سلام وصلوات بر محمد وآل محمد و با سلام وخداقوت گویی
آمده است که - عده ای پیش فرعون آمدند و پیش او از خشکسالی و نبود باران و تلف شدن احشام و . . . شکایت نمودند. واز ایشان که می گفت : نا ربکم الاعلی در خواست کردند که ای خدای ما شما می گویید که خدای ما هستید اگر چنین است بارانی بیاور و ما را از این تنگنا نجات ده !
فرعون از آنها سه روز فرصت خواست ! فرعون در این سه روز رو به صحرا برد و روی خود را برخاک می گذاشت و می گفت ای خدای من تو که خود می دانی من بنده تو هستم ، خوب می دانم که کی هستم و می دانم که تو که هستی ،پس آبروی مرا حفظ کن و بارانی بر ما نازل فرما و آبروی مرا پیش این مردم مبر .
در نهایت بارانی آمد و مردم از خشکسالی رهایی یافتند . این ادعای ( انا ربکم الاعلی ) فرعون از اول لاف بود و خود می داند که خدای جهان کس دیگری است و خود او بنده ای بیش نیست ! ولی یک موقعی شخصی اداعایی می کند که خود هم نمی داند که اهلیت آن ادعا را ندارد و در حقیقت از توانایی خود جاهل و غافل است . در حالت دوم خداوند متعال امتحان سختی از این شخص می گیرد تا به حققت وجودی خویش بازگردد .