه عاشورایی بدل کرد.

آری قاسم خواب خون دیده بود و مولایش خواب تلخش را به شیرینی تعبیر کرده بود. تعبیری که جز با ریختن خون قاسم بپای حسین، رنگ واقعیت به خود نمی گرفت. قاسم آمده بود که غیبت خود در دوران امامت پدر را جبران کند. شاید آن سال ها کوچکتر از آن بود که بتواند، کاری کند. اما حالا آمده بود که نگذارد غربت دیگری و جام صلح دیگری تحمیل شود به امامی دیگر. و حالا وقتش رسیده بود که پای امام خود بایستد و ولایتمداری را در میدان عمل کربلا ثابت کند.

قاسم - که گلبرگ های تنش زیر سم اسب ها پرپر شد - فهمیده عاشورایی بود، درست مثل آن ها که هزار و اندی سال بعد، حاضر شدند، تن خود را به شنی تانک ها بسپارند، تا خطری کشور ولایت را تهدید نکند. و تا زنده اند، نگذارند نفهمیده ها جام صلح را به امامشان تحمیل کنند.

اما امروز مبادا جام زهر دیگری تحمیل بشود و ما همچنان دم از ولایت و یاری ولی بزنیم.راه حسین وشیوه قاسم که فراموشمان نشده...

تنها حضور حبیبانه ماست که ترک می اندازد بر پیکره جام زهر و در هم می شکند آن را. یادت که نرفته؟

قرار بود اگر دشمن فشار بیاورد حادثه عاشورا را تکرار کنیم، چه شده است که دوباره صحبت از نرمش قهرمانانه دیگری می شود؟ نکند به جای عاشورای حسینی، صلح حسنی دیگری تکرار شود.

دوباره هنگامه ایستادگی و مقاومت یاران است. وقتش رسیده جام زهر را به جام عسل بدل کنیم! بیایید به قاسم بن حسن اقتدا کنیم، تا علی دوباره فریاد نزند، أین عمار...؟

محمود علیپور بازدید : 20 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (0)

  شاید پیش خود بگویی حضور در جنگ، تبحر و تجربه و شمشیر می خواهد. آری بی شک، عقل هم این حقیقت را تصدیق می کند. عقل می گوید، پابرهنه دویدن یک نوجوان خردسال بی هیچ سلاح دفاعی، در برابر هزاران مرد جنگی مسلح، بی عقلی است. اما عبدالله بن حسن، مطیع امر ابرمردی بود که عقل پیش پای او عاشقانه زانو می زد.

عبدالله نمی توانست زنده باشد و نبودن امام را تحمل کند. عبدالله حیات خود را با ولی امر خود تعریف کرده بود و بی او زندگی برایش معنی نداشت. و تاب آن را نداشت که حاضر و ناظر باشد، اما امام خود را تنهای تنها در میان حلقه اعداء در محاصره ببیند.

گرچه تشنه و خسته و کوچک و کم سن و بی سلاح و پابرهنه و ضعیف و کم توان بود، اما هیچکدام از اینها دلیل و بهانه خوبی نبود که این سرباز کوچک، ولی خود را در صحنه پیکار تنها بگذارد. عبدالله یک تنه و با دست خالی خود را وارد میدان بزرگ مبارزه با ظلم و استکبار کرد. او در برابر دشمن سواره و مسلح، حتی شمشیر نداشت. حس می کرد تمام دارایی اش در جهاد کودکانه اش، دست های نحیف اوست. بی هیچ تردید و تأملی دست خود را سپر بلای مولای خود کرد.

عبدالله بن حسن و علی اصغر امام حسین نیز در کربلا کم سن بودند. اما سن و سال دلیلی بر عدم تشخیص حق نیست. وقتی حضرت حقیقت در گودال اهل باطل تنهاست، آیا همچنان می شود به داشتن و نداشتن تبحر و توان و تخصص و دلبستگی و عشق و تحلیل و نیاز و این گونه بهانه ها فکر کرد؟ عبدالله بن حسن به اینها اگر فکر می کرد که دیگر بسوی گودال تنهایی امامش در کربلا نمی شتافت.

عبدالله به اندازه وسعش و به قدر توان خود، ولی زمانش را که عمویش بود، یاری کرد. او با هرآنچه که داشت، امر ولایت را زنده کرد و در راه ولی جهاد کرد. عبدالله پیش از آنکه صدای «هل من ناصر » ولی اش برخیزد، به حمایت از او برخاست. درست است که یک طفل در برابر آن همه مرد جنگی کاری از پیش نمی برد. اما عبدالله جان خود را فدا کرد و نخواست زنده باشد اما حقیقت را در پیش چشمانش قطعه قطعه کند.

امروز به لطف نعمت ولایت، امنیت ما آنچنان که باید، تضمین است و تهدیدی متوجه جان ما نیست. امروز از ما این انتظار وجود ندارد که جان خود را فدا کنیم. تنها باید میدان نبرد خالی از حضور ما نباشد. آگاهی و بصیرت خود را اگر بالا ببریم، دیگر شناخت عرصه پیکار و استراتژی جناح مقابل سخت نیست. اکنون دشمن از در تحریم اقتصادی و علمی و تهاجم فرهنگی وارد مبارزه با ما شده است.

اگر مبنای فکر و عملمان را عاشورایی کنیم، دیگر منتظر دستور و خواهش و دعوت نخواهیم نشست. بر ما روا مباد که در این امنیت در آسودگی بسر ببریم تا ناگاه، صدای غریبانه ولی ما را متوجه خود کند. بیایید قدری تأمل کنیم و ببینیم امروز حضور جهادی ما در کدام عرصه ضروری است و انتظار ولی از ما چیست.

محمود علیپور بازدید : 28 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (0)

  تو خود نیک میدانی دست کشیدن از جگرگوشه هایی که به جان آدمی بسته اند، برای یک مادر کار ساده ای نیست! بالاخص وقتی تمام پسران قبیله پیش پایت پرپر شده باشند، هیچ چیز مگر سرکشیدن معجون عشق و اطاعت و ولایتمداری، نمی تواند تو را قانع کند که حاضر شوی دلخوشی های زندگانی ات را فدا کنی.

حسین (ع) فقط برادر زینب نبود. زینب کبری (س) طفلانش را تقدیم امام خود کرد؛. زینب اگر دردانه های کم سال خود را به میدان مبارزه فرستاد، صرف یک دلسوزی خواهرانه برای غربت برادرش نبود! قربان کردن طفلان خود به پای حسین، تمرین ولایتمداری زینب بود، نه لطف و پیشکش خواهرانه!

و زینب این مادرشهید صبور عاشورایی، در پشت پرچین خیمه تغافل ماند و به پیشواز شهیدان پرپر شده مانده روی دست برادر نرفت تا از فرط خجالت، شرمنده روی امامش نشود!

خودش مأمور به صبر بود و حالا که نمیتوانست در دفاع از برادر خود به تنهایی راهی میدان جنگ شود، با این هدیه ها که مقبول افتاده بودند شاید تصویر لبخندی هرچند کمرنگ در دلش نقش بسته بود، چرا که در پیشگاه امام خود روسپید شده بود و فردایی دیگر اگر به مدینه بازگشتند، پاسخ همسرش «عبدالله » را با سربلندی می داد.

اما زمین بارها به دور خود چرخید و زمان پیش چشم زمین گذشت و سرنوشت زمانه ما دوباره با جنگ پیوند خورد. و در این مسیر صعب، مادران شهدا در راه اطاعت از ولی هر آنچه که داشتند را فدا کرد. آنها با اشتیاقی وصف ناشدنی هر چه داشتند را در طبق اخلاص نهادند و در راه آرمان خود جگرگوشه های خود را هدیه راه ولایت کردند.

شیرزنانی که چون زینب، نه فقط مادر شهید، بلکه گاهی همزمان نسبت همسر و فرزند و خواهر شهید را هم بر دوش خود می کشیدند. آنها همه هستی خود را فدا کردند، تا غربت ولی شان را نبینند، تا اشک را در چشم رهبر خود نبینند. و برخی هاشان در عین گمنامی، آنقدر در خانه هاشان ماندند و حتی گاهی به دیدار رهبرشان - که مشتاق زیارتش بودند – نرفتند، تا شرمندگی امام خود را نبینند.

پنجشنبه ها حوالی غروب گذرت اگر به گلزار شهدای شهر بیفتد، چشم آدمی به قامت های خمی می افتدکه حاضر شده بودند از این هجر عزیزان، در عین بی کسی، الف قامتشان دال شود، اما شاهد تنهایی و محاصره ولی خود در میانه گودال نبرد با دشمن نباشند.

تمام عشق ات اگر رفتن به حرم زینب سلام الله است، دلت اگر برای دمشق تنگ است؛ باید راهی مکتبخانه زینب شوی. پنجشنبه ها گلزار شهدای هر گوشه از این کشور، میهمان زینب های عصر ماست، آنها که جگرگوشه های خود را با محبت حسین، تربیت کردند؛ آن سان که غربت امام خود را در برابر یزیدیان زمان نتوانستند تحمل کنند. مادرانی که میوه دلشان را بی رودربایستی تقدیم ولی زمان خود کردند، تا امام خود را پیش دشمن خونخوار، مستأصل نبینند.

این انقلاب حسینی بیمه نفس های خسته و مجاهدت های شاگردان عهد بسته با زینب کبری است. آن ها واژه های کوتاه اما پر آه صبر را عاشقانه هجی کردند. مادران صبوری که با دیدگان جمالبین خود - همچون زینب - در طی این مسیر سخت مصائب، هیچ چیز جز زیبایی ندیدند!

محمود علیپور بازدید : 26 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (0)

کوفیان و شامیان خوب میدانستند که با غارت معجر از سر اسر، حریم قدسی آل الله  را میشکنند. آنها برای تکمیل پرونده دنائت و رذالت خود، در راه کوفه و شام دست به این جسارتها زدند، گرچه که چندان به هدف شوم خود نرسیدند! امروز اما ابن مرجانه های زمانه که مشرب فکری و عملیشان، لب به لب سبو گرفته از شراب بزم یزید است، میخواهند حریم قدسی دختران و زنان جامعه را بشکنند. امروز ماهواره ها - به مددفشن تی ویها و فروشگاههای عرضه بی عفتی در سطح شهر - نوامیس ما را به بی حجابی و تبرج، تشویق میکنند تا بدون سلاح حیا، اسارت آنان در چنگال خود را به عینه ببینند. و با این ترفند پلید یزیدی، عزم خود را جزم کرده اند تا فردا روزی، در جامعه هیچ خبری از نسل زنان زینبی که سربازان حسینی تربیت کنند وجود نداشته باشد.

روزگار تازیانه سر رسیده، امروز دوره ملخها و موریانه هاست که تخم حیا را بیصدا میخورند و خلعت بی غیرتی و آفت بی عفتی را برای جامعه به ارمغان میآورند. دیروز اگر اهلبیت با غریبی حسین به اسارت رفتند، امروز نباید با خواب سنگین ما، اهل بیوت شهرهایمان را با حیاء بیگانه کنند و به اسارت سبک زندگی کوفیانه ببرند.

یزیدیان میخواهند گوهری به نام «عفت » نایاب ترین مفهوم گرانبها در بازار جواهرات معنوی باشد. تا درخلال غفلت ما، آنوقت زنان و دختران جامعه، که جملگی ناموس ما هستند را در حوالی دروازه ساعات، در مجلس شام یزیدیان، روی استیج بازار جهانی، برای بردگی پیش چشم نامحرمان، به حراج بگذارند!

دیروز اگر ابن زیاد دست کم یکی بود، امروز ابنمرجانه ها زیاد اند. ابن زیادها هر کدام دهها شبکه ماهوارهای و صدها سایت را هدایت میکنند تا ذائقه مادی ما را پراشتها و میل معنوی ما را کور کنند. یزیدیان دیروز اگر با ریسمان و زنجیر و تازیانه اهلبیت رسالت را به اسارت میبرند، یزیدیان زمان ما اما، با اشاعه عادات غلط مصرف گرایی و مدپرستی، با ترویج اباحیگری و بی عفتی، نوامیس ما را به اسارت میبرند! بیا با ندای «یا لیتنا کنا معک » این دستهای زمخت و بیحیا را پس بزنیم! در راه حفظ حریم حیاء، رواست که عباس و اکبر و قاسم و فهمیده ها و همتهای امت، تار و پود تنشان اربا اربا شود، اما نخی از معجر و روسری ریحانه ها غارت نشود.

به یاد بیاوریم کلام حسین را آن هنگام که در عاشورا گفت: «مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود و نسبت به باطل نهی نمیگردد؟ ». بیا از همین امشب با سالار شهیدان عهدی ناگسستنی ببندیم و نگذاریم «امربمعروف » یکه و تنها در گودال غربت جامعه ما جان دهد. و مدتهای مدید کسی از جسد «نهی از منکر »سراغی نداشته باشد. این وظیفه خطیر ماست که با هوشیاری و انجام وظیفه، خطر در کمین را خنثی کنیم. باید بپاخیزیم تا نگذاریم کار امام زمان به سر دادن ندای «هل من معین » و «هل من ناصر » کشیده شود. میدانی؟ کار که از کار بگذرد، داغ آن اسارت تا قیامت در دل و ردّ این جسارت الی الابد بر پیشانی ما نقش خواهد بست. نگذاریم دوباره سرنوشت حریم پرده نشینان به دست پلید اسارت سپرده شود. آنوقت - تو خود واقفی که - حتی ضجه ها و اشکهای کودکان و زنان بی پناه هم ضربات شلاق یزیدیان را قطع نخواهد کرد.

بیشک هر که اسیر دست ظالمان و مستکبرین شد، بند بند تن و وجب به وجب وطنش کبود و نیلی میشود. آن هنگام دیگر هر چقدر هم که اشک بریزی در جوار کاخ سفید یزید؛ نهایت لطف یزیدیان این است که پیش چشمت سر بریده پدر را در طبق اخلاص بگذارند!

محمود علیپور بازدید : 21 چهارشنبه 19 آذر 1393 نظرات (0)

احاديث مربوط به مفاسد اجتماعی (دشمنی)

حدیث (1)

امام على عليه السلام :
صِلَةُ الرَّحِمِ توجِبُ المَحَبَّةَ وَتَكبِتُ العَدُوَّ؛
صله رحم، محبّت آور است و دشمنى را از بين مى‏برد.
غررالحكم، ح 5852

حدیث (2)

امام على عليه السلام :
كَثرَةُ المِزاحِ تُذهِبُ البَهاءَ وَ توجِبُ الشَّحناءَ؛
شوخى زياد، ارج و احترام را مى‏برد و موجب دشمنى مى‏شود.
غرر الحكم، ح 7126

حدیث (3)

 امام صادق عليه‏السلام :
اِنَّ مِن اَكبَرِ السِّحرِ النَّميمَةَ يُفَرَّقُ بِها بِينَ المُتَحابَّينِ وَ يُجلَبُ العَداوَةُ عَلَى المُـتَصافِيَينِ وَ يُسفَكُ بِها الدِّماءُ وَ يُهدَمُ بِها الدُّورُ وَ يُكشَفُ بِها السُّتورُ وَ النَّمّامُ اَشَرُّ مَن وَطى‏ءَ عَلَى الرضِ بِقَدَمٍ؛
از بزرگ‏ترين جادو، سخن‏چينى است؛ زيرا با سخن‏چينى، ميان دوستان جدايى مى‏افتد، دوستان يكدل با هم دشمن مى‏شوند، به واسطه آن خون‏ها ريخته مى‏شود، خانه‏ها ويران مى‏گردد و پرده‏ها دريده مى‏شود. سخن‏چين، بدترين كسى است كه روى زمين راه مى‏رود.
بحارالأنوار، ج 63، ص 21، ح 14

حدیث (4)

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :
لا تَسُبُّوا الناسَ فَـتَـكتَسِبُوا العَداوَةَ بَينَهُم ؛
به مردم ناسزا نگوييد، كه با اين كار در ميان آنها دشمن پيدا مى‏كنيد.
كافى، ج 2، ص 360 ح 3

حدیث (5)

امام على عليه السلام :
امام على علیه السلام:
اَلكَـيِّسُ صَديقُهُ الحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الباطِلُ؛
انسان زيرك، دوستش حق است و دشمنش باطل.
غررالحكم، ح 1524

حدیث (6)

امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ أعداءُ ماجَهِلوا؛
مردم، با آنچه نمى دانند دشمن اند.
نهج البلاغه، حكمت 438

 

حدیث (7)

امام على عليه السلام :
اَلتَّوَكُلُّ عَلَى اللّه‏ِ نَجاةً مِن كُلِّ سوءٍ وَحِرزٌ مِن كُلِّ عَدُوٍّ؛
توكل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است.
بحارالأنوار، ج78، ص79، ح56

حدیث (8)

امام حسین علیه السلام:
مَن اَحَبَّکَ نَهاکَ وَ مَن اَبغَضَکَ اَغراکَ؛
کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند.
بحار الانوار، ج75، ص128

 

حدیث (9)

امام على عليه‏السلام :
اَلْكَـيِّسُ صَديقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ؛
انسان زيرك، دوستش حق است و دشمنش باطل.
غررالحكم، ح 1524

 

حدیث (10)

امام على عليه‏ السلام :
عَوِّدْ لِسانَكَ لينَ الْكَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ، يَكْثُرْ مُحِبّوكَ وَ يَقِلَّ مُبْغِضوكَ؛
زبان خود را به نرمگويى و سلام كردن عادت ده، تا دوستانت زياد و دشمنانت كم شوند.
غررالحكم، ح 6231

محمود علیپور بازدید : 44 چهارشنبه 19 آذر 1393 نظرات (0)

احاديث مربوط به مشورت

حدیث (1)

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
ما يَستَغنى رَجُلٌ عَن مَشوَرَةٍ؛
هيچ كس از مشورت بى نياز نيست.
نهج الفصاحه، ح 1637غررالحكم، ح 5453

حدیث (2)

 امام حسن عليه السلام :
ما تَشاوَرَ قَومٌ إِلاّ هُدوا إِلى رُشدِهِم؛
هيچ ملّتى با هم مشورت نكردند مگر آن كه راه درست خود را پيدا كردند.
تحف العقول، ص 233

حدیث (3)

امام على عليه السلام :
خَيرُ مَن شاوَرتَ ذَوُواالنُّهى وَالعِلمِ وَاولُوا التَّجارِبِ وَالحَزمِ؛
بهترين كسى كه با او مشورت كنى كسى است كه صاحب عقل و علم و تجربه ها و دورانديشى باشد.
غررالحكم، ج3، ص428، ح4990

حدیث (4)

 امام على عليه السلام :
مَنِ استَبَدَّ بِرَيِهِ هَلَكَ وَمَن شاوَرَ الرَّجالَ شارَكَها فى عُقولِها؛
هر كس خود رأى شد هلاك مى شود و هر كس با افراد صاحب نظر مشورت كند در عقل آنان شريك مى شود.
نهج البلاغه، قصار161

حدیث (5)

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
مُشاوَرَةُ العاقِلِ الناصِحِ رُشدٌ وَيُمنٌ وَتَوفيقٌ مِنَ اللّه فَإِذا أَشارَ عَلَيكَ النّاصِحُ العاقِلُ فَإِيّاكَ وَالخِلافَ فَإِنَّ فى ذلِكَ العَطَبَ؛
مشورت كردن با عاقِل خيرخواه مايه هدايت و ميمنت است و توفيقى است از جانب خداوند، پس هرگاه خيرخواه عاقل تو را راهنمايى كرد، مبادا مخالفت كنى كه موجب نابودى مى شود.
محاسن، ج2، ص602، ح25

حدیث (6)

 امام على عليه السلام :
شاوِر فى اُمورِكَ الَّذينَ يَخشَونَ اللّه تَرشُد؛
در كارهاى خود با افراد خدا ترس مشورت كن، تا راه درست را بيابى.
غررالحكم، ج4، ص179، ح5756

حدیث (7)

امام على عليه السلام :
لا تَستَشِرِ الكَذّابَ فَإِنَّهُ كَالسَّرابِ يُقَرِّبُ عَلَيكَ البَعيدَ وَيُبَعِّهُ عَلَيكَ القَريبَ؛
با دروغگو مشورت نكن، چون دروغگو، مانند سراب، دور را در نظرت نزديك نشان      مى دهد و نزديك را دور.
غررالحكم، ج6، ص310، ح10351

حدیث (8)

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
مَنِ استَشارَهُ أَخوهُ المُؤمِنُ فَلَم يَمحَضهُ النَّصيحَةَ سَلَبَهُ اللّه لُبَّهُ؛
هر كس برادر مؤمنش با او مشورت كند و او صادقانه راهنمائيش نكند، خداوند عقلش را از او بگيرد.
بحارالأنوار، ج72، ص104، ح36

حدیث (9)

امام سجاد عليه السلام :
حَقُّ المُستَشيرِ إِن عَلِمتَ أَنَّ لَهُ رَيا أَشَرتَ عَلَيهِ وَإِن لَم تَعلَم أَرشَدتَهُ إِلى مَن يَعلَمُ؛
حقّ مشورت كننده اين است، كه اگر براى راهنمايى او نظر دارى، راهنمائيش كنى و اگر اطلاعى نداشته باشى او را به كسى كه (در آن زمينه) آگاهى دارد راهنمايى كنى.
خصال، ص 570

حدیث (10)

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
يا عَلىُّ لاتُشاوِر جَبانا فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ وَلاتُشاوِرِ البَخيلَ فَإِنَّهُ يَقصُرُبِكَ عَن غايَتِكَ وَلاتُشاوِر حَريصا فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّها؛
اى على با ترسو مشورت مكن، زيرا او راه بيرون آمدن از مشكل را بر تو تنگ مى كند و با بخيل مشورت مكن، زيرا او تو را از هدفت باز مى دارد و با حريص مشورت مكن، زيرا او حريص بودن را در نظرت زيبا جلوه مى دهد.
علل الشرايع، ج2، ص559، ح1

حدیث (11)

امام على عليه السلام :
قَد خاطَرَ بِنَفسِهِ مَنِ استَغنى بِرَأيِهِ؛
هر كس خود را، از رأى و نظر ديگران بى نياز بداند، خودش را به خطر انداخته است.
من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 388، ح 5834

حدیث (12)

 امام على عليه السلام :
اِذَا احتَجتَ اِلَى المَشوَرَةِ فى اَمرٍ قَد طَرَاَ عَلَيكَ فَاستَبدِهِ بِبِدايَةِ الشُّبّانِ، فَاِنَّهُم اَحَدُّ اَذهانا وَ اَسرَعُ حَدسا، ثُمَّ رُدَّهُ بَعدَ ذالِكَ اِلى رَىِ الكُهولِ وَ الشُيوخِ لِيَستَعقِبوهُ وَ يُحسِنُوا، اَلختيارَ لَهُ، فَاِنَّ تَجرِبَتَهُم اَكثَرُ؛
هرگاه به مشورت نيازمند شدى، نخست به جوانان مراجعه نما، زيرا آنان ذهنى تيزتر و حدسى سريع تر دارند. سپس (نتيجه) آن را به نظر ميان سالان و پيران برسان تا پيگيرى نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب كنند، چرا كه تجربه آنان بيشتر است.
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج 20، ص 337، ح 866

حدیث (13)

امام على عليه السلام :
لا غِنَی کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه؛
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.
تحف العقول، ص89

حدیث (14)

 امام على عليه‏السلام :
مَن شاوَرَ ذَوِى العُقولِ استَضاءَ بِاَنوارِ العُقولِ؛
هر كس با عقلا مشورت كند، از نور عقل‏ها بهره مى‏برد.
غررالحكم، ح 8634

حدیث (15)

امام صادق علیه السلام:
لا تُشـاوِر اَحمَق وَ لا تَستَعِنَّ بَکَذّابٍ وَ لا تَثق بِمَوَدَهِ مُلُوک؛
با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
تحف العقول،ص316

حدیث (16)

 امام جواد علیه السلام :
ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة ، وَ المَشوِرَة ، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .
مسند الامام الجواد، ص 247

حدیث (17)

 امام حسن علیه السلام :
ما تَشاوَرَ قَومٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشدِهِم.
هيچ قومى با يكديگر مشورت نكردند مگر آن كه به راه پيشرفت خود رهنمون شدند.
تحف العقول - ص233

 

محمود علیپور بازدید : 25 شنبه 15 آذر 1393 نظرات (0)

حدیث (1)

امام صادق عليه السلام :

حُسنُ الجِوارِ يُعَمِّرُ الدِّيارَ وَيَزيدُ فِى العمارِ؛
خوش همسايگى شهرها را آباد و عمرها را زياد مى كند.
كافى، ج2، ص667، ج8

 

حدیث (2)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
إِن أَحبَبتُم أَن يُحِبَّكُمُ اللّه وَرَسولُهُ فَأَدّوا إِذَا ائتُمِنتُم وَاصدُقوا إِذا حَدَّثتُم وَأَحسِنوا جِوارَ مَن جاوَرَكُم؛
اگر مى خواهيد كه خدا و پيغمبر شما را دوست بدارند وقتى امانتى به شما سپردند رد كنيد و چون سخن گوييد راست گوييد و با همسايگان خود به نيكى رفتار نماييد.
نهج الفصاحه، ح 554

 

حدیث (3)

امام على عليه السلام :
وَالجِوارُ أَربَعونَ دارا مِن أَربَعَةِ جَوانِبِها؛
تا چهل خانه از چهار طرف همسايه به شمار مى آيند.
خصال، ص 544

 

حدیث (4)

امام على عليه السلام :
سَل عَنِ الرَّفيقِ قَبلَ الطَّريقِ، وَعَنِ الجارِ قَبلَ الدّارِ؛
قبل از مسافرت ببين همسفرت كيست و پيش از خريد خانه ببين همسايه ات كيست.
نهج البلاغه، نامه 31

 

حدیث (5)

امام سجاد عليه السلام :

أَمّا حَقُّ جارِكَ فَحِفظُهُ غائِبا وَ إِكرامُهُ شاهِدا وَنُصرَتُهُ إِذا كانَ مَظلوما وَلا تَتَّبِع لَهُ عَورَةً فَإِن عَلِمتَ عَلَيهِ سوءً سَتَرتَهُ عَلَيهِ وَإِن عَلِمتَ أَنَّهُ يَقبَلُ نَصيحَتَكَ نَصَحتَهُ فيما بَينَكَ وَبَينَهُ وَلا تُسَلِّمهُ عِندَ شَديدَةٍ وَتُقيلُ عَثرَتَهُ وَتَغفِرُ ذَنبَهُ وَتُعاشِرُهُ مُعاشَرَةً كَريمَةً؛
اما حق همسايه ات اين است كه درغياب اوآبرويش راحفظ كنى ودرحضورش او را احترام نهى. اگر به او ظلمى شد ياريش رسانى، دنبال عيبهايش نباشى، اگر بدى از او ديدى بپوشانى، اگر بدانى نصيحت تو را مى پذيرد او را در خفا نصيحت كنى، در سختى ها رهايش نكنى، از لغزشش درگذرى، گناهش را ببخشى و با او به خوبى و بزرگوارى معاشرت كنى.
خصال، ص 569

 

حدیث (6)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

فى حُقوقِ الجارِ ـ : إِنِ استَغاثَكَ أَغَثتَهُ وَإِنِ استَقرَضَكَ أَقرَضتَهُ وَإِنِ افتَقَرَ عُدتَ عَلَيهِ وَإِن أَصابَتهُ مُصيبَةٌ عَزَّيتَهُ وَإِن أَصابَهُ خَيرٌ هَنَّتَهُ وَإِن مَرِضَ عُدتَهُ وَإِن ماتَ اتَّبَعتَ جِنازَتَهُ وَلا تَستَطِل عَلَيهِ بِالبِناءِ فَتَحجُبَ عَنهُ الرّيحَ إِلاّ بِإِذنِهِ... ؛
درباره حقوق همسايه فرمودند: اگر از تو كمك خواست كمكش كنى، اگر از تو قرض خواست به او قرض دهى، اگر نيازمند شد نيازش را برطرف سازى، اگر مصيبتى ديد او را دلدارى دهى، اگر خيرى به او رسيد به وى تبريك گويى، اگر بيمار شد به عيادتش روى، وقتى مرد در تشييع جنازه اش شركت كنى، خانه ات را بلندتر از خانه او نسازى تا جلوى جريان هوا را بر او بگيرى مگر آن كه خودش اجازه دهد... .

مسكّن الفؤاد، ص 105

 

حدیث (7)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
ما آمَنَ بى مَن باتَ شَبعانَ وَجارُهُ طاوِيا، ما آمَنَ بى مَن باتَ كاسيا وَجارُهُ عاريا؛
به من ايمان نياورده است آن كس كه شب سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد. به من ايمان نياورده است آن كس كه شب پوشيده بخوابد و همسايه اش برهنه باشد.
مستدرك الوسائل، ج8، ص429، ح9897

 

حدیث (8)

امام كاظم عليه السلام :
لَيسَ حُسنُ الجِوارِ كَفُّ الذىوَلكِن حُسنُ الجِوارِالصَّبرُعَلَى الذى؛
خوش همسايگى تنها اين نيست كه آزار نرسانى، بلكه خوش همسايگى اين است كه در برابر آزار و اذيت همسايه صبر داشته باشى.
تحف العقول، ص 409

 

 

حدیث (9)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
لايَدخُلُ الجَنَّةَ عَبدٌ لا يَأَمَنُ جارُهُ بَوائِقَهُ؛

كسى كه همسايه از شرش در امان نباشد به بهشت نمى رود.
نهج الفصاحه، ح 2532

 

حدیث (10)

امام صادق عليه السلام :
مَن لَهُ جارٌ وَيَعمَلُ بِالمَعاصى فَلَم يَنهَهُ فَهُوَ شَريكُهُ؛
هر كس همسايه اى را داشته باشد كه گناه مى كند ولى او را نهى نكند، شريك در گناه اوست.
ارشادالقلوب، ج1، ص183

 

حدیث (11)

امام على عليه السلام :
اِنَّ لِلّدارِ شَرَفا وَ شَرَفُهَا السّاحَةُ الواسِعَةُ وَ الخُلَطاءُ الصّالِحونَ وَ اِنَّ لَها بَرَكَةً وَ بَرَكَتُها جَودَةُ مَوضِعِها وَسَعَةُ ساحَتِها وَ حُسنُ جِوارِ جيرانِها؛
خانه را شرافتى است. شرافت خانه به وسعت حياط (قسمت جلوى خانه) و هم نشينان خوب است. و خانه را بركتى است، بركت خانه جايگاه خوب آن، وسعت محوطه آن و همسايگان خوب آن است.
مكارم الاخلاق، ص 125

 

حدیث (12)

امام على عليه السلام :
زَكوةُ اليَسارِ بِرُّ الجيرانِ وَ صِلَةُ الرحامِ؛
زكاتِ رفاه، نيكى با همسايگان و صله رحم است.
غررالحكم، ح 5453

 

حدیث (13)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسنُ الخُلقِ وَ حُسنُ الجَوارِ يَعمُرانِ الدّيارَ وَ يَزيدانَ فِى العمارِ؛
صله رحم، خوش اخلاقى و خوش همسايگى، شهرها را آباد و عمرها را زياد مى كند.
نهج الفصاحه، ح 1839

 

حدیث (14)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
حَسِّنوا أَخلاقَكُم وَالطُفوا بِجيرانِكُم وَأكرِموا نِساءَ كُم تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ؛
اخلاق خود را نيكو كنيد و با همسايگان خود مهربان باشيد و زنان خود را گرامى بداريد تا بى حساب وارد بهشت شويد.
التوحيد، ص 127

 

حدیث (15)

 امام على عليه السلام:
شيعَتُنَا المُتَباذِلونَ فى وِلايَتِنا، اَلمُتَحابّونَ فى مَوَدَّتِنا اَلمُتَزاوِرونَ فى اِحياءِ اَمرِنا اَلَّذينَ اِن غَضِبوا لَم يَظلِموا وَ اِن رَضوا لَم يُسرِفوا، بَرَكَةٌ عَلى مَن جاوَروا سِلمٌ لِمَن خالَطوا؛
شيعيان ما كسانى اند كه در راه ولايت ما بذل و بخشش مى كنند، در راه دوستى ما به يكديگر محبت مى نمايند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به ديدار هم مى روند. چون خشميگين شوند، ظلم نمى كنند و چون راضى شوند، زياده روى نمى كنند، براى همسايگانشان مايه بركت اند و نسبت به هم نشينان خود در صلح و آرامش اند.
كافى، ج 2، ص 236، ح 24

 

حدیث (16)

رسول اكرم (ص):
حُرمَةُ الجارِ عَلَی الجارِ کَحُرمَةِ اُمِّه.
رعایت حرمت همسایه همانند احترام مادر لازم است.
كافى، ج 2، ص 666

 

محمود علیپور بازدید : 37 دوشنبه 10 شهریور 1393 نظرات (0)

برخی از فلاسفه تمایز انسان با سایر موجودات راناطق بودن و توانایی گفتگو معرفی میكنند، و در تعریف انسان میگویند:\"انسان حیوانی است ناطق\"، در راستای الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان (سوره الرحمن آیات 1-4) است. یعنی خلقت انسان و سپس عرضه توانایی \"بیان \"، برجسته ترین ویژگی انسان است كه خداوند پس از خلقت انسان، به عنوان یك موهبت از سوی خود به انسان ارزانی داشت. توانایی انسان در گفتگو و بیان آن چه میداند. \"علم الانسان ما لم یعلم\"( علق - 5) است. مقام بیان و سخنوری نزد اندیشه ورزان به اندازه ای است كه، تنها ویژگی ممتاز انسان بعنوان موجودی كه میاندیشد، از سایر موجودات قلمداد میشود.

چه آنكه از نظر زبان شناسی و فرهنگ شناسی اندیشه چیزی نیست جز حاصل كنشهای زبانی. اما به نظر میرسد آنچه كه این تمایزرا بارزتر میسازد و شكاف عظیمی در بین انسان و سایر جانداران ایجاد میكند،پیامدهای ناشی از توانایی بیان و گفتگوست كه به تعبیری میتوان آن رابه دو بخش عملی و نظری تقسیم كرد.

  پیامد عملی ناطق بودن، شامل نوشتن آنچیزی است كه بیان میشود و خداوند به همین ویژگی قسم میخورد: \"ن والقلم و مایسطرون \"( قلم - 1). ویژگی كه ما هرگز در سایر موجودات مشاهده نكرده ایم. سپس خواندن آنچه كه نگارش میكنند. \"خواندن\"؛ بعنوان مقدسترین واژه، اولین كلامی است كه خداوند در پیام خود به محمد(ص) ابلاغ میكند: \"اقراباسم ربك الذی خلق\"( علق - 1).

پیامدنظری آن، تبادل اندیشه و احساس به صورت گفتگو، (توانایی انتقال اندیشه و عاطفه و احساس) به دیگری است. توانایی در شنیدن نظرات و عقاید دیگران و تفكر و تامل در آن چنانچه قرآن میفرماید:. .. فبشرعبادالذین یستعمون القول فیتبعون احسنه اولئك الذین هداهم الله واولئك هم اولوالباب(زمر - 18). این آیه بندگانی را كه ظرفیت شنیدن هر سخنی را داشته و با تفكر و تامل بهترین آنها را گزینش میكنند بشارت میدهد، تحسین میكند، و برای آنها دو ویژگی متمایز قائل میشود.

اول اینكه، آنها كسانی هستند كه تحت هدایت خداوند متعال قرار خواهند گرفت و دوم اینكه اینها هستند كه صاحبان خرد میباشند. زمانی افق اندیشه و خرد در فرد رشد و تعالی بیكران پیدا میكند كه دروازههای ورود هر سخن و اندیشه را بر روی خود باز گذارد، وارد گفتگو شود، گفت و شنود داشته باشد و سپس به گزینش بپردازد.

بدین جهت است كه انسان با ابزارهایی كه خداوند در اختیارش قرار داده، قادر است افكار نوین و پیچیده و همچنین احساسات مخفی و پنهان خود را به شكل كلمات و واژهها به دیگران ابراز كند. آنجا كه حیوانات در جدال و تقابل هم قرار میگیرند و هیچ راهی جز حذف یكی از آنهارا در خود نمیبینند، و یا آنجا كه در انتقال خشم و نفرت خود راهی جز ریختن خون دیگری ندارند،

انسانها راه دیگری بعنوان مقدسترین راه با عنوان \"گفتگو\" دارند.

گفتگو؛ انتقال اندیشه و احساس بعنوان انسانی ترین راه حل، مورد قبول بشریت بوده و هست و هرگاه از این راه دور شده به قلمرو سایر جانداران نزدیك شده است. گفتگو به عنوان مقدسترین راه محسوب میشود چرا كه، خداوند در انتقال حقایق و مصالح انسان همواره این راه را برگزیده است و در ارتباط با تمامی پیامبرانش اولین و بهترین راه برای انتقال اندیشه و حل اختلافها و رسیدن به یك نقطه مشترك را گفتگو میداند.

كاربرد فراوان واژهایی نظیر \"قل:بگو\" 315 بار و قال:گفتند،501 بار، بیانگر اهمیت فرهنگ گفت و شنود و تبادل نظر در قرآن كریم میباشد. قرآن همواره تاكید میكند كه اگر به مسئله ای اعتقاد دارید و آن را حق میدانید دلایل خود رابیاورید. این امر ناشی از اعتقاد عمیق قرآن به فرهنگ گفتگو است. آنجا كه خداوند پیامبری را میفرستد تا مردم را دعوت به آیین خود كند، در واقع راه گفتگو را برگزیده است. 

قرآن از همه فرق و گروهها دعوت میكند كه برای اعتقادات و اندیشه های خود دلیل بیاورند و حقانیت آن را اثبات كنند. علی رغم اینكه اعتقاد دارد كه حق در نزد خداست. به روشنی میتوان این موضوع را در این آیه دید: «ونزعنامن كل امه شهیداً قلنا هاتو برهانكم فعلموا ان الحق لله وضل عنهم ما كانوا یفترون»(75 - قصص )ترجمه:«و از هر ملتی، فرقه ای و آیینی، گواهانی را گرفتیم و گفتیم بیاورید دلایل خود را پس دانستند كه حق از آن خداست و گم شد از ایشان آنچه دروغ میبستند». در این آیه چند نكته اساسی را میتوان مشاهده كرد:

 1- از تمامی فرقه ها و اقوام با اعتقادات مختلف و اندیشههای گوناگون گواهانی را برای طرح اندیشه هایشان دعوت میكند و هیچ تبعیضی بین آنها قایل نمیشود و فرصت و مجال دفاع از اندیشه هارا به همه اقوام و فرقه ها میدهد چه آنها كه از راه حق و خدا فاصله اندكی دارند و چه آنها كه در اعتقادات خود در كفر و جهل مطلق هستند.

 2- در این آیه قرآن مخاطبان خود را دعوت به مناظره و بحث وگفتگو میكند، میل و گرایش قرآن به تبادل نظر و آوردن دلایل، نشان دهنده این مسئله میباشد كه فرهنگ قرآن، فرهنگ گفتگو است. 

نكته بسیار جالب برخورد روان و سیال قرآن كریم با مخالفان خود میباشد. برخوردی كه از تعصب و جانبداری بی حدو اندازه جامعه عرب آن زمان كه بر سر جابجایی یك سنگ خونها میریخت، بسیار دور بود. برخوردی كه زمینه ساز فرهنگی بسیار نوین و پیشرفته در جامعه آن زمان بود و دعوت به صلح و آشتی و تأمل در افكار و اعتقادات دیگران با پشتوانه عقلی و منطق میكرد. در این آیه، قرآن كریم با آن كه اشاره میكند، حق تنها در نزد خداست، اما دیدگاهی برابر برای نقطه مقابل قائل میشود و با آنكه میداند مخالفانش از حقیقت دور بوده و در جهل و تاریكی بسر میبرند، اما فرصت و مجال ارائه اعتقاداتشان را به آنها میدهد.

حتی در صورتیكه به فكر افترا و یانیرنگ باشند و بر باطل بودن عقاید خود نیز واقف باشند. چنانچه در انتهای آیه به این مسئله اشاره میكند كه آنها در حال دروغ گفتن میباشند. همواره دیده ایم افراد هر گاه در موضع پشتیبانی و دفاع از عقاید خود سخن میگویند، با آنكه به طور مطلق اعتقاد به حقانیت اندیشه های خود ندارند ،اما این مجال و فرصت را نیز اغلب به مخالف خود نمیدهند كه وارد گفتگو شده و دلایل خود را ارائه دهد. ولی خداوند بعنوان «مطلق حق» می داند كه حق تنها نزد اوست و علی رغم اینكه از میل باطنی كسانیكه در كفر و جهل میباشند، كاملاً آگاه است، مجال ارائه دلیل را برای آنان فراهم میكند.

در آیه ای دیگر، قرآن كریم شیوه برخورد با جاهلان را نیز دقیقاآموزش میدهد و صفت بندگان مخلص و عابد خود را به این شكل ترسیم میكند: « و عبادلرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذاخاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»( نمل- 119) ترجمه:«بندگان عابد من كسانی هستند كه در روی زمین با تواضع و فروتنی قدم برمیدارند و هر گاه با جاهلی وارد گفتگو شدند به آنها سلام میكنند». سلام به معنای وسیع كلمه مفهومی مبنی بر سلامت درگفتگو و رفتار دارد. در واقع برخوردی مسالمت آمیز به دور از هر گونه خشونت و تندی با جاهلان را قائل میشود.

 3- سومین مسئله قابل تأمل این است كه قرآن مخالفان خود را ملزم به آوردن دلایل خود میكند، پس صحبت از گفتگوهای بیاساس و موهوم نیست، صحبت از گفتگویی است كه پشتوانه آن عقل و منطق میباشد. آوردن برهان و دلیلی كه آن دیدگاه و تفكر بر آن تكیه میكند. نه گفتگوی صرفاً مبتنی بر جهل، تعصب و جانبداری. و یا سخنان بی پایه و اساسی مانند اینكه \"ما دنبال روی از آباء و اجدادمان میكنیم\"، و یا سخنوری و لفاظی كه در جامعه عرب آن زمان بسیار رایج بود. البته بر خداوند پوشیده نیست كه آنها جز هجویات و دروغ چیز دیگری نمیتوانند بگویند، و این برخورد محكم قرآن به التزام به گفتگوی مبتنی بر برهان و دلیل عقلی، هشداری است برای آنان كه در اندیشه های خود هیچ پایه منطقی را استوارنمی بینند تا به خود آمده و در پی تأمل و تفكر در آنچه كه به آن اعتقاد دارندباشند.

چنانچه در قرآن كریم آیات متعددی وجود دارد كه همواره مردم را دعوت به تعقل و تفكر میكند. و خود را نیز مستثنی از این قائده ندانسته و مردم را ملزم به تفكر و تعقل درباره آنچه كه حق میداند، میكند. تفكر و تدبر در آنچه كه اظهار میكند و آنچه كه ادعا میكند. \"افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوبهم اقفالها\" چرا در قرآن تفكر نمیكنید؟ آیا روی قلبهای شما مهر زده شده است؟ و همچنین آیه:\"و لاتقف ما لیس لك به علم\"قرآن، پشتوانه هر اعتقادی را تفكر و تعقل و همچنین دارا بودن دلیل و حجت روشن(سلطان) میداند. و همواره پیامبران را نیز با این ویژگی فرستاده است.

به این آیات دقت كنید: « الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتهم كبر مقتاعندالله... »( غافر-35) ترجمه: آنها كه مجادله و بحث میكنند در آیات ما بدون دلیل و حجت... « ان الذین یجادلون فی آیاتاللهبغیرسلطان آتهم ان فی صدورهم. .. »( غافر-56 )ترجمه:آنها كه در آیات ما بحث و مجادله میكنند بدون دلیل... و یا در این آیه مشاهده میكنیم كه خداوند از آنانكه به پرستش غیر خدا مشغول هستند، دلیل و حجت روشن میخواهد و در پس یك گفتگو و مباحثه است كه دلیل و برهان از بندگان مطالبه میشود. « و یعبدون من دون الله ما لم ینزل به سلطانا و ما لیس لهم به علم و ما للظالمین من نصیر» ( حج – 71) ترجمه: و كسانیكه غیر خدا را میپرستند و برای آن هیچ دلیلی اقامه نكرده و علم و دانشی را ندارند،برای این ستمكاران یاوری نیست.

در این آیه به خوبی بین اعتقادات بی اساس و پایه و بدون برهان و عدم دانش، پیوندی بسیار نزدیك رامشاهده میكنیم. اینكه قرآن به فرهنگ گفتگو اعتقاد دارد را در دعوتی كه هر یك از پیامبران برای رساندن پیام خود به مردم و قوم خود داشته اند، بخوبی میتوان مشاهده كرد. برخی از آیه هایی كه در زمینه گفتگو و نوع برخورد پیامبران با كسانیكه مخالفت و مبارزه و یا مجادله با آنها داشته اند عبارتند از:

 1- گفتگو با سردمدار ظلم، طغیان و سركشی یكی از برجسته ترین موارد كه بخوبی میتوان فرهنگ گفتگو را در این زمینه بررسی كرد، داستان موسی و فرعون میباشد. فرعون كسی است كه تمام نیروها و تواناییهای موجود در جامعه را در خود و اطرافیانش جمع كرده بود و ضعف و ناتوانی را به جامعه انتقال داده بود، «ان فرعون علی فی الارض جعل اهلها شیعهایستضعف طائفه منهم... » و همچنین كسی كه طغیان و سركشی و برتری جویی در وجود او موج میزد \"اذهب الی فرعون انه ظغی\". این تصویری است كه قرآن از فرعون به عنوان سمبل طغیانگری معرفی میكند. و موسی مسئولیت ابلاغ پیام خدا را به وی به عهده میگیرد. اینكه او چگونه و با چه ابزاری به برخورد و مبارزه با فرعون میرود، مبارزه با كسی كه فرهنگ او فرهنگ برتری جویی (علّو طبعی) است، و نیز قدرتمندترین ابزارها و نیروها را در اختیار داشته است، قابل توجه میباشد. مبارزه موسی، مبارزهای كلامی و فرهنگی كه او پیشه میكند، فرهنگ گفتگو است. تقاضای آن حضرت از برادرش هارون، به عنوان كسی كه خوش سخن و دارای بیان قوی بوده، برای همراهی و جدال كلامی با فرعون، بیانگر همین حقیقت است. زمانیكه موسی مأموریت خود را شروع میكند، تقاضایی را از خدا مبنی بر همراهی برادرش هارون را طلب میكند، دلیل این انتخاب، فصاحت و بلاغت در گفتار هارون است.

به این آیه توجه كنید:\"واخی هرون هوافصح منّی لسنا فارسله معی ردءایصدقنی انی اخاف ان یكذبون\"و خدایا برادرم هارون را كه ازمن در سخن گفتن فصیحتر است به كمكم بفرست تا تصدیق كند مرا، چرا كه میترسم آنها من را تكذیب كنند. « ثم ارسلنا موسی و اخاه هارون بایاتنا و سلطان مبین »( مومنون – 45) همراهی هارون با موسی به دلیل ویژگیها و توانائیهای خاصش میباشد. با توجه به این آیات معلوم میشود كه موسی در ابتدا قصد داشته بوسیله گفتگو با فرعون، او را دعوت به راه راست و پرهیز ازاین همه ظلم و ستم كند آیات 10 - 13 سوره الشعراء نیز تاییدی بر این موضوع میباشد: « و اذنادی ربك موسی ان ائت القوم الظالمین * قوم فرعون الا یتقون * قال رب انی اخاف ان یكذبون * ویضیق صدری و لا ینطلق لسانی فارسل الی هرون » ترجمه: و زمانی كه ما به موسی ندا دادیم كه به سمت قوم ظالم برو* چرا كه قوم فرعون پرهیزكاری نمیكند* و موسی گفت میترسم كه مرا تكذیب كنند* وتنگ شود سینهام و روان نگردد زبانم، پس فرستادیم هارون را.

و در دنباله این آیه خداوند به موسی میگوید كه :« فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین » ترجمه: پس درآیید برفرعون و بگویید كه ماییم فرستاده خدا. این آیه نیز ما را به این موضوع رهنمون میسازد كه فرمان خدا و ماموریت موسی و هارون ابتدا گفتگو با فرعون و معرفی خداوند جهانیان بوده است. موضوع مهم و قابل تأمل دیگری در این ارتباط، دعای بسیار معروفی است در قرآن كریم، كه مضمون آن سراسر ملاطفت و ملایمت است. این دعا در ارتباط با زمانی است كه موسی قصد رفتن به سمت فرعون را داشته، با خدای خود آن را نجوا میكند: « اذهب الی فرعون انه طغی * قال رب اشرح لی صدری * ویسرلی امری * واحلل عقده من لسانی * یفقهوا قولی * » (سوره طه آیات 23 – 28) پس در ابتدای آیه، فرعون به عنوان كسی كه گردنكشی و طغیان كرده است و فردی بسیار ظالم و ستمكار معرفی شده، در برابر موسی چه چیز از خداوند طلب میكند؟ قشون و لشكری از افراد بسیار مجرب با سلاحهای سبك و سنگین است؟خیر؛از خداوند سینه ای گشاده، زبانی ملایم و خالی از عقده و گفتاری روان را مطالبه میكند. سینه ای گشاده برای پذیرش آنچه كه گفته میشود و خالی از هر گونه كینه و عداوت باشد و زبانی نرم و ملایم وگفتاری روان، این همه لطافت و نرمی دربرابر كسی كه قرآن كریم او را طاغی و سركش معرفی میكند. دلیلی است بر این حقیقت كه فرهنگ \"گفتگو\" در قرآن از جایگاهی بسیار ارزشمند برخوردار است و تنها راه شناخته شده برای دعوت مخالفان به حقیقت و اولیترین راه مبارزه با معاندان و زورپرستان، است.

 2- برخورد قرآن با یهود و نصاری زمانیكه آنها به طور مستمر با پیامبر(ص) وارد مجادله میشدند. یهود و نصارا دائماً با پیامبر(ص) بحث و جدال میكردند و هر كدام خود را برتر از دیگری میدانستند و دیگری را تكذیب میكردند(بقره - 113). همچنین هر یك از پیامبر(ص) تقاضایی عجیب و غریب میكردند. مثلاً یكی ازتقاضاهایی كه یهودیان از رسول الله (ص) داشتند این بود كه یكباره كتابی از آسمان بیاورد، همانطور كه موسی \"تورات\" را به یكباره آورد. یا اینكه میگفتند ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینكه خدا و و فرشتگان را جلوی دیدگان ما حاضر كنی تا ما آنان را مشاهده كنیم. به این مطالبات نامعقول از پیامبر(ص)، قرآن در آیات متعددی (در سوره بقره) اشاره كرده است. خداوند در قرآن كریم اعتقادات و تمایلات پنهان آنهارا افشا كرده و میفرماید: «دوست دارند كه شما را به سوی كفر برگردانند، بعد ازاینكه ایمان آوردید، از روی حسادتی كه به شما دارندبا آنكه حق بر آنها آشكار و ظاهر شد»( بقره - 109).

و یا در جای دیگر میفرماید:« و لن ترضی عنك الیهود و لاانصاری حتی تتبع ملتهم... »\"( بقره - 120) ترجمه: یهود و نصاری از تو راضی نمیشوند مگراینكه به آیین آنها درآیی\". در واقع قرآن كریم به این نكته اشاره دارد كه این بحث و جدلها همه بهانه است و آنها میخواهند كه پیامبر اسلام از آیین خود دست كشیده و به آیین آنها ملحق شود.

در برابر این همه برخوردهای ناصواب و ناپسند و این همه كارشكنی از سوی آنها و دروغی كه به دین خدا میبندند، قرآن كریم به این شكل با آنها مقابله میكند:« و قالوا لن دخل الجنه الا من كا هودا او نصاری تلك امانیهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین » ( بقره – 111) ترجمه: می گویند كه وارد بهشت نمیشوند مگر كسانیكه یهود و نصارا هستند، اینها آروزهای آنهاست، بگو برای سخن خود دلیل و برهانی بیاوریداگر راستگو هستید\". در اینجا نیز قرآن در برابر آن همه اذیت و آزار و بهتان ها افتراهایی كه به دین اسلام میزدند، پیامبر را دعوت به بحث و گفتگوی با آنها كرده و به او میگوید كه به آنها بگو برای سخنان خود دلیل و برهانی را اقامه كنند. در واقع قرآن، پیامبر(ص) را دعوت به یك مبارزه كلامی با اهل كتاب میكند و از آنها دلیل و برهان برای آنچه كه ادعا میكنند طلب میكند.

 3- برخورد قرآن با مشركان و كافران یكی از موضوعات قابل توجه، موضع قرآن در برابر افكار واندیشه های كافران و مشركین است. در قرآن كریم به آیات متعددی برمیخوریم كه پیامبران ماموریت مییابند به گفتگو با اقوام خود پرداخته و دلایل خود را كه بر پایه آن این اعتقادات را دارند ابراز كنند. گفتگوی ابراهیم با قومش، زمانی كه قوم او به بتخانه میروند و مشاهده میكنند كه همه بتها جز بت بزرگ نابود شده اند، گفتگویی همراه با واداشتن آنها به تفكر و تامل است(سوره انبیاء آیات 62-65). آنها بخاطر تفكرات ابراهیم او را در آتش میاندازند. چند آیه در این مورد: « و ان احد من المشركین استجارك فاجره حتی یسمع كلام الله ثم ابلغ مامنه ذالك بانهم قوم لا یعلمون » ترجمه:\"و اگر یكی از مشركان به تو پناهنده شد، پس پناهش ده تا بشنود گفتار خدا را سپس برسانش به مأمن خویش. این بدان جهت است كه آنانند گروهی كه نمیدانند\". \"ام اتخذوا من دونه الهه قل هاتوا برهانكم هذاذكر من معی و ذكر من قبلی بل اكثرهم لا یعلمون الحق فهم معرضون\" ( انبیا- 24)\" ترجمه: آنها كه برگرفتند جز وی خدایانی بگو بیاورید برهان خود را. این است یادآوری آنان كه بامنند و یادآوری آنان كه پیش ازمنند بلكه بیشترشان نمیدانند حق را پس ایشان هستند روی گردانان \". \" امن یبدوا الخلق ثم یعیده و من یزرقكم من السماء و الارض ءاله مع الله قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقیه ترجمه: آنكه آغاز كند آفرینش و سپس برگرداندش و آنكه روزیتان دهد از آسمان و زمین، آیا خدای دیگری با خدا وجود دارد؟ اگر هست دلیل و برهانی را بیاورید، اگر راست میگویید\". \"و من یدع مع الله الها اخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه انه لایفلح الكافرون\" (مومنون – 117) ترجمه:\"آنكه بخواند با خدا خدایی دیگر كه نیستش حجتی برآن جز این نیست كه حسابش نزد پروردگار او ست و همانا رستگار نشوند كافران \". \"و كیف اخاف ما اشركتم و لا تخافون انكم اشركتم بالله و ما لم ینزل به علیكم سلطانا فای الفریقین احق بالامن ان كنتم تعلمون\"( انعام – 81) \" ترجمه: و چگونه ترسم از آنچه شرك میورزید و نترسید از آنكه شرك ورزیدید بخدا كه بر آنچه نفرستاده شده است شما برای آن هیچ دلیل و حجتی ندارید. پس كدامیك از دو گروه سزاوار ایمنی هستند\".( نمل – 64)\" نتیجه مهمترین وجه رسالت پیامبران، فراخوانی مردم به بحث، استدلال، اقامه برهان، ارائه گفتمانی بین و برتر و بالاخره دعوت به گفتگو بجای شیوه های ناشی از زور كه رسم جاهلیت و نظامهای استعبادی است، میباشد.

بدین سیاق است كه پرستش خدای یكتاو ابلاغ پیام حق از خلال روش استدلال و گفتگو حاصل میشود. بنا به اظهار قرآن وظیفه پیامبر حتی در برابر مردمی كه اطاعت او را نمیپذیرند، جز تذكر دادن و ابلاغ حق نبوده و نیست (انما انت المذكر). به عبارتی ابلاغ فرمانهای خدا و بیم دادن مردمان از عاقبت اعمالشان، روش اصلی پیامبر بوده است. بیان این حقیقت مهم جای تأمل بسیار دارد كه وقتی گفتگو اساسی ترین ابزار برای دستیابی به حقیقت است، ابزارها و روشهای دیگر، نظیر توسل جستن به معجزات و تواناییهایی فوق بشری كه از جانب خدا نازل میشده، به میزانی كه جوامع به درجه بالاتری از بلوغ فكری ارتقاء مییافتند، كمرنگتر میشد. در زمان رسالت حضرت محمد(ص)، قرآن به صراحت به هیچ معجزه ای مانند «كتاب»، كه بیانگر ورود انسان به عصر كتابت و فرهنگ گفتاری و نوشتاری است، تأكید نمیكند. /

 

محمود علیپور بازدید : 17 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

در آیین اسلام، درآمدهای مشروع و کسب و کار و اموال حلال، جایگاه ویژه ای داشته و قرآن مجید آن را مایه قوام و هستی شخص و جامعه و مایه زینت و آرامش در زندگی این دنیا می خواند؛ آنجا که می فرماید:

 ولاتوتواالسفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما...

و در جای دیگری می فرماید: المال و البنون زینه الحیاه الدنیا... .

قرآن افراد متمکن را که از طریق مشروع اموالی به دست آورده اند، افراد خوب معرفی می کند و اساسا داشتن مال و تمکن مادی را نوعی امداد الهی به حساب آورده و عنایت و تفضل معبود را در حق بندگان خدا بیان می کند.

رسول خدا (ص) مردانگی را در این دانسته اند که فرد مسائل و امور مادی اش را بهبود ببخشد و امام صادق (ع) فرموده اند: شایسته نیست کسی از تلاش مالی و مادی باز ایستد که در سایه آن می تواند آبرویش را حفظ کند و قرض هایش را بپردازد و به بستگانش کمک کند.

با توجه به آیات و روایاتی که در زمینه کسب و درآمد حلال و مشروع آمده است، می توان چنین بیان نمود که مال و ثروت نه تنها خوب است، بلکه هر مسلمان آگاه وظیفه دارد در کسب و تحصیل آن تلاش کند و خود و جامعه اش را در رشد اقتصادی یاری رساند. نظام اقتصادی اسلام هم که توجه به سعادت انسان را هدف اصلی خود می داند، استفاده عاقلانه از منابع طبیعی و امکانات خدادادی را در راه نیل به هدف مقدس خویش، مورد تاکید قرار داده است.

الگوی مصرف در اسلام علاوه بر مخالفت با اسراف با پدیده ناشایست تجمل گرایی نیز به عنوان یک بیماری اقتصادی مقابله کرده است. انسان نیازهایی دارد که با توجه به امکانات موجود به رفع آنها می پردازد و برای رسیدن به مقصود خود، در سایه فکر و تدبیر، روش های متعددی را به کار می گیرد. از دیدگاه قرآن، انسان موجود نیازمندی است که خداوند برای رفع نیازهایش زمین را برای او رام کرده و امکانات و منابع آن را در اختیار وی قرار داده تا مصرف کند. قرآن با مطرح کردن مسئله اسراف و بیان مضرات آن و دعوت به اعتدال و میانه روی در تمام امور زندگی، در حقیقت بهترین الگوی مصرف را برای زندگی سعادتمندانه به آدمیان ارائه می دهد.

اهمیت کسب و کار حلال در اسلام بر کار و تلاش برای به دست آوردن روزی حلال تأکید فراوانی شده است و در نگاه آموزه های دینی، پاک ترین درآمدها آنِ کسی است که از راه معامله و تجارتی صحیح و درست به دست آورده باشد. احتکار،ربا، قاچاق ، غش در معامله ، گرانفروشی و کم فروشی از مصادیق آفت در یک تجارت سالم هستند. اسلام با تحریم احتکار، در راه تعدیل ثروت در جامعه گام برداشته است و به رهبر جامعه اسلامی اجازه می دهد تا با تعیین قیمت برای کالاهای احتکار شده، از زیان دیدن مردم جلوگیری کند.

ربا، اصلی ترین عامل افزایش فاصله طبقاتی است وآگاه نبودن به احکام داد و ستد، خطر گرفتار شدن به ربا را در پی دارد. یکی دیگر از اشتباهات رشوه و دریافت و پرداخت آن است؛. گاهی رشوه با عنوان هایی چون هدیه، حق الزحمه و انعام انجام می شود که در هر صورت، تغییر نام موجب تغییر ماهیت این عمل زشت نمی شود. رشوه از موانع اصلی اجرای عدالت و قانون در کشور است و شاید به همین سبب رشوه گیرنده و رشوه دهنده و دلال میان آنها، مورد لعنت خداوند است. مانند تمام موارد ذکر شده کم فروشی هم ، در اسلام امری نکوهیده است و هنگامی که در جامعه ای شایع شود، خداوند افراد آن را گرفتار خشک سالی می کند بهتر است بازاریان هنگام وزن، کمی بیشتر بگذارد و هنگام گرفتن حق خود، مقداری کم تر بردارند. کم گذاشتن از کار خود در ساعت های اداری، از مصادیق کم فروشی است.

مسئله مبتلابه این روزهای ما گران فروشی است.گران فروختن جنس به کسی که در قیمت کالا و سالم بودن آن به فروشنده اعتماد کرده، حرام است. درآمد حاصل از گران فروشی، حرام است و از حق الناس به شمار می رود که باید به صاحب اصلی آن برگردانده شود. قاچاق کالا و سوخت، یکی از پدیده های رایج و از آفت های شناخته شده برای اقتصاد کشور است. آثار تخریبی قاچاق در زمینه درآمد دولت و امور اقتصادی، بهداشتی، فرهنگی و اجتماعی انکارناپذیر است.

یکی دیگر از آفت های کسب و کار حلال، تقلب و غش در معامله است.غش، یعنی آمیختن جنس خوب و بد به هم، به گونه ای که خریدار نفهمد.غش در معامله، موجب ایجاد نگرانی، ناامنی و بی اعتمادی در جامعه و محدودش ساختن جامعه اسلامی می شود. این یک نگاه کلی به آفات تجارت بود قطعا میتوان مصادیق این موارد را مشاهده کرد و جامعه زمانی به تعالی و رفاه حقیقی میرسد که چنین مسائلی در آن به حداقل برسد.

ایران اسلامی و تولید ثروت کشور ایران در دهه چهارم انقلاب، نیازمند تولید فزاینده ثروت در عین تحقق عدالت است. تولید ثروت در قالب اقتصاد سرمایه داری و الگوهای رایج تجویز نابخرادانه ای برای بهبود بیماری های مزمن جامعه ایران است. ما نیازمند تولید ثروت به روش ایرانی و اسلامی هستیم. تولید ثروتی که در زیر چرخ های آن فقرا له نمی شوند و مستضعفین در اموال اغنیا سهم دارند. بدیهی است چنین فرایندی مسبوق به تصحیح فرهنگ تلاش و اخلاق کار در جامعه ایران و بازسازی آن متناسب با بایسته های دینی و ملی است.

این موضع را میتوان از دوجهت بررسی کرد. یکی وظایف فردی و دیگری هنجارهای عمومی.

درمیان وظایف فردی گذشته از اجتناب از موارد ذکر شده و پرداخت حقوق مالی نقش بسیار مهمی در توزیع ثروت دارد. حقوق مالی الهی (خمس و زکات) خمس و زکات یکی از مالیات های ثابت اسلامی است که حکومت اسلامی بخش مهمی از بودجه خود را از این منبع تأمین و در موارد معین و مشخصی مصرف می کند. زکات، یعنی طاهر و پاکیزه کردن مال و صلاحیت یافتن آن برای بهره برداری که از ضروریات و فروع دین اسلام است. در اهمیت زکات همین بس که در قرآن کریم، دوشادوش نماز به آن اشاره می شود: «و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید.» حکمت های وجوب خمس و زکات، مشابه هم است. شاید یکی از مهم ترین فلسفه وجودی آنها، تأمین زندگی محرومان و مستمندان باشد، به گونه ای که فشار و سختی زندگی آنان را برطرف کند.

چنان که امام رضا علیه السلام می فرماید: «همانا علت وجوب زکات، تأمین قوت نیازمندان است.» امام صادق علیه السلام نیز «علت وجوب آن را آزمایش اغنیا و کمک به فقیران بیان می کند».

گاهی از زکات به عنوان وسیله ای برای پاک کردن افراد و اموالشان یاد شده است، آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: «از اموال آنان صدقه ای [به عنوان زکات] بگیر تا به وسیله آن، آنان را پاکیزه کنی.» دادن خمس و زکات مال، آن را از تباهی و کاستی حفظ می کند. در واقع، با پرداخت این حقوق الهی، اموال فرد بیمه خداوند می شود. پیامبر گرامی اسلام دراین باره فرموده است: «اموال خود را با دادن زکات حفظ کنید.» امام صادق علیه السلام نیز سبب نابودی و تباه شدن مال را نپرداختن زکات می داند.

می گویند «در سالی که بیشتر نواحی فارس به آفت ملخ مبتلا شده بود، قطعه زمینی در وسط مزرعه ای بود که محصول آن سالم و دست نخورده باقی مانده بود، در حالی که محصول زمین های اطراف آن به کلی از بین رفته بود. هنگامی که از صاحب زمین پرسیدند: چرا ملخ ها محصول همه مزارع را خورده اند، ولی به مزرعه تو آسیبی نرسیده است؟ در پاسخ گفت: من مال کسی را نخورده ام تا ملخ مال مرا بخورد و نیز من همیشه زکات محصولم را سر خرمن خارج می کنم و به نیازمندان می رسانم، آن گاه بقیه محصول را به خانه ام می برم.» بدین ترتیب، پرداخت حقوق الهی همچون خمس و زکات موجب حفظ و افزایش اموال می گردد.

 اهمیت مسئله کار از طرف دیگر در دین مبین اسلام کار از جایگاه ویژه ای برخوردار است. . فرهنگی که در آن اوقات آحاد جامعه به سه وقت کار، عبادت و استراحت و رسیدگی به خانواده تقسیم می شود. کار در ایران باید به عنوان یک ارزش فردی واجتماعی مورد توجه و عنایت عمومی قرار گیرد. کارآفرینان و صاحبان نبوغ و استعداد باید از جایگاه در خوری در جامعه برخوردار باشند. تا زمانی که کار به عنوان پدیده ای ارزشمند تلقی نشود نمی توان به بهسازی و نوسازی فرهنگ کار در یک کشور امید بست. در آیات و روایات مختلف بر اهمیت و ارزشمند بودن کار به کرات تاکید شده است. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: عبادت هفتاد پاره است و برترین آن، طلب روزی حلال است. امام باقر(ع) می فرمایند: هر کس برای بی نیازی از مردم و تلاش برای رفاه خانواده و مهربانی و خیرخواهی به همسایه در طلب مال و امکانات زندگی بر آید روز قیامت در حالی که صورتش همچون بدر درخشان است خداوند را ملاقات می کند. . امام صادق(ع) می فرماید: خداوند متعال بیکاری را دشمن انسان می داند.

سرمایه عظیم نیروی انسانی درایران در دوره ای که ایام جوانی خود را سپری می کند متراکم ترین انرژی و نیرویی است که می توان با مدیریت صحیح وبرنامه ریزی مدبرانه پتانسیل های آن را رها کرد و بسترهای لازم را برای تحقق توامان پیشرفت وعدالت فراهم نمود. نامگذاری داهیانه امسال توسط رهبر معظم انقلاب فرصت و مجال مناسبی برای تصحیح و ترمیم فرهنگ بیمار کار در ایران است و باید ازاین مجال نهایت استفاده را برد نویسنده : ریحانه حمیدی

محمود علیپور بازدید : 18 چهارشنبه 03 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

روزى مرحوم كاشف الغطا،يكى از مراجع بزرگ تقليد،پس از پايان درس فرمودند»: من دخترى دارم كه وقت ازدواجش فرا رسيده است،اگر يك فرد متدين و اخلاقى باشد من او را به دامادى مى پذيرم و دخترم را به همسرى او در مى آورم«در اين ميان،يكى از حضار از جاى خود برخواست و پس از لحظه اى،بدون اين كه سخنى بگويد نشست.پس ازاتمام جلسه،مرحوم كاشف الغطا او را به منزلشان دعوت كردند.معلوم شد يكى از شاگردان فاضل،متدين و خوش اخلاق خود اوست.بنابراين بدون اين كه نياز به تحقيق بيشترى درباره او داشته باشد،درباره امكانات مالى اش از او پرسيدند.طلبه جوان در پاسخ گفت:چيزى ندارم. مرحوم كاشف الغطا فرمودند»:مانعى ندارد،اين منزل ما يك اطاق خالى دارد كه فعلا به آن نيازى نداريم و شمامى توانيد در آن زندگى كنيد«.و سپس در همان شب مقدمات عروسى و ازدواج را فراهم كرد و دخترشان را به رسم آن روزگار عروس كردند.داماد كسى نبود جز مرحوم حاج شيخ محمد تقى مسجد شاهى اصفهانى كه بعدها يكى از مراجع بزرگ تقليد شد. (آيين زندگى ،احمد حسين شريفى،ص177)

درباره ما
حضرت امام راحل « ره » : همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزارعاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفاء آزادگان خواهد بود . خدا می داند که راه و رسم شهادت ، کور شدنی نیست و این ملت و آیندگان هستند که به راه شهیدان ، اقتدا خواهند کرد . شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب از نظر کیفی چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 473
  • بازدید کلی : 5,214