loading...
از قافله مانده
محمود علیپور بازدید : 19 جمعه 28 فروردین 1394 نظرات (0)

آقای سید علی بهبهانی که از علمای عصر حاضر است به دو واسطه از یکی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری نقل می کند ، که گفت : برای تکمیل تحصیلاتم به نجف اشرف رفتم و به درس شیخ حاضر می شدم ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی فهمیدم، خیلی از این وضع متأثر شدم تا جایی که دست به ختم هایی زدم ، باز فایده ای نداشت. بالاخره به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام متوسل شدم تا شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدم. آن حضرت « بسم الله الرحمن الرحیم» را در گوش من قرائت فرمود.صبح چون در مجلس درس حاضر شدم درس را کاملا" می فهمیدم کم کم به حدی رسیدم که بر شیخ اشکال می کردم. روزی در پای منبر زیاد با شیخ صحبت و بحث می کردم. شیخ پس از درس نزدیک من رسید و آهسته در گوشم گفت: آن کس که « بسم الله» را در گوش تو قرائت کرد، در گوش من تا « والضالین» خوانده . این را گفت و رفت .

محمود علیپور بازدید : 19 چهارشنبه 19 آذر 1393 نظرات (0)

احاديث مربوط به بدبینی

حدیث (1)

 امام على عليه‏السلام :
اَلمُريبُ اَبَدا عَليلٌ؛
آدم بدبين، هميشه بيمار است.
غررالحكم، ح 839

 

حدیث (2)

امام على عليه السلام :
مَن ظَنَّ بِكَ‌ خَیرَاً فَصَدِّق ظَنَّه؛
کسی که به تو گمان نیکی برد، گمانش را (عملاً) تصدیق کن.
نهج البلاغه نامه 31

 

حدیث (3)

 امام رضا عليه‏ السلام :
اَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّه‏ِ فَاِنَّ اللّه‏َ عَزَّوَجَلَّ يَقولُ: اَنا عِنْدَ ظَنِّ عَبدىَ الْمُؤمِنِ بى، اِنْ خَيْرا فَخَيْرا وَ اِنْ شَرّا فَشَرّا؛
به خداوند خوش گمان باش، زيرا خداى عزوجل مى‏فرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويش هستم، اگر به من خوش گمان باشد، به خوبى با او رفتار مى‏كنم و اگر به من بدگمان باشد، به بدى با او رفتار مى‏كنم.
كافى، ج 2، ص 72، ح 3

محمود علیپور بازدید : 32 پنجشنبه 13 آذر 1393 نظرات (0)

با وزیدن باد پاییزی،برگ های درخت می ریزد،ولی با آمدن نسیم بهاری،دوباره درخت ها،شکوفه می زنند و سبز می شوند.درخت گل،کینه زمستان و پاییز را در دل نگه نمی دارد. آنهایی که می خواهند مانند گل عزیز و دوست داشتنی باشند،نباید کینه دیگران را به دل راه دهند.

بدی را بدی سهل باشد جزاء  اگر مردی احسن الی من اسآء

اگر میخواهید عدالت را تماشا کنید به قبرستان بروید.                          التماس دعا

محمود علیپور بازدید : 70 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

1. مفهوم اخلاص‏

اخلاص به معني خالص كردن، ويژه كردن و ارادت صادق داشتن است. بر اين اساس، مخلص كسي است كه طاعات و عبادات خود را از هرگونه آلودگي و آميختگي به غير خدا خالص كرده، انگيزه‏اي جز تقرّب به درگاه خدا نداشته باشد. حضرت علي‏عليه السلام در اين باره فرموده: اَلْعِبادَةُ الْخالِصَةُ أَنْ لايَرْجُوَ الرَّجُلُ إِلّا رَبَّهُ، وَ لايَخافُ إِلا ذَنْبَه عبادت خالص آن است كه مرد جز به پروردگارش اميدوار نبوده و جز از گناه خويش نهراسد.

امام صادق‏ عليه السلام فرمود: لايَصيرُ الْعَبْدُ عَبْداً خالِصاً للَّهِ عَزَّوَجَلَّ حَتّي يَصيرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُّ عِنْدَهُ سَواءً... انسان، بنده خالص خداي بزرگ نمي‏شود تا اينكه ستايش و نكوهش (ديگران) در نظرش‏يكسان باشد.

 2. ارزش و اهميّت اخلاص‏

اخلاص، معيار قبولي طاعات و يكي از مقامات مقرّبان الهي است و خداوند متعال،بندگانش را به آن امر كرده، مي‏فرمايد: فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ غافر: خدا را بخوانيد، در حالي كه تنها براي او در دين اخلاص مي‏ورزيد، اگرچه كافران را ناخوش آيد.

علي عليه السلام فرمود: مَنْ لَمْ يَصْحَبِ الاِخْلاصُ عَمَلَهُ لَمْ يُقْبَلْ عمل هر كس كه با اخلاص همراه نباشد، قبول نمي‏شود. پيامبر اكرم‏ صلي الله عليه وآله فرمود: بِالاِخْلاصِ تَتَفاضَلُ مَراتِبُ الْمُؤمِنينَ درجات مؤمنان به وسيله اخلاص برتري مي‏يابد.

 3. راههاي كسب اخلاص

‏ در سخنان پيشوايان معصوم، راههايي براي رسيدن به اخلاص بيان شده كه به اختصارذكر مي‏كنيم: قطع طمع از غير خدا امام باقرعليه السلام در اين باره مي‏فرمايد: »بنده، پرستشگر واقعي خدا نمي‏شود، مگر آنكه از همه مخلوقات بريده و به او بپيوندد، آن‏گاه‏خداوند مي‏فرمايد: اين عمل خالص براي من است و به كرمش آن را مي‏پذيرد.«(725)

افزودن بر علم و يقين‏ علي ‏عليه السلام در اين باره فرمود: ثَمَرهَ الْعِلْمِ إِخْلاصُ الْعَمَلِ اخلاص عمل، ثمره و ميوه علم است. يعني هر چه آگاهي انسان از حقايق هستي بيشتر شود و به عظمت خالق و ناچيزي خودعلم پيدا كند، اخلاص او بيشتر مي‏شود و نيز فرمود: اِخْلاصُ الْعَمَلِ مِنْ قُوَّةِ الْيَقينِ... اخلاص عمل از قوت يقين است. كم كردن آرزوها اميرمؤمنان در اين زمينه فرمود: قَلِّلِ الاْمالَ تُخْلَصْ لَكَ الأَعْمالُ آرزوها را كم كن، تا اعمالت خالص گردد.

 4. آثار اخلاص‏

 اخلاص، آثار ارزنده‏اي در سعادت انسان دارد كه برخي از آنها به شرح زير است: تقرّب به خدا حضرت علي‏ عليه السلام در اين باره فرمود: تَقَرُّبُ الْعَبْدِ إِلي اللَّهِ سُبْحانَهُ بِإِخْلاصِ نِيَّتِهِ نزديك شدن بنده به خداي سبحان به سبب خالص كردن نيت اوست.

امدادهاي الهي‏ حضرت زهرا عليها السلام فرمود: مَنْ أَصْعَدَ إِلي‏اللَّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أَهْبَطَاللَّهُ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ كسي كه عبادت خالصانه‏اش را به سوي خدا بالا بفرستد، خداوند بهترين مصلحتش را به سوي‏او فرو خواهد فرستاد.

 بصيرت و حكمت‏ رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: ما أَخْلَصَ عَبْدُللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَرْبَعينَ صَباحاً إِلّا جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلي لِسانِهِ هيچ بنده‏اي براي خدا چهل روز اخلاص نورزيد، مگر اينكه چشمه‏هاي حكمت از قلب او، برزبانش جاري گرديد. حضرت علي‏ عليه السلام فرمود: عِنْدَ تَحقيقِ الاِخْلاصِ تَسْتَنيرُ الْبَصائِرُ هنگام محقق شدن اخلاص، ديدگاهها نوراني مي‏شوند.

پيروزي و موفقيّت‏ حضرت علي‏عليه السلام در اين باره فرمود: في إِخْلاصِ النِّيَاتِ نَجاحُ الاُمُورِ موفقيت در كارها، به خالص كردن نيتهاست.

هيبت و شوكت‏ امام صادق‏عليه السلام در اين باره فرمود: إِنَّ الْمُؤمِنَ لَيَخْشَعُ لَهُ كُلُّ شَي‏ءٍ وَيَهابُهُ كُلُّ شَي‏ءٍ ثُمَّ قالَ: إِذا كانَ مُخْلِصاً للَّهِ أَخافَ‏اللَّهُ مِنْهُ كُلِّ شَي‏ءٍحَتّي هَوامِّ الأرْضر وَ سِباعِها وَطَيْرِ السَّماءِ همانا همه چيز براي مؤمن خشوع مي‏كند و او را بزرگ و باشكوه مي‏دارد. سپس فرمود: هرگاه‏مؤمن، مخلص خدا باشد خداوند همه چيز را از او مي‏ترساند حتي جنبندگان و درندگان زمين‏و پرندگان آسمان را.

جمع‏ بندي و نتيجه‏ گيري‏

 اخلاص به معناي انجام عبادت عاري از هرگونه شائبه براي خداوند است. - اخلاص معيار پذيرش طاعات و عبادات است و مقربان درگاه الهي از اين ويژگي‏برخوردارند. - اخلاص از راه قطع طمع از غيرخدا، كسب علم و حصول يقين، كاستن از آرزوها، پرهيزاز گناه و مبارزه با نفس قابل حصول است. - اخلاص دستاوردهاي نيكويي همچون تقرب به خدا، امدادهاي الهي، بصيرت،موفقيت، هيبت و شوكت، براي مؤمنان به همراه دارد.

منبع: کتاب انسان مطلوب (پژوهشکده تحقیقات اسلامی)

ذكر و ياد خداوند

 1. مفهوم ذكر ذكر به معناي ياد كردن خداوند است؛ و هنگامي سودمند است كه دوام داشته باشد. يعني‏اينكه انسان پيوسته يا بيشتر اوقات در ياد خدا باشد و با حضور قلب و فراغت دل و توجه‏كامل او را به زبان ياد كند.(714)

 2. فضيلت ذكر ذكر خداي متعال از بهترين و پاكيزه‏ترين اعمال است و در آيه‏هاي قرآن و روايات اسلامي‏فراوان به آن توصيه شده است. قرآن كريم مي‏فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِير(احزاب: 41) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، خدا را بسيار ياد كنيد. رسول خداصلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: اِعْلَمُوا اَنَّ خَيْرَ اَعْمالِكُمْ عِنْدَ مَليكِكُمْ وَ اَزْكاها وَ اَرْفَعَها في دَرَجاتِكُمْ وَ خَيْرَ ما طَلَعَتْ عَلَيْهِ‏الشَّمْسُ، ذِكْرُاللَّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي فَاِنَّهُ خَيْرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ اَنَا جَليسُ مَنْ ذَكَرَني.(715) بدانيد كه بهترين اعمالِ شما نزد خداوند و پاكيزه‏ترين و فزاينده‏ترين آنها و درجات شما وبهترين چيزي كه آفتاب بر آن تابيده، )ذكر خداي سبحان( است؛ زيرا خداي تعالي از خودش‏خبر داده و فرموده است: من همنشين كسي هستم كه مرا ياد كند. اميرمؤمنان ‏عليه السلام مي‏فرمايد: ذِكْرُاللَّهِ سَجِيَّةُ كُلِّ مُحْسِنٍ وَ شيمَةُ كُلِّ مُؤْمِنٍ.(716) ياد خدا خصلت هر نيكوكار و خوي هر مؤمني است.

 3. حقيقت ذكر حضرت صادق ‏عليه السلام مي‏فرمايد: از مهم‏ترين چيزهايي كه خدا بر بندگانش لازم فرموده ذكر در همه حال است؛ ولي منظور من سُبْحانَ‏اللَّهِ وَالْحَمْدُللَّهِ وَلااِلهَ اِلااللَّهُ وَاللَّهُ اَكْبَر نيست - گرچه اين‏ها هم ذكر است. بلكه مقصود به‏ياد داشتن خدا هنگام اطاعت و معصيت است.(717) همچنين آن حضرت از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: هر كس كه اوامر خدا را اطاعت نمود و از گناهان پرهيز كرد، همانا او ذاكر خداست، گرچه نماز وروزه (مستحبي) و قرائت قرآنِ او اندك باشد و هر كس كه معصيت و نافرماني خدا نمايد، خدا رافراموش كرده، گرچه نماز و روزه و تلاوت قرآن او بيش از حد معمول بوده باشد.(718)

 4. موانع ذكر آيات قرآني و روايات اسلامي، موانعي چند را برشمرده‏اند كه انسان را از ياد خدا بازمي‏دارند؛ دوستان گمراه و هوسراني از مهم‏ترين اين مواضع ‏اند:

 1. شيطان‏ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ(مجادله: 19) شيطان بر آنان سلطه يافت و ياد خدا را از ايشان گرفت. و نيز: إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ... (مائده: 91)

 2. دوستان گمراه‏ قرآن كريم اعتراف ساكنان جهنم را بازگو مي‏كند كه مي‏گويند: يَا وَيْلَتَي‏ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي(فرقان: 28 و 29) واي بر من! كاش فلاني را دوست نمي‏گرفتم، او مرا از ذكر بازداشت پس از آنكه به سراغم آمد.

 3. پيروي از هواي نفس‏ حضرت علي ‏عليه السلام فرمود: لَيْسَ فِي الْمَعاصي اَشَدُّ مِنِ اتِّباعِ الشَّهْوَةِ، فَلا تُطيعُوها فَيَشْغَلَكُمْ عَن ذكراللَّهِ.(719) در ميان گناهان چيزي سخت‏تر از پيروي شهوت نيست. بنابراين، از آن پيروي نكنيد كه شمارا از ]ياد[ خدا بازمي‏دارد. يكي از شهوات و خواسته‏هاي نفس، نگاه كردن به نامحرمان است. چشم‏چراني دل رامي‏ميراند و از ذكر خدا مانع مي‏شود. نيز آن حضرت فرموده است: لَيْسَ فِي البدنِ اَقَلُّ شُكْراً مِنَ الْعَيْنِ، فَلا تُعْطُوها سُؤلَها فَتَشْغَلَكُمْ عَنْ ذِكْرِاللَّه. در ميان اندام(بدن، عضوي)كم‏سپاس‏تر از چشم نيست. بنابراين خواسته‏هايش را به او عطانكنيد كه شما را از ذكر خدا باز مي‏دارد!

 ۴. نكوهش ترك ذكر خدا قرآن كريم رويگرداني از ياد خدا را سخت نكوهش كرده مي‏فرمايد: فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِكْرِ اللَّهِ(زمر: 22) واي بر سخت‏دلاني كه ياد خدا در دل‏هاشان راه ندارد! كسي كه از ياد خدا روي برتابد، باظنش كور گشته، آيات و جلوه‏هاي الهي را نمي‏بيند؛زندگي او بي‏فروغ مي‏گردد و در بن‏بست‏هاي زندگي پناهگاهي نمي‏يابد. آن كوري باطن وفراموشي آيات و مظاهر جمال و جلال الهي در روز قيامت نيز تجسّم پيدا مي‏كند. قرآن كريم ‏مي‏فرمايد: مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي‏(طه: 124) هر كس از ياد من روي بگرداند، زندگي‏اش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم. و مي‏فرمايد: أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ(حديد: 16) آيا مؤمنان را وقت آن نرسيده كه دلهايشان در برابر خدا نرم (و فروتن) شود؟

جمع‏بندي و نتيجه‏ گيري‏ 

 ذكر به معناي ياد پيوسته خداوند و نيز يادآوري ايام الهي و سرگذشت اولياي الهي وبندگان صالح اوست. - ذكر خداوند از پاكيزه‏ترين اعمال است و در قرآن كريم و روايات فراوان به آن سفارش‏شده است. - ذاكر حقيقي كسي است كه اوامر الهي را اطاعت كند و از گناه دوري جويد. - ذكر هم جنبه زباني دارد و هم جنبه قلبي. - شيطان، دوستان گمراه و هواي نفس سه عاملي هستند كه پيروي از آنها مانع ياد خدا مي‏شود.

محبّت و عشق

 محبّت و عشق ورزيدن به خداوند يكي از آثار عبادت و يقين، محبت و عشق به خداست؛ زيرا تا انسان به چيزي معرفت پيدانكند بدان عشق و محبت نمي‏ورزد. وقتي كه بنده، محبوب حقيقي را شناخت و دريافت كه‏تنها او سزاوار بندگي و پرستش است، به عبادتش مي‏پردازد و به اصطلاح از توحيد در ذات به‏توحيد در عبادت مي‏رسد، زيرا بر اثر شناخت، شوق و رغبت به سوي خدا و نيز پيروي ازدستورات او در انسان ايجاد مي‏گردد، و اين موجب اطاعت و بندگي او مي‏شود، چنانكه قرآن‏ مي‏فرمايد: سخنان پاكيزه به سوي او (خدا) بالا مي‏رود، و عمل صالح آن را بالا مي‏برد.

انسان مؤمن بر اثر استمرار عبادت و بندگي چنان غرق در محبت و عشق خدا مي‏گردد، وشعله‏هاي سركش عشق الهي درونش را مشتعل مي‏سازد كه از توحيد در ذات و عبادت، به‏توحيد در محبت مي‏رسد، و در زمره كساني قرار مي‏گيرد كه خداوند درباره آنها چنين‏فرمود: آنان كه ايمان آورده‏اند شديدترين محبت(و عشق) را به خدا دارند. اكسير عشق و محبت از چنان اهميت و ارزشي برخوردار است، كه رسول اكرم‏ صلي الله عليه وآله دردعايش آن را طلب كرده، مي‏فرمود: اَللّهُمَّ ارْزُقْني حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ ما يُقَرِّبُني اِلي حُبِّكَ وَاجْعَلْ حُبِّكَ اَحَبَّ اِلَي مِنَ‏الْماءِ الْبارِدِ(۱) پروردگارا! دوستي خودت و دوستي كسي كه تو را دوست دارد، و دوستي عملي كه موجب‏دستيابي به محبت تو مي‏شود، روزي من گردان، و دوستي خود را در نظر و ذائقه من از آبِ‏خنك لذيذتر و عزيزتر قرار ده.

نقل شده است كه شعيب پيامبرعليه السلام بر اثر عشق و محبت خدا آن قدر گريست كه ديدگانش ‏نابينا شد و خداي متعال نور چشمانش را بازگرداند. دوباره آن قدر گريست كه چشمانش‏بي‏فروغ شد باز خداوند چشمانش را بينا ساخت. تا چهار با اين كار تكرار شد. سپس خداوندخطاب به وي فرمود: اي بنده‏ام شعيب! تا كي به اين كار ادامه مي‏دهي؟ اگر از ترس آتش جهنم مي‏نالي، تو را ايمن‏مي‏گردانم، و اگر مشتاق بهشتي آن را به تو ارزاني مي‏دارم. عرض كرد: اي آقاي من! مي‏داني كه از ترس آتشت نمي‏نالم و از اشتياق بهشت نمي‏گريم، بلكه اكسيرمحبت و عشقت دلم را ربوده و صبر و طاقتم را برده و شكيبايي ندارم، مگر به وصال تو نايل آيم. آن‏گاه خداي متعال بدو فرمود: اكنون كه براي وصال من مي‏گريي، موسي‏بن عمران، كليم خود را به خدمت تو مي‏گمارم!(۲)

جمع‏بندي و نتيجه‏گيري‏

 از آثار عبادت همراه با يقين، محبت و عشق به خداوند است. - انسان مؤمن، بيش‏ترين عشق را نسبت به خدا مي‏ورزد. - پيامبران الهي سخت جوياي عشق الهي بودند و در اين راه مشقت‏هاي فراواني رامتحمل مي‏گشتند.

 ۱) اخلاق حسنه، ملامحسن فيض كاشاني، ترجمه محمدباقر ساعدي، ص 205، انتشارات پيام آزادي، تهران.

 ۲) همان، ص 208 - 207. 

 صله ارحام

در قرآن و سنت یکی از سنتهای شایسته، که در اسلام بسیار مورد توجه است و در ماه مبارک رمضان (1) و ایام نوروز رونقی خاص دارد، صله ارحام و دید و بازدید اقوام و آشنایان است.

عزت و قدرت و پیروزی یک ملت در سایه وحدت و همدلی است. پیوند با خویشان و انس و الفت با آنها منشا بیشتر همبستگی هاست. ایام نوروز، با تعطیل شدن اکثر مشاغل و اداره ها، فرصت خوبی برای دید و بازدیدهای فامیلی و گرم کردن این کانون وحدت فراهم می آید.

صله ارحام در قرآن خداوند ما را به صله ارحام بسیار سفارش کرده است. در قرآن کریم می خوانیم: «... واتقوا الله الذی تساءلون به والارحام ان الله کان علیکم رقیبا» (2) و بترسید از خدایی که به نام او از یکدیگر می پرسید.(همگی به عظمت او اعتراف می کنید و هرگاه می خواهید از یکدیگرچیزی بپرسید و بگیرید، نام مقدس او را مطرح می کنید و می گوییدتو را به خدا ...) و از خویشاوندان بهراسید. (که مبادا قطع رابطه کنید) همانا خداوند رقیب (و مراقب) شماست. (3)

«والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون الحساب... اولئک لهم عقبی الدار» (4) (عاقلان کسانی هستند) که آنچه خداوند متعال امر به پیوند آن کرده (مانند صله رحم و دوستی پدر و مادر و محبت اهل ایمان) اطاعت می کنند و از خدا می ترسندو از سختی هنگام حساب می اندیشند ... اینها در عاقبت جایگاهی نیکو دارند.

 «فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله فآصمهم و اعمی ابصار هم » (5) آیا شما(منافقان) اگر از فرمان خدا و اطاعت قرآن روی بگردانید، یا درزمین فساد و قطع رحم کنید، بازهم امید (نجات) دارید. همین منافقان هستند که خدا آنها را لعن کرده، گوش و چشمشان را کر وکور گردانیده است.

صله ارحام در روایات آنچه از آیات و روایات استفاده می شود، این است که صله ارحام واجب است و قطع آن از گناهان بزرگ شمرده می شود. قرآن در موارد مختلف، قاطع رحم را ملعون و از رحمت الهی دورشمرده است. امام سجاد(ع) فرمود: «... از همنشینی با کسی که از خویشانش بریده است بپرهیز.» چنانکه من یافتم چنین فردی درسه جای قرآن مورد لعنت واقع شده است: 1- سوره بقره، آیه 25 ... 2- سوره رعد، آیه 26... 3- سوره محمد، آیات 24 و 25 ... (6)

امام صادق(ع) فرمود: از «خالقه » (7) بپرهیزید; زیرا انسان رانابود می سازد.راوی پرسید: «خالقه » چیست؟ امام فرمود: قطع رحم. (8)

امام باقر(ع) می فرماید: رسول خدا(ص)فرمود: به حاضران و غایبان امتم و کسانی که هنوز به دنیانیامده اند تا روز قیامت، سفارش می کنم با خویشان خود بپیوندند،هرچند میان ایشان به اندازه یک سال راه رفتن فاصله باشد.همانا صله ارحام از اموری است که خدای متعال آن را بخشی ازدین قرار داده است. (9)

طلحه بن زید از امام صادق(ع) چنین نقل کرده است: مردی از قبیله «خثعم »خدمت رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: برترین چیز در اسلام چیست؟ فرمود: ایمان به خداوند. پرسید: بعد از آن چیست؟ پاسخ داد: صله رحم. عرض کرد: بعد از آن چیست؟ فرمود: امر به معروف و نهی از منکر. پرسید: مبغوض ترین اعمال نزد خداوند کدام است ؟ پاسخ داد: برای خدا شریک قرار دادن. عرض کرد: پس از آن کدام است؟ فرمود: گسستن از خویشاوندان. پرسید: پس از آن چیست؟ پاسخ داد: به بدیها دستور دادن و از خوبیها نهی کردن. (10)

ارزش پیوند با خویشان پیامبراکرم(ص) فرمود: کسی که با جان و مال در راه صله رحم اقدام می کند، خداوند متعال اجر صد شهید در نامه اعمالش می نویسد. و در برابر هر قدمی که در این راه بر می دارد، چهل هزار حسنه برایش ثبت می کند و چهل هزار گناه از او محومی گرداند و او را چهل هزار درجه بالا برد; و مانند این است که صد سال با صبر و استقامت خدای را بندگی کرده است. (11)

پیامبراکرم(ص) فرمود: ثواب صدقه ده برابر است. و قرض هجده برابر وارتباط با برادران دینی بیست برابر و پیوند با خویشان بیست وچهار برابر. (12)

علی بن ابی حمزه که از اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) است می گوید: از امام(ع) پرسیدم: مردی از سوی پدر ومادر و اقوام حج عمره و نماز و روزه به جای می آورد و صدقه می دهد. حکم آن چیست؟ امام(ع) فرمود: اشکالی ندارد. بلکه درقبال این اعمالی که برای آنها انجام می دهد، دو پاداش دریافت می کند.

 1- پاداش اعمالی که برای آنها انجام داده.

 2- پاداش صله رحمی که به این وسیله تحقق بخشیده است.

شناختن ارحام پرسش اصلی در این بحث این است: ارحام و اقوام چه کسانی هستند;پیوند با آنها چگونه بر قرار می شود; و قطع رحم با چه کاری تحقق می یابد؟ در مرحله بعد باید تحقیق کرد که وظیفه ما در برابر برخی ازاقوام چیست؟

در شرع مقدس اسلام معنای خاصی برای «ارحام » ذکرنشده و مراد از «ارحام » معنای «عرفی » (14) آن است; یعنی مطلق نزدیکان و بستگان. بنابراین خویشاوندان پدری و مادری را هرچندبا چند واسطه باشد، شامل می شود و فرزندان و خویشان آنها رانیز در بر می گیرد. (15)

برقراری پیوند در اسلام برای چیزهایی که سبب پیوند با خویشان می گردد، حد خاصی تعیین نشده; بلکه به فهم عمومی بستگی دارد. در عادات و سنتهای مردم نزدیک یا دور بودن بستگان تفاوت دارد. ممکن است عملی نسبت به یکی از نزدیکان پیوند به شمار آید، اما نسبت به دیگری که نزدیکتر است، قطع رابطه باشد. در موارد تردید، باید جانب احتیاط را مراعات کرد تا مبادا مرتکب گناه کبیره قطع رحم شویم. پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرماید: «پیوند با خویشان را حفظکنید، هرچند با سلام کردن باشد.» (16)

کمترین چیزی که به وسیله آن این پیوند بر قرار می شود، رفت و آمد و سلام کردن است. اما دربعضی از موارد اکتفا به این مقدار کافی نیست; برای مثال اگریکی از اقوام فقیر باشد و دیگری ثروتمند، صله رحم به وسیله کمک های مالی و دفع ضرر از آنها تحقق می یابد; و اگر هیچ توجهی به مشکلات اقوام نداشته باشد; قطع رحم کرده است. در نتیجه تحقق صله رحم به اوضاع و احوال و موقعیت و زمان بستگی دارد. هدیه دادن، دلجویی کردن، دید و باز دید، خود داری از آزار، تمسخر وتحقیر نکردن، عیادت هنگام بیماری، شرکت در مجالس شادی و غم،پذیرفتن دعوت در اعیاد و میهمانیها و هر کاری که سبب می شودمردم بگویند اینان ارتباط خانوادگی شایسته ای دارند، سبب تحقق صله رحم است. قهر کردن، جواب سلام ندادن، ترش رویی، شرکت نکردن در محافل،کمک نکردن در گرفتاریها، گله های نا به جا و امثال آن به قطع رحم و گسستن پیوند می انجامد.

امام صادق(ع) می فرماید: پیوند باخویشان را هر چند با دادن ظرفی آب، حفظ کن. برترین چیزی که این پیوند را نگه می دارد، خود داری از آزار بستگان است. صله رحم مرگ را به تاءخیر می اندازد. محبوبیت به وجود می آورد. (17)

نیکی به خویشان در مقابل بدی آنها چنانچه بعضی از اقوام قطع رابطه کنند، باز هم جدا شدن و قطع ارتباط با آنها جایز نیست. امیرمومنان(ع) می فرماید: «صلوا ارحامکم و ان قطعوکم » (18)

با ارحام ارتباط داشته باشید،هرچند آنها از شما بریده باشند. مردی در محضر امام صادق(ع) از بستگانش شکوه کرد. حضرت فرمود:خشم خود را فرو ببر. (و به آنها نیکی کن) عرض کرد: آنها با من چنین و چنان می کنند. (و رعایت حالم را نمی کنند) حضرت فرمود:آیا توهم می خواهی مثل آنها قطع رحم کنی و به آنها احسان نکنی؟! اگر چنین کنی، خداوند متعال (در دنیا و آخرت) نظرلطفش را از شما بر می دارد. (19)

داود رقی می گوید: خدمت امام صادق(ع)نشسته بودم. ناگاه فرمود: ای داود، روز پنج شنبه که اعمال شما(شیعیان) بر من عرضه شد، در میان کارهای تو عملی مرا خوشحال کرد و آن این بود که تو نسبت به پسرعمویت صله رحم انجام دادی. همانا این پیوند تو، در برابر قطع ارتباط او، سبب نزدیک شدن مرگ اوست. داود رقی می گوید: پسر عمویی داشتم که معاند و خبیث بود. متوجه شدم در گرفتاری و پریشانی است. پیش از آنکه به سوی مکه حرکت کنم، مقداری پول برایش فرستادم تا زندگی اش تاءمین شود. چون به مدینه آمدم، امام صادق(ع) این چنین مرا با خبرساخت. (20)

آثار صله رحم

پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) برای صله رحم آثار و فواید بسیار ذکر کرده اند. بخشی از آن عبارت است از:

 1- محبوبیت نزد خداوند.

 2- بهره مند شدن از پشتیبانی خداوند.

 3- افزایش روزی.

 4- طول عمر.

 5- ورود به بهشت.

 6- برطرف شدن فقر و بیچارگی.

 7- آباد شدن شهرها.

 8- آسان شدن حساب در قیامت و پاک شدن از گناه.

 9- نجات از مرگهای ناهنجار.

 10- محبوبیت در خانواده و...;

بعضی از روایاتی که در آنها به این آثار اشاره شده چنین است:

1- پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: هر کس برای من یک چیز راضمانت کند من برای او چهار چیز را ضمانت خواهم کرد. صله رحم انجام دهد. خداوند او را دوست دارد; روزی اش را توسعه می دهد;عمرش را طولانی می سازد و او را در بهشتی که وعده داده واردمی کند. (21)

 2 -پیامبراسلام(ص) فرمود: صله رحم شهرها را آباد می سازد وعمرها را طولانی می کند، هر چند اهلش از نیکان نباشند. (22)

 3- عبدالله بن طلحه می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: شخصی خدمت پیامبراکرم(ص) آمد و عرض کرد: خویشانی دارم که من با آنها ارتباط دارم، ولی آنها مرا می آزارند; قصد دارم ازآنها جدا شوم. حضرت فرمود: هرکس تو را محروم ساخت، تو او را محروم نکن; هرکس از تو برید و جدا شد، تو با او قطع رابطه نکن و هرکس به توستم کرد، عفوش کن. اگر چنین کردی، خداوند عزوجل پشتیبانت خواهد بود. (23)

امام صادق(ع) فرمود: صله رحم، خلق را نیکو، آدم را سخاوتمند و نفس را پاکیزه می سازد. (24) آن حضرت همچنین فرمود: صله رحم، مرگ را به تاءخیر می اندازد; سبب دوستی درخانواده می گردد; حساب قیامت راآسان می کند و از گناهان آدمی می کاهد. پس با خویشان خود پیوندبر قرار کنید و به برادرانتان نیکی کنید، هرچند با خوب سلام کردن و جواب سلام دادن باشد. (25)

پی نوشتها: 1- پیامبر اکرم (ص) در جمعه آخر ماه شعبان در خطبه معروف خویش فرمود:«... و صلوا ارحامکم » با خویشان خود پیوند برقرار سازید.

 2- سوره نساء، آیه 1.

 3- تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 2، ص 273.

 4- سوره رعد، آیه 21 و 22.

 5- سوره محمد، آیه 22 و 23.

 6- گناهان کبیره، شهید دستغیب، ج 1، ص 157، ترجمه اصول کافی، ج 4، ص 455

 7- خالقه از ریشه « خلق » به معنای کندن یا از ریشه برکندن است.

 8- ترجمه اصول کافی، ج 4، ص 46.

 9- گناهان کبیره، ج 1، ص 164، اصول کافی، ج 2، ص 120.

 10- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 11، ص 396، حدیث 11.

 11- وسائل الشیعه، ج 6، ص 286، صلة الرحم و قطیعتها، سید حسن طاهری خرم آبادی، ص 79.

 12- وسائل الشیعه، ج 11، ص 546.

 13- صلة الرحم و قطیعتها، سید حسن طاهری خرم آبادی، ص 44.

 14- عرفی، یعنی فهم عمومی و عرف یعنی مردم، یا عموم مردم، یا فهم عموم مردم.

 15- جمعی از علما و فقهای بزرگوار چون شیخ طوسی(ره) در کتاب خلاف و مبسوط و ابن ادریس در سرائر، علامه مجلسی در بحار الانوار و... این نظریه را اختیار کرده اند. شهید ثانی( زین الدین الجبعی العاملی 911 - 965 ه ق) می فرماید: اصحاب در اینکه مراد از قرابت و ارحام چه کسانی است؟ نظرهای مختلفی دارند. چون در شناخت آن نص و روایت خاصی وارد نشده است، ولی اکثر اصحاب معتقدند که شناخت ارحام و اقارب بستگی به نظر عرف دارد.( صلة الرحم و قطیعتها، ص 85)

 16- بحار الانوار، ج 74، ص 111.

 17- صلة الرحم و قطیعتها، ص 48.

 18- وسائل الشیعه، ج 11، ص 175.

 19-ترجمه اصول کافی، ج 4، ص 48.

 20- بحار الانوار، ج 74، ص 93.

 21- همان، ص 94.

 22- همان.

 23- همان، ص 100.

 24- همان، ص 114.

 25- همان، ص 94. 

محمود علیپور بازدید : 21 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

«غیرت» به معنای رَشك و حسد مردانه و سرشار از صفات آن است و در تداول فارسی زبانان به معنای حمیّت و محافظت عصمت و آبرو و ناموس ونگهداری عزّت و شرف آمده است.[1]

علمای اخلاق نیز غیرت را چنین تعریف كرده اند، غیرت و حمیّت، یعنی تلاش در نگهداری آنچه كه حفظش ضروری است، این صفت در قالب مطلوبش از شجاعت، بزرگ منشی و قوت نفس انسان سرچشمه می گیرد و یكی از ملكه های نفسانی انسان و سبب مردانگی است و مردِ بی غیرت از زمره مردان خارج است.[2]

اگر غیرت بری با درد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی[3]

ضرورت غیرت

«غیرت» یكی از كمالات انسانی است كه دست پرتوان آفرینش، اسباب آن را در وجود آدمی تعبیه كرده است. غیرت ورزی در حد عالی آن، لازمه انسانیت آدمیان مخصوصاً مؤمنان پرهیزكار است. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: «اِنَّ اللهَ یَغارُ لِلْمؤمِنِ فَلْیَغَرْ، مَنْ لا یَغارُ فَاِنَّهُ مَنْكُوسُ الْقَلْبِ»[4] خداوند برای مؤمن، غیرت می ورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر كس غیرت نورزد، دلش وارونه است.

شاید مراد از وارونگی دل این باشد كه شخص بی غیرت از حالت طبیعی انسان خارج شده و به ورطه پوچی و تباهی سقوط كرده است. وجود غیرت در جامعه انسانی تا آنجا ضروری و حیاتی است كه شارع مقدس اسلام در تشریع احكام نیز به آن عنایت داشته است. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَلا وَ اِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْحَرامَ وَ حَدَّ الحُدودَ وَ‌ ما اَحَدٌ اَغْیَرَ مِنَ اللهِ وَ مِنْ غَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفواحِشَ»[5] آگاه باشید كه خداوند، محرمات را حرام و حدود را وضع كرد و هیچ كس غیورتر از خدا نیست كه از روی غیرت، زشتیها را حرام كرده است.

بر همین اساس، خدا به هر غیرتمندی نظرلطف و مرحمت دارد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «اِنَّ اللهَ غَیوُرٌ یُحِبُّ كُلَّ غَیورٍ»[6] خداوند، غیور است و هر غیرتمندی را دوست دارد.

از آنچه گذشت، به اهمیت، ضرورت و تقویت غیرت پی می بریم، ذكر این نكته نیز ضروری است كه انسان با شنیدن واژه غیرت، ناموس و حریم خانواده در ذهنش تداعی می شود در حالی كه مرز غیرت از این حد فراتر رفته انواع و اقسام دیگری را شامل می شود كه اهمیت آنها نیز از غیرت ناموسی كمتر نیست. در این جا به انواع غیرت اشاره می شود.

انواع غیرت

شاید بتوان انواع غیرت را به تعداد پدیده هایی كه نزد انسان تقدّس و حرمت دارد، گسترش داد كه در این صورت از مرز شمارش فراتر می رود. اما از دیدگاه دیگر می توان همه پدیده های مقدّس را در قالب دین، ناموس و آبرو و میهن خلاصه كرد كه در نتیجه، غیرت به سه نوع: دینی، ناموسی و ملّی تقسیم می شود.

الف ـ غیرت دینی منظور از غیرت دینی، این است كه انسان مسلمان نسبت به كیان اسلام و آنچه بدان مربوط می شود حسّاس باشد، با تمام توان در اثبات و اجرای آن بكوشد و از كوچكترین خدشه و تعرّضی نسبت به آن جلوگیری كند.

بر این اساس، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر، سفارش به حق‌ و صبر، تعلیم و تعلّم و... می تواند در راستای غیرت دینی قرار گیرد، چرا كه هر یك از موارد یاد شده از یك سو، در تحكیم احكام اسلام مؤثر است و از سوی دیگر، با ضدّ آن سرستیز دارد.

قرآن مجید با لحن تحریك آمیزی از مسلمانان می خواهد كه ضمن تقویت غیرت دینی خویش در موارد لزوم، آن را به كار گیرند و از اسلام و مسلمانان بی یاور دفاع كنند: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلوُنَ فی سَبیلِ اللهِ وَ الْمُستَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ و النِساءِ وَ الْوِلْدانِ»[7] شما را چه شده كه در راه خدا و مردان و زنان و كودكان مستضعف نمی جنگید؟

پیام این آیه نشانگر آن است كه جنگیدن در راه خدا و تلاش در رهاسازی مستضعفان خواستِ خدا و لازمه مسلمانی است كه اگر انجام نپذیرد، دور از انتظار و مورد اعتراض خدا قرار می گیرد. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز غیرت را عین دیانت دانسته، فرمود: «غَیْرَهُ الرَّجُلِ ایمانٌ»[8] غیرت مرد (عین) ایمان است.

همه غزوه ها و سریّه های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جنگ های سه گانه امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ مبارزه و صلح تحمیلی امام مجتبی ـ علیه السلام ـ و حماسه جاوید عاشورا و مبارزات بی امان پیشوایان معصوم ـ علیهم السّلام ـ و علمای دردآشنا در طول تاریخ، جملگی رنگ «غیرت دینی» دارد، خداوند می فرماید حتی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از اینكه مردم ایمان نمی آورند، نزدیك بود هلاك شود. «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ اَلّا یَكُونوُا مُؤْمِنینَ»[9] گویا از اینكه ایمان نمی آورند. می خواهی جانت را از دست بدهی!

امام علی ـ علیه السلام ـ از این كه مسلمانان نسبت به اجرای احكام اسلام و جهاد در راه خدا، بی تفاوتی نشان می دادند، دلش چركین بود و از خدا مرگ طلب كرد. «... قاتَلَكُم اللهُ لَقَد مَلَاتُم قَلْبی قَیحاً وَ شَحَنْتُم صَدری غَیظاً...»[10] خدا مرگتان دهد كه دلم را چركین كردید و سینه ام را از خشم آكندید!

همچنین می فرماید: «وَ لَوَدِدْتُ اَنَّ اللهَ فَرَّقَ بَیْنی وَ‌ بَیْنَكم وَ الْحَقَنی بِمَنْ هُوَ اَحق بی مِنْكُم...»[11] دوست دارم كه خدا میان من و شما جدایی افكند و به كسی كه سزاوارتر از شما به من است، ملحقم سازد.

ب ـ غیرت ناموسی حمایت و حفاظت از ناموس، ارتباطی تنگاتنگ با شرف و مردانگی شخص مسلمان دارد و اسلام با تأكید از او خواسته كه از ناموس خود و هم كیشانش در برابر هر گونه گزند داخلی و خارجی به شدت دفاع كند و كمترین مسامحه ای از خود بروز ندهد، حتی روایت شده كه: «اگر كسی ببیند كه مرد بیگانه ای با همسرش نزدیكی می كند، می تواند هر دو را بكشد»[12]

فتوای امام راحل (قدس سرّه) نیز چنین است: اگر به ناموس كسی ـ خواه همسرش باشد یا دیگران ـ به قصد تجاوز حمله شود، واجب است به هر وسیله ممكن آن را دفع كند گرچه به كشتن مهاجم بیانجامد، بلكه اگر قصد آبروریزی به كمتر از تجاوز هم داشته باشد، به ظاهر حكمش همین است.»[13]

همچنین، مسلمانان وظیفه دارند كه در میان خود ـ در روابط اجتماعی و خانوادگی ـ عفّت شخصی و عمومی را رعایت كنند. زنان با حجاب كامل اسلامی و رعایت شؤون اجتماعی، از هر گونه خودنمایی و تحریك مردان امتناع ورزند و مردان نیز با متانت و حفظ امانت نسبت به پاكدامنی خود و دیگران همت گمارند. نیز ناموس خویش را از رفت و آمدهای غیرضروری، پوشیدن لباسهای جلف و زننده، هر گونه خودآرایی در اجتماع، سخن گفتن و روبرو شدن با نامحرم و... باز دارند تا زمینه های ناامنی ناموسی محو شده، جای خود را به امنیت و عفت بدهد.

ج ـ غیرت ملّی مراد از «غیرت ملّی» احساس مسؤولیت در برابر تمامیت ارضی كشور اسلامی و دلسوزی و حمایت از مسلمانان و عزت و شرف آنان است كه به شكلی با «غیرت دینی» و «غیرت ناموسی» نیز پیوند دارد.

ناگفته مشخص است كه «ملّی گرایی»‌ به معنای امروزی از نظر اسلام محكوم و نامعقول است؛ ولی وطن دوستی و مشاركت در دفاع از میهن و هم میهنان مسأله ای است كه با سرشت انسانی عجین و از سوی اسلام نیز به رسمیت شناخته شده است و روایت زیر گواه آن می باشد: «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الْایمانِ»[14] وطن دوستی از ایمان است.

پس از جنگ صفّین و فتنه حكمیّت، نیروهای معاویه یك سلسله عملیات ایذایی در نوار مرزی و شهرهای تحت فرمان امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ انجام داند، آن حضرت از چنین جسارتی بسیار دلگیر شد و با جدّیت از نیروهای خویش خواست كه به این حملات پاسخ دهند و پس از آنكه شنید ضحّاك بن قیس به زائران خانه خدا حمله كرده و اموالشان را به غارت برده است، به مردم فرمود: «... لایُدرَكُ الْحَقُّ الّا بِالْجِدّ اَیَّ دارٍ بَعْدَ دارِكُمْ تَمْنَعُونَ وَ‌ مَع اَیّ اِمام بَعْدی تُقاتِلُونَ»[15] حق، جز در سایه تلاش و كوشش به دست نمی آید، پس از (تصرف و غارت) این میهن از چه دیاری دفاع خواهید كرد و بعد از من، همراه كدام پیشوا خواهید جنگید؟

امام خمینی (قدس سرّه) در این باره چنین فتوا داده است: «اگر دشمنی به كشور اسلامی یا مرزهای آن حمله كند و اسلام و جامعه اسلامی مورد خطر قرارگیرد، بر مسلمانان واجب است كه به هر وسیله ممكن و با بذل جان و مال از آن دفاع كنند.»[16] 

 [1] . لغت نامه دهخدا، واژه غیرت.

 [2] . جامع السعادات، ج 1، ص 266.

 [3] . لغت نامه دهخدا، واژه غیرت، (شعر از نظامی).

 [4] . بحارالانوار، ج 79، ص 115.

 [5] . همان، ج 76، ص 332.

 [6] . فروع كافی، ج 5، ص 535، دارصعب، بیروت.

 [7] . نساء (4)، آیه 75.

 [8] . شرح غررالحكم، ج 4، ص 377.

 [9] . شعرا (26)، آیه 3.

 [10] . نهج‌البلاغه، خطبه 27، ص 96.

 [11] . همان، خطبه 115، ص 364.

 [12] . وسائل الشیعه، ج 28، ص 149.

 [13] . تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 87.

 [14] . سفینه البحار، قمی، ج 2،ص 668، (برای اطلاع بیشتر از حدود و مرز میهن اسلامی به المیزان، ج 4، ص 2، رجوع كنید).

 [15] . نهج‌البلاغه، خطبه 29، ص 103.

 [16] . تحریرالوسیله، ج 1، ص 485.

محمود علیپور بازدید : 18 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

ملاك فعل اخلاقى و ويژگى‏هاى اخلاق در اسلام در يونان باستان و در غرب امروز، نظامهاى اخلاقى متعددى پى‏ريزى شده و به وسيله پايه‏گذاران آنها، معرفى گرديده است. بيشترين اين نظامات ، مربوط به دوران پس از رنسانس است كه در اين دوره شيوه بحث و بررسى در علوم دگرگون گرديد و سرانجام پديده‏اى به نام «سكولاريزم‏» و تفكيك دين از حكومت‏يا به تعبير صحيح‏تر« دين‏زدايى‏» خود را مطرح كرد. در چنين شرايطى مدعيان جدايى اخلاق از دين نيز، يك رشته اصول اخلاقى را تدوين و عرضه نمودند، آنچه كه در اين‏جا مورد بررسى قرار مى‏گيرد، تبيين نظام اخلاقى اسلام و ويژگى‏هاى اوست. تبيين هرنوع نظام اخلاقى در گرو شناخت انسان است و تا پايه‏گذار يك سيستم اخلاقى، شناخت درستى از انسان نداشته باشد نمى‏تواند ارزش را از ضد آن تمييز دهد، و گزاره‏هاى سعادت آفرين را از گزاره‏هاى بدبختى‏زا جدا سازد، زيرا هدف از نظامات اخلاقى تبيين راه سعادت و خوشبختى او است; تا خود انسان شناخته نشود ملاك سعادت و شقاوت او شناخته نمى‏گردد. اگر در اين بررسى‏ها با يك رشته سيستم‏هاى اخلاقى آشنا شديم كه با يكديگر اختلاف جوهرى دارند، به خاطر اختلاف پايه‏گذاران آنان در شناخت انسان است، و اختلاف ديدگاهها در شناخت، مايه اختلاف در امور مربوط به ارزشهاى اخلاقى خواهد شد. ما در اينجا به معرفى انسان از نظر اسلام مى‏پردازيم، تا روشن شود چگونه مكتب اخلاقى خود را بر اساس يك شناخت عميق از انسان بنا نهاده است ونقطه نظرهاى او در اصول ياد شده خلاصه مى‏گردد. ولى لازم است ملاك فعل اخلاقى از نظر اسلام و تفاوت آن با فعل عادى بيان گردد. و اين مقدمه كه به عنوان مدخل بحث مطرح مى‏گردد، از اهميت‏خاصى برخوردار است.

ملاك فعل اخلاقى در اسلام در اين كه فعل اخلاقى چيست؟

 و چگونه بايد آن را از فعل عادى تميز داد، سخن فراوان است و در عصر يونان باستان تا به امروز ميان دانشمندان مورد گفتگو بوده و در نتيجه، مكتب‏هايى پديد آمده كه به تدريج‏بيان مى‏شوند. آنچه كه الآن براى ما در اين بحث مطرح است، تبيين ملاك فعل اخلاقى از نظر اسلام است، و اين‏كه در نظام اخلاقى اسلام مرز ميان دو فعل (اخلاقى و عادى) چيست؟

 1. ريشه در درون داشتن «اخلاق‏»، جمع «خلق‏» به معنى «خوى‏» است و گزينش اين لفظ حاكى از آن است كه فعل اخلاقى چيزى است كه بايد ريشه در درون داشته باشد، و مظهرى براى يكى از احساسات گرانبهاى درونى تلقى گردد، بنابراين فعلى كه موضع‏گيرى انسان را نسبت‏به غرايز بيان نمى‏كند، نمى‏تواند فعل اخلاقى باشد. مثلا هرگاه عاملى از خارج كسى را براى ساختن بيمارستان و مركز علمى تحت فشار قرار دهد و او نيز پاسخ مثبت‏بدهد يك چنين فعل نمى‏تواند، يك فعل اخلاقى باشد، زيرا عاملى از درون در پديد آمدن آن مؤثر نبوده، بلكه عاملى از بيرون او را بر اين كار واداشته است. البته: اين‏كه «فعل‏» بايد ريشه در درون داشته باشد، قيد لازم است، ولى قيد كافى نيست قيد ديگر (حسن و زيبايى عمل) لازم است كه بيان مى‏گردد وبراى توضيح شرط دوم، لازم است‏به تقسيم قضايا در حكمت نظرى و عملى به دو قسم «خودمعيار» و «غير خودمعيار» اشاره كنيم، آنگاه به بيان شرط دوم بپردازيم:

فلاسفه قضاياى حكمت نظرى را به دو دسته تقسيم كرده‏اند:

 الف) قضاياى بديهى.

ب) قضاياى نظرى.

مقصود از قضاياى بديهى، آن رشته گزاره‏ها است كه خرد در اذعان به درستى و يا نادرستى آن، به دليل و برهان نيازمند نبوده و گزاره از قبيل قضاياى «خود معيار» باشد مانند، كوچكى «جزء» از كل، در حالى كه قضاياى نظرى بر خلاف آن است و تصديق به صحت و عدم صحت آن در گرو دليل و برهان و استدلال و امعان نظر است، و در نتيجه قضاياى بديهى در حل قضاياى نظرى نقش كليدى داشته و با ناديده گرفتن آنها، درهاى علم و دانش به روى انسان بسته مى‏شود.

 همين تقسيم بر قضاياى حكمت عملى نيز حاكم است; تفاوت قضاياى دو حكمت‏يك چيز بيش نيست، مطلوب در گزاره‏هاى حكمت نظرى، آگاهى و دانستن آنها است مثل اين‏كه بگوييم «هر پديده‏اى پديد آورنده‏اى دارد» و سنخ قضيه به گونه‏اى است كه نوبت‏به عمل نمى‏رسد در حالى‏كه مطلوب نهايى در گزاره‏هاى حكمت عملى، عمل و پياده كردن آنها مى‏باشد، مثلا مى‏گوييم: عدل زيبا است، ظلم و ستم نازيبا است. در اولى كوشش مى‏كنيم كه بدانيم، در دومى مى‏كوشيم پس از دانستن به كار ببنديم.

و در هر حال، هر دو نوع از قضايا، به دو گروه بديهى و غير بديهى تقسيم مى‏شوند چيزى كه هست در تقسيم قضاياى حكمت نظرى از الفاظ «بديهى » و «نظرى‏» بهره مى‏گيريم، ولى در تقسيم قضاياى حكمت عملى الفاظ «بديهى‏» و «غير بديهى‏» به كار نمى‏بريم.

و اگر بخواهيم از يك تعبير جامع در مورد هر دو نوع حكمت، بهره بگيريم شايسته است‏بگوييم:

 الف) قضاياى «خود معيار».

 ب) «قضاياى غير خود معيار».

علت اين تقسيم در هر دو نوع از قضايا روشن نيست، زيرا اگر تمام قضايا در هر دو حكمت، نظرى و يا «غير بديهى‏» باشند كشف حقيقت، ممتنع مى‏گردد، زيرا مشكلى، مشكل ديگر را حل نمى‏كند لذا بايد در ميان انبوه قضاياى «نظرى‏» و «پيچيده‏» قضاياى روشنى وجود داشته باشد كه كليد حل ديگر قضايا گردد و در اين قسمت ميان هر دو نوع حكمت فرقى نيست.

 2. زيبايى و نازيبايى فعل يادآور شديم كه هدف نهايى در تحصيل قضاياى حكمت عملى به كار بستن آنها است. خرد قضاياى اين نوع از حكمت را به زيبا و زشت، خوب و بد تقسيم مى‏كند، و در توصيف آنها، به حسن و قبح،بى‏نياز بوده و به جايى دست دراز نمى‏كند، و قاطعانه گزاره‏اى را به صورت مطلق و كلى به يكى از دو وصف، توصيف مى‏كند و مى‏گويد: عدل زيبا است و بايد انجام داد، و ستم نازيبا است‏بايد پرهيز كرد، و در فاعل جز آگاهى و اختيار چيزى را شرط نمى‏داند، اين نوع احكام در مورد عدل و ظلم، از احكام خود معيار اين قوه مدركه است.

بنابراين، اخلاق از مقوله «جمال‏» و «زيبايى‏» است و راه كشف آن، عقل و خرد است، خردى كه فقط خود عمل را، مجرد از هر نوع ضمايم جز حسن و قبح آن، مورد بررسى قرار داده و ارزش و يا ضد ارزش بودن آن را اعلام مى‏دارد. زيبايى را مى‏توان، به زيبايى حسى و جسمى و زيبايى روحى و روانى تقسيم كرد. زيبايى از مفاهيمى است كه انسان درك مى‏كند ولى نمى‏تواند آن را در قالب تعريف بريزد و به اصطلاح «يدرك ولا يوصف‏» است‏با اين همه مى‏توان گفت: واقعيت زيبايى همان توازن و هماهنگى اجزاى موجود زيبا است، عين اين بيان در زيبايى روح نيز مطرح است، انسان با قوا و استعدادهاى گوناگون آفريده شده، و هر يك از اين نيروها، به نوبه خود مايه حيات و زندگى اوست ولى مشروط بر اين‏كه ميان قوا، تعادل و توازن برقرار گردد، در اشباع هر قوه‏اى حد اعتدال در نظر گرفته شود و از افراط و تفريط پرهيز شود در اين صورت روح و روان جمال و زيبايى خود را باز يافته و زمينه حكومت عقل فراهم مى‏شود.

 بنابراين: اخلاق، آن گونه رفتار انسانى است كه از روح زيبا سرچشمه مى‏گيرد، و زيبايى روح در سايه تعادل قوا و توازن تمايلات درونى انسان است. از اين بيان مى‏توان استفاده كرد كه اخلاق هم مى‏تواند از مقوله زيبايى و هم از مقوله «عدالت‏» باشد; زيرا زيبايى روح جز در سايه اعتدال و به كارگيرى هر قوه‏اى به دور از افراط وتفريط صورت نمى‏پذيرد، انسان بايد هم از قوه شهوت و هم از قوه غضب بهره بگيرد، و گرنه نسل انسان قطع مى‏گردد،

ولى در عين حال نبايد زمام زندگى را به دست آن دو بدهد، بلكه بايد عقل را حاكم بر بهره گيرى از اين تمايلات قرار دهد. زيبا سازى تن در عالم رحم صورت مى‏پذيرد، و انسان را راهى به آن نيست، در حالى كه زيبا سازى روح كه از طريق ايجاد تعادل ميان قوا و ايجاد اعتدال در اعمال خواسته‏هاى درونى صورت مى‏پذيرد، در اختيار انسان است، روح زيبا و معتدل، رفتار زيبا را به دنبال دارد، و بالعكس روح نازيبا و غير معتدل، ضد ارزش نتيجه خواهد داد.

از آيات قرآنى و احاديث اسلامى استفاده مى‏شود كه واقعيت امر اخلاقى در حسن فعل ويا قبح آن نهفته است و اصولا مساله امر به معروف و نهى از منكر كه يك وظيفه اسلامى است دعوت به يك رشته امور اخلاقى است كه واقعيت آن را «معروف‏» و يا «منكر» بودن آن تشكيل مى‏دهد و در آينده خواهيم گفت دامنه اخلاق در اسلام گسترده‏تر از اخلاقى است كه عقل عملى آن را درك مى‏كند; از اين جهت قسمتى از فرايض و واجبات و يا منكرات و منهيات از مسايل اخلاقى بوده كه وحى آن را كشف كرده و عقل را ياراى شناسايى اوصاف آنها نبوده است. قرآن درباره پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم چنين مى‏فرمايد:««يامرهم بالمعروف وينهاهم عن‏المنكر»» (1) : «آنها را به خوبى‏ها دعوت و از بدى‏ها باز مى‏دارد»

بخشى از خوبى‏ها و بدى‏ها شناخته شده عقل عملى است و بخشى ديگر از آن وحى مى‏باشد. روى اين مبنا آنچه از افلاطون درباره حقيقت فعل اخلاقى نقل شده كه او فعل اخلاقى را از مقوله زيبايى مى‏دانست‏با آنچه كه فلاسفه اسلام و متكلمان عدليه بر آن قايلند يكسان مى‏باشد. اكنون كه ملاك فعل اخلاقى از نظر اسلام روشن گرديد وقت آن رسيده است كه به پايه‏ها و ويژگى‏هاى نظام اخلاقى اسلام اشاره كنيم:

 1.انسان آميزه‏اى است از ماده و معنى در يك نظر سطحى انسان موجودى است مادى كه پس از گذراندن پرورشهاى مقدماتى در رحم مادر، ديده به جهان مى‏گشايد، و حركت‏خود را به سوى تكامل مادى آغاز مى‏نمايد وبا سپرى ساختن مراحلى از كودكى، نوجوانى، جوانى، پيرى، فرتوتى چراغ زندگى او براى ابد خاموش مى‏گردد، ديگر از او خبرى نخواهد بود.

 در اين نظر انسان، براى غايت و هدفى آفريده نشده و اصولا معلوم نيست از كجا آمده و براى چه آمده و به كجا خواهد رفت. ولى از نظر الهيون -بالاخص فلاسفه اسلام و متكلمان ژرف نظر- انسان آميزه‏اى است از ماده و معنا، از جسم و روح، از تن و روان. حتى در نگرش عميق‏تر: سخن از تركيب وآميزه دو شى‏ء صحيح نيست‏بلكه واقعيت انسان همان نفس و روح اوست، و بدن، ابزار تكامل اوبه شمار مى‏رود. او با چشم، ديدنيها را مى‏بيند وبا گوش، شنيدنيها را مى‏شنود، بيننده و شنونده اين دو ابزار نيست‏بلكه روح و روان است كه اين دو را به عنوان آلت‏به كار گرفته است.

فلاسفه اسلامى تجرد نفس و روح را از ماده، با براهين فلسفى ثابت كرده و هم اكنون غربيان از طريق تجربى مى‏خواهند به آن برسند، ما در اين جا نمى‏توانيم براهين فلسفى تجرد را مطرح كنيم، وفقط براى بيان نقطه نظر قرآن به بيان دو آيه اكتفا مى‏كنيم تا روشن شود نفس انسانى از نظر قرآن بالاتر و برتر از ماده و ماديات است:

 1. قرآن در سوره مؤمنون آنگاه كه مراتب آفرينش انسان را در رحم مادر بيان مى‏كند مرحله نهايى آفرينش اورا چنين شرح مى‏دهد: ««ثم انشاناه‏خلقا آخر»» (2) : «ما به او آفرينش ديگرى بخشيده‏ايم‏» (آفرينشى كه با خلقت‏هاى پيشين تفاوت جوهرى دارد، (زيرا مراتب پيشين همگى در پوشش آفرينش ماده قرار مى‏گيرند). مراحل آفرينش پيشين انسان عبارتند از: 1. نطفه، 2. علقه (خون بسته)، 3. مضغه(گوشت پاره)، 4.تبديل مضغه به استخوان، 5. پوشانيدن استخوانها با گوشت. آنگاه بيان قرآن در اين مراحل پنج‏گانه به پايان مى‏رسد، مرحله ششم را با لحن ديگر بيان مى‏كند و مى‏فرمايد: ««ثم انشاناه‏خلقا آخر»» : «به او آفرينشى جديد داديم‏». اين آفرينش جديد به خاطر اين است كه در اين مرحله ماده، تكامل ديگر پيدا كرده و روح مجردى را در دامان خود پرورش مى‏دهد.

 2. در سوره سجده قرآن شبهه منكران معاد را نقل مى‏كند، و مى‏گويد:«معترضان مى‏گويند مرگ انسان به‏خاطر پراكندگى اجزاى بدن او، مايه انحلال شخصيت اوست در اين صورت با گردآورى اجزاى بدن شخصيت نخست‏باز نخواهد گشت‏بلكه شخصيت ديگرى خواهد بود كه در برابر اعمال انسان پيشين مسئوليتى بر عهده ندارد». قرآن در رد اين شبهه چنين مى‏فرمايد: ««قل‏يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم ثم الى ربكم ترجعون‏»» . (3) « فرشته مرگ كه براى شماها گمارده شده است، شمارا مى‏گيرد سپس به سوى پروردگار خود باز مى‏گرديد».

 اكنون بايد ديد چگونه اين آيه پاسخ از شبهه پيشين كافران است كه معتقد بودند مرگ انسان وپراكندگى اجزاى بدن مايه انحلال شخصيت او است، و انسان دوم شخصيت ديگرى دارد و نمى‏تواند مسئوليت كارهاى انسان پيشين را بر عهده بگيرد. كيفيت پاسخ اين است كه مرگ انسان به معنى نابودى شخصيت او نيست‏بلكه آنچه كه واقعيت انسان به آن بستگى دارد در نزد خدا محفوظ است، و فرشته مرگ، واقعيت انسان را اخذ مى‏كند و انسان به سوى پروردگار خود برمى‏گردد.

 اين آيه صريحا مى‏رساند آنچه كه متلاشى مى‏شود واقعيت انسان نيست، واقعيت انسان چيزى است كه فرشته مرگ او را مى‏گيرد. وجمله ««يتوفاكم‏»» به معنى «ياخذكم‏» است. و به ديگر سخن: هرگاه شخصيت او را جنبه مادى او تشكيل مى‏داد انديشه انحلال شخصيت در سايه پراكندگى اجزا مشكلى فرا راه معاد پديد مى‏آورد، ولى اگر شخصيت او فراتر از ماده باشد او از هر نوع انحلال و پراكندگى پيراسته است، و از طريق فرشته مرگ از بدن جدا مى‏گردد و تا روز قيامت نزد خدا محفوظ مى‏باشد، آنگاه كه معاد تحقق پذيرد روح هر انسانى به بدن دنيوى خويش متعلق مى‏گردد.

 2. انسان موجود انتخاب‏گر است ‏اصولا اخلاق از آن موجود آگاه وانتخاب‏گر است، زيرا معلم اخلاق اصول ارزشها را به انسان‏ها توصيه مى‏كند، و او را به پيمودن راهى فرمان مى‏دهد و از پيمودن راه ديگر باز مى‏دارد. و به اصطلاح او را در جهتى قرار مى‏دهند كه به تكامل برساند، ناگفته پيداست‏يك چنين طرح از آن موجودى است كه ارزشها را بشناسد و با كمال آگاهى اصول سعادت‏زا را بر بدبختى‏زا ترجيح دهد.

و اگر او را فاقد انتخاب و آزادى بينديشيم كه پيوسته به سوى يكى از دو ارزشها در حركت مى‏باشد هر نوع توصيه و سفارش درباره او لغو خواهد بود. مساله آزاد بودن انسان يك نوع پيچيدگى دارد، زيرا انسان از طرفى در خود نشانه‏هاى جبر را مشاهده مى‏كند، و از جهت ديگر واقعيت اختيار و آزادى را در خود لمس مى‏نمايد; از اين جهت مدتى در حيرت و سرگردانى به سر مى‏برد، تا سرانجام يكى از دو طرف مساله را برمى‏گزيند. مثلا از طرفى مشاهده مى‏كند كه او هرگز از طريق اختيار و آزادى گام به اين جهان نگذارده، وناخواسته در يك نظام خاصى رشد و نمو كرده است، و هر يك از عوامل «وراثت‏»، «فرهنگ‏»، «محيط‏» ناخواسته در روح و روان او اثرات خاصى نهاده است وسرانجام او تا حدودى در پرتو اين عوامل پيش از تولد و يا پس از آن، به صورت يك موجود دست‏بسته درآمده كه بايد در مسير خاصى پيش برود. و اگر او آزاد مطلق، و يك فرد تام الاختيار بود، نبايد يك چنين عوامل خارج از اختيار، وجود او را فراگيرد، اين از يك طرف. از طرف ديگر او پس از رشد و نمو و پس از بلوغ به پايه درك و تعقل، واقعيت آزادى را در اعماق دل درك مى‏كند، وخود را در انجام كارى ملزم ومجبور نمى‏بيند، درست است كه بى‏اختيار گام به اين جهان نهاده و در نظام ناخواسته‏اى پرورش يافته است، ولى اكنون زمام زندگى را به دست گرفته، و به گونه‏اى مى‏تواند با مشكلات و موانع مبارزه كند، و به هر سو كه بخواهد، عنان زندگى را متوجه سازد.

 معنى آزادى اين نيست كه تمام خصوصيات وجودى يك فرد از لحظه تولد تا لحظه مرگ در اختيار اوباشد. يا عوامل توليد و رشد و تربيت را به آزادى برگزيند، بلكه واقعيت آن اين است كه انسان ميان حركت دادن دست، وگردش قلب، كاملا احساس تفاوت كند و خود را نسبت‏به اولى مسئول و انتخابگر بداند در حالى كه خود را نسبت‏به دومى چنين نينديشد، و سرانجام در اين نيمه راه زندگى، خود را در گزينش هر كارى آزاد بداند. درست است كه در قلمرو زندگى، بخشى از سرنوشت‏ها خارج از اختيار فرد انسان است، چه بسا انسان ناخواسته طعمه حريق مى‏گردد، ويا در كام سيل و زلزله فرو مى‏رود، و يا در نبردهاى خونين كه خواسته فرد نيست مى‏غلطد ولى در عين حال، نسبت‏به يك رشته از كارها، احساس اختيار و آزادى مى‏كند، و در برابر اراده نافذ خود، مانع و رادعى نمى‏بيند، و او نسبت‏به كارهايى كه از كف اختيار او بيرون است، هيچ‏گونه مسئوليت و يا كيفر و پاداشى ندارد، مسئوليت او نسبت‏به كارهايى است كه زمام آنها را در دست دارد، و مى‏تواند عنان آن را به هر طرف كه بخواهد، بگرداند.

در پايان يادآور مى‏شويم كه قرآن درباره آزادى انسان مى‏فرمايد: ««من عمل‏صالحا فلنفسه ومن اساء فعليها وما ربك بظلام للعبيد»» . (4) «هركس كار نيكى انجام دهد به سود خود انجام داده و هركس كار بد انجام دهد به زيان خود انجام داده است و خداى تو بر بندگان ستم نمى‏كند». در آيه ديگر مى‏فرمايد: ««وقل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر»». (5) «بگو(آيين) حق از جانب پروردگارتان آمده هركس بخواهد ايمان بياورد و هر كس بخواهد كفر ورزد».

 3. آفرينش انسان همراه با غرايز متضاد انسان با غرايز و تمايلات گوناگونى آفريده شده است، و در حقيقت معجونى است از كششهاى متضاد و ناهماهنگ. در نهاد انسان، كشش‏هاى مختلف و متضادى وجود دارد، از يك طرف در نهاد وى «حق‏طلبى‏»، «حقيقت‏جويى‏»، عدالت‏خواهى‏»، «آرمان‏گرايى‏» نهفته، و از طرف ديگر در او كشش‏هايى مانند «خودخواهى‏»، «سودجويى‏»، «مقام پرستى‏»، «ثروت‏اندوزى‏» و «شهرت خواهى‏» وجود داردكه قسم نخست از اين كشش‏ها از روح ملكوتى و فطرت بالاى او سرچشمه گرفته، و قسم ديگر از غريزه مادون آن، اين غرايز كه ضامن بقاى انسان و سرچشمه هر نوع تحرك و جنبش حياتى او هستند، آن چنان در روان آدمى عمق و ريشه دارند كه گاهى سرنوشت او را به دست گرفته و خط مشى زندگى او را تعيين مى‏كنند و با قدرت و سركشى خيره كننده‏اى از نفوذ و بينايى عقل كاسته و آن را محدود مى‏سازد.

 اسلام نسبت‏به همه غرايز از ديده احترام مى‏نگرد، زيرا همه آنها را در شكوفايى وجود انسان مؤثر مى‏داند چه اين‏كه اگر برخى سركوب شود و برخى ديگر پرورش داده شود انسان به كمال خويش نمى‏رسد. اگر حس خداگرايى حس عدالت و دادگرى و يا تمايل كمك به هم نوعان و افتادگان مايه كمال است، حب ذات و اعمال خشم و شهوت نيز از پايه‏هاى زندگى انسان به شمار مى‏رود و انسان خالى از اين كششها، انسان رهايى مى‏شود كه يا در گوشه عزلت جان به جان آفرين مى‏سپارد و يا طعمه گرگان مى‏گردد.

روى اين اساس بايد عبادت و پرستش حق، با كار وكوشش براى دنيا توام باشد تا بشر بتواند از بهره‏گيرى از هر دو غريزه به كمال مطلوب برسد. اگر اسلام به اصول زناشويى دعوت كرده لكن آن را در قالب عفت‏به رسميت‏شناخته و از هر نوع افراط و تفريط در اعمال شهوت منع كرده است.

 4. ملاك ارزش و ضد ارزش براى شناسايى اصول اخلاقى و ارزشهاى والاى روحى دو ملاك وجود دارد كه به هر دو اشاره مى‏شود:

 الف) امور فطرى وكششهاى آفرينشى بحث‏هاى پيشين ثابت كرد كه آفرينش هر فردى از افراد انسان با يك رشته از كششها عجين گرديده و او بالذات و ناخود آگاه به عدل و داد، عمل به عهد و پيمان، پاسخ نيكى به نيكى دادن، كمك به افتادگان و زيردستان، تمايل درونى داشته و اصل كار را تحسين وعامل آن را نيكوكار مى‏داند. در مقابل آن يك رشته امورى را تقبيح و از هر نوع تمايل به آن منزجر مى‏باشد. اصول اخلاقى اسلام بر اساس فطرت و آفرينش انسان بنا گرديده ونظام اخلاقى او به اندازه يك مو از اين فطرت فاصله نمى‏گيرد، و از اين جهت اخلاق اسلامى جهان شمول بوده و همه انسانهارا فرا مى‏گيرد و براى اصول خود مرزى و حدى نمى‏شناسد.

ب) نور وحى ولى در عين حال نور فطرت - حتى فروغ عقل - در مواردى از شناخت ارزشها و ضد ارزشها عاجز و ناتوان مى‏باشد، در اين موارد از طريق وحى كه مطمئن‏ترين رابطه انسان با واقع است‏بهره مى‏گيرد. روى اين اصل قسمتى از محرمات و واجبات جزو مسايل اخلاقى بوده و چه بسا فطرت انسان وعقل افراد بسيط از تحليل مصالح ومفاسد آنها عاجز و ناتوان مى‏باشد، ولى وحى الهى كه از ديد گسترده‏ترى برخوردار است محرماتى را برشمرده و واجباتى را عرضه داشته است. اسلام مى‏گويد: عيب‏جويى، كنجكاوى در اسرار مردم، بدگويى پشت‏سر مردم، تفاخر به نژاد، كاملا ممنوع است، همچنان كه بهره‏گيرى از قمار و شراب حرام و انتفاع از «ميته‏» ممنوع مى‏باشد.هرگاه عقل، فلسفه تحريم اين نوع احكام الهى را درك كرد چه بهتر و در غير اين صورت ما به حكم خطاناپذيرى وحى به اين دستورها مؤمن بوده و همه را در راستاى سعادت انسان مى‏دانيم. فطرت و خرد انسان او را به خضوع وخشوع در برابر خدا كه اين همه نعمتها را در اختيار ما نهاده است دعوت مى‏كند. اما كيفيت صحيح شكرگذارى و ثناگويى براى او روشن نيست در اين مورد شرع او را در اين راه كمك مى‏كند، و شيوه شكرگزارى وسپاس‏گويى را با فرمان نماز گزاردن و روزه گرفتن روشن مى‏سازد.

بنابراين، اخلاق اسلامى روى دو اصل استوار است:

 الف) تمايلات فطرى و آگاهى‏هاى درونى كه زيبا ونازيبا را تشخيص مى‏دهد.

 ب) وحى الهى و پيامهاى خداوند در مورد عوامل سعادت آفرين و يا شقاوت‏زا

(5). عمل نيك و سرچشمه پاك در جهان امروز در ارزش‏گذارى به كارهاى انسان، رويه كار را ملاك قرار داده و آن را به نوعى ارزيابى مى‏كنند. مثلا هرگاه مردى در انظار عمومى به راز و نياز خدا بپردازد وبا زارى و گريه از خدا طلب پوزش نمايد ويا مرد متمكنى براى مستمندان درمانگاه و بيمارستانى بسازد عمل او را ستوده و جزء ارزشها به شمار مى‏رود و با انگيزه عمل او كارى ندارند و اين‏كه او واقعا از خوف خدا مى‏گريست‏يا انگيزه او رياكارى وجلب نظر مردم بود، و يا او بيمارستان را به انگيزه بشر دوستى و نوع پرورى و اظهار همدردى بابيچارگان ساخته است‏يا اين‏كه انگيزه‏هاى مادى پشت‏سر اين پديده به ظاهر نيك هست و مى‏خواهد در انتخابات شهرى و يا استانى راى مردم را بخرد و....

در حالى كه در نظام اخلاقى اسلام، نيكى و آراستگى ظاهر عمل يكى از پايه‏هاى ارزش است ولى تا اصل ديگرى به آن ضميمه نگردد نمى‏توان عمل انسان را جزء ارزشها شمرد و آن اصل ديگر عبارت است از : نيت و انگيزه پاك كه سرچشمه عمل به شمار مى‏رود; از اين جهت هر نوع عمل زيبا اما به انگيزه مادى شايسته ستايش نبوده و ارزش شمرده نمى‏شود.و نظام اخلاقى اسلام با تمام نظامات اخلاقى يونان باستان وغرب امروز در طرح اين شرط فاصله مى‏گيرد و عملى را كار اخلاقى مى‏داند كه از ايمان انسان به خدا و اخلاص وى سرچشمه بگيرد نه از هوا و هوس و....

مشركان مكه در عصر رسالت‏بت‏پرست‏بودند ولى در عين حال به تعمير مسجدالحرام مى‏پرداختند و از اين طريق در دل جامعه عرب مقامى عظيم كسب مى‏كردند ولى قرآن با كمال صراحت، عمل آنان را بى‏ارزش خواند ويادآور شد عمل صالح ميوه درخت ايمان و اخلاص است، و كار پرتوى از نيت آدمى به شمار مى‏رود و رنگ و بوى آن را مى‏گيرد و اين گروه كافر كه بر كفر خود گواهى مى‏دهند چگونه به تعمير خانه خدا كه از آن مؤمنان به خدا است دست مى‏يازند در اين مورد چنين مى‏فرمايد: ««وماكان للمشركين ان يعمروا مساجد الله شاهدين على انفسهم بالكفر اولئك حبطت اعمالهم و فى النارهم خالدون‏»» . (6)

«مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند در حالى كه به كفر خود گواهى مى‏دهند. اعمال آنان (به خاطر كفر) نابود شده و در آتش، جاودانه خواهند ماند». سپس در آيه بعدى عمران و آبادى مساجد را از شؤون دارندگان ايمان به خدا و روز جرا مى‏داند، آنان كه نماز را بپا مى‏دارند و زكات مى‏دهند و جز از خدا از كسى نمى‏ترسند; چنان‏كه مى‏فرمايد: ««انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الآخر واقام الصلاة وآتى الزكاة ولم يخش الا الله‏»» . (7)

«مساجد خدا را فقط كسانى آباد مى‏كنند كه از ايمان به خدا و روز ديگر (جهان آخرت) بهره‏مند بوده و نماز را به پا داشته و زكات مال را بپردازد و جز از خدا از كسى نترسند». نيت پاك جانشين عمل گاهى نيت پاك، جانشين عمل نيك مى‏گردد. اين مطلب نه به آن معناست كه مكتب اخلاقى اسلام مردم را به نيت كار خير، دعوت كرده وبا عمل سروكارى ندارد، بلكه هدف از اين اصل ايجاد آمادگى در تمام طبقات جامعه است تا آن كس توان كار دارد، گام پيش نهد، و كار را صورت دهد و آن‏كه فاقد توان است، انگيزه كار نيك را در دل پرورش دهد تا روزى كه توان پيدا كرد بدون دغدغه، به صفوف نيكوكاران بپيوندد.

در جنگ جمل آنگاه كه پيروزى از آن سپاه حق گرديد مردى خدمت على عليه السلام رسيد و به او گفت: دوست داشتم كه برادرم با ما بود و در اين نبرد شركت مى‏كرد تا مى‏ديد چگونه خدا تو را بر دشمنانت پيروز گردانيد. امام در پاسخ او چنين گفت: «اهوى اخيك كان معنا؟ فقال: نعم. قال: لقد شهد...». (8) «آيا ميل و خواست‏برادر توبا ماست؟ در پاسخ گفت: آرى، فرمود: او هم در اين جنگ با ما شركت داشته است. نه تنها برادرت بلكه كسانى كه هم اكنون در صلب پدران ورحم‏مادران به سر مى‏برند هرگاه پس از تولد و آگاهى از اين نبرد از پيروزى ما خوشحال باشند مانند ما پاداش خواهند داشت‏».

نتيجه اين‏كه: اسلام به اصلاح نيت و پاك سازى انگيزه‏ها همت گمارده و با هر نوع رياكارى در عمل، سرسختانه مبارزه مى‏نمايد وكافى است كه در اين مورد آيات مربوط به ريا در عمل را مورد مطالعه قرار دهيم. (9)

 6. گزاره‏هاى مطلق و فراگير مطلق و نسبى دو اصطلاح رايج در علوم و فلسفه است كه همگان از آن اطلاع داريم، هرگاه گزاره‏اى براى خود حد و مرزى نشناسد، و در تمام زمانها و مكانها يكسان صدق كند، يك چنين گزاره، گزاره مطلق بوده يعنى در انطباق بر مصاديق، فراگير و جهان شمول خواهد بود مثلا گزاره «فلز درحرارت خاصى انبساط پيدا مى‏كند» از اطلاق و فراگيرى برخوردار است، زيرا صدق آن، در گرو «زمان‏» و «مكان‏» خاص نيست. او در هر زمان و در هر مكان داراى چنين ويژگيها است وجز يكسان بودن شرايط، شرط ديگرى لازم ندارد، درحالى كه كوچكى و بزرگى مدرسه‏اى وصف ثابت و پايدار آن نيست‏بلكه، بستگى دارد كه آن را به كدام يك از مدارس مقايسه كنيم، چه بسا نسبت‏به مدرسه‏اى، كوچك‏تر ونسبت‏به ديگرى بزرگ‏تر باشد، از اين جهت نمى‏توان بزرگى و يا كوچكى را براى آن ثابت دانست. ارزشهاى اخلاقى در مكتب اسلام از فراگيرى و جهان‏شمولى خاصى برخوردار است زيرا محورهايى كه بر آن تكيه مى‏كند، از كليت و اطلاق برخوردار مى‏باشند،

 محور گزاره‏هاى اخلاقى در اسلام عبارتند از:

 1. كششهاى آفرينش و تمايلات بعد علوى انسان.

 2. وحى الهى،

 آنجا كه فطرت وعقل كارساز نباشند. درباره محور نخست‏يادآور مى‏شويم كه تمايلات علوى در تمام انسان‏ها يكسان است و در فطرت همه انسانها، عدل و دادگرى نيكو و پسنديده، و ظلم و ستم، بد و نكوهيده است. وگزاره‏اى كه بر چنين محورى تكيه زند رنگ و بوى اورا مى‏گيرد و جهان شمول و فراگير مى‏باشد و - لذا - در ذايقه آفرينشى هر انسانى، پاسخ نيكى، به نيكى دادن زيبا، و به بدى دادن نازيبا است. و گزاره‏اى كه از چنين منبع سرچشمه گيرد، قطعا پيوسته فياض و روان خواهد بود.

 البته ممكن است، برخى از مكاتب اخلاقى نيز داراى چنين حالتى باشند،ولى مكتب اخلاقى اسلام، در اين جهت، شفافيت‏خاصى دارد، مكتبى كه محور حسن و قبح را، لذت فردى و زيبا انگارى شخص، با نفع جامعه خود مى‏داند نمى‏تواند يك برنامه اخلاقى منسجمى را براى جامعه بشرى عرضه كند،

 زيرا لذايد شخصى بسان سم مار و عقرب است كه براى آن دو مايه حيات، و براى مار و عقرب گزيده مايه هلاكت است. چه بسا پروژه‏اى براى جامعه‏اى سودمند و براى جامعه ديگر ضررزا مى‏باشد، محور قرار دادن نفع شخصى، يا اجتماعى انسان، نشانه بيچارگى در شناسايى اصول و نظام اخلاقى منسجم است. ممكن است گفته شود گزاره‏هاى اخلاقى اسلام نيز «نسبى‏» است مثلا راستگويى كه يك ارزش اخلاقى است در همه جا، نيك و ستوده نيست، زيرا آنجا كه مايه هلاكت انسان بى‏گناهى گردد، نكوهيده و زشت است و در مثل گفته‏اند:«دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه‏انگيز».

پاسخ اين پرسش درباره «حسن صدق‏» و يا «قبح كذب‏» روشن است.در مورد «راست‏گويى‏» در چنين شرايط بايد گفت: اصل راستگويى هيچ‏گاه حسن و زيبايى خود را از دست نمى‏دهد ولى خرد در اين شرايط خاص به اين شخص اجازه نمى‏دهد كه اين كار را انجام دهد زيرا انسان بى‏رحمى مى‏خواهد از اين كار خير،سوء استفاده كند، و خون بيچاره‏اى را بريزد، و يك چنين بازدارى از كار خير، به معنى نفى حسن كار نيست، بلكه به معنى جلوگيرى از ستم ستمگران است كه در كمين مظلومى نشسته است و مى‏خواهد از كار نيك انسانى، سوء استفاده كند.. و در مورد دروغ گفتن در اين شرايط، يادآور مى‏شويم كه دروغ حتى در اين شرايط كار قبيح و نازيبا است ولى چون، انسان بر سر دو راهى قرار گرفته كه يا بايد كار قبيحى مرتكب شود، ويا كار قبيح‏ترى را، عقل به حكم تزاحم دندان روى جگر مى‏نهد، و دست طرف را براى دروغ گفتن باز مى‏گذارد و سرانجام قبيحى را بر انجام قبيح ديگر مقدم مى‏دارد. بسان نجات انسانى كه بر شكستن شيشه شخصى بستگى دارد، خرد ارتكاب قبيح دوم را كه از مقوله ظلم و ستم ست‏براى هدف والاتر تجويز مى‏كند، ولى هرگز نازيبايى عمل را انكار نمى‏كند.

 7. ارزشهاى اخلاقى همراه با ضامن اجرا اگر از ديدگاه برخى از دانشمندان اخلاقى كه «لذت گرايى شخصى‏» را محور نظام اخلاقى مى‏دانند بگذريم، همه نظام‏هاى اخلاقى به يك رشته امور كه غالبا بر خلاف خواسته‏هاى شخصى انسان است، سفارش مى‏كنند، انجام يك چنين دستورها با اين ويژگى، در گرو ضامن اجراى نيرومندى است كه در آشكار و پنهان انسان را همراهى كند و او را بر انجام نيكيها، و دورى از بديها، وادار سازد، ولى متاسفانه در نظام‏هاى اخلاقى بشرى يا ضامن اجرايى وجود ندارد، و يا در صورت وجود از تازيانه وجدان، و فشارهاى درونى پا فراتر نمى‏نهد، در صورتى كه يك چنين ضامن اجرا، در برابر سيل ويرانگر هوى و هوس آن هم در قالب شهوت وغضب، قدرت و توان ايستادگى ندارد، و با شكست قطعى روبه‏رو مى‏گردد.

 يكى از ويژگى‏هاى نظام اخلاقى اسلام اين است كه متكى بر مذهب است. و سفارش‏هايى مانند دادگرى، وفاى به پيمان، راستگويى و درستكارى در قالب ارزش، و سفارش‏هاى ديگرى مانند بدبينى، عيب جويى و شايعه سازى در قالب ضد ارزش ، با مسئوليت فراوانى همراه است در چنين شرايط، نظام اخلاقى اسلام از جلوه و شكوه خاصى برخوردار مى‏گردد. اخلاق متكى به مذهب به طورى كه عقايد مذهبى و اعتقاد به پاداش و كيفرهاى روز بازپسين، مجرى و پشتوانه اصول اخلاقى باشند، راهى است كه آيينهاى آسمانى و بالاخص آيين مقدس اسلام آن را انتخاب كرده و در طول چهارده قرن، نتايج درخشانى داده است.

 اعتقاد به خدايى كه از درون و برون انسان آگاه است، خدايى كه در زمين و آسمان چيزى بر او مخفى و پنهان نيست، خدايى كه از تعداد «اتمهاى بى‏شمار جهان‏» ومولكولهاى اجسام آگاه است، خدايى كه حكمران و داور روز بازپسين است، و در آن روز، پرونده اعمال انسان را كه به وسيله فرشتگانى مصون از اشتباه و خطا و پيراسته از اغراض مادى تنظيم شده، باز مى‏گشايد وحتى به اين نيز اكتفا نمى‏كند، بلكه صورت واقعى كردارهاى ما را به قدرت بى‏پايان خود به ما نشان مى‏دهد و تمام اعضاى بدن ما را با اراده شكست ناپذير خود به سخن درآورده، و بر اعمال ما گواه مى‏گيرد. سپس هر فردى را به پاداش و كيفر خود مى‏رساند و ... (10)

 چنين اعتقاد راسخ و استوارى، بزرگترين پشتوانه اخلاق، و طبيعى‏ترين ضامن اجراى اصول انسانى است، و در حقيقت گرانبهاترين گنجينه و ارزنده‏ترين سرمايه‏اى است كه از رهبران بزرگ آسمانى به يادگار مانده است و بايد به عنوان يك ميراث گران قيمت از آن حمايت كنيم. قدرت ايمان به خدا و اعتقاد به كيفرهاى روز بازپسين، گاهى به درجه‏اى مى‏رسد، كه انسان را در برابر گناه و آلودگى «بيمه‏» مى‏كند و انسان خطاكار را به صورت يك عنصر ملكوتى و يك فرد معصوم در مى‏آورد.

 قدرت ايمان در كنترل انسان چنان است كه اگر فرد با ايمان، روزى بر خلاف مقتضاى ايمان رفتار كند، و در صحنه مبارزه با عواطف و غرايز، دچار شكست گردد، فورا به فكر جبران شكست، افتاده و راه ندامت و پشيمانى از آلودگى را، در پيش مى‏گيرد و برا ى محو آثار گناه، بدون آن كه ماموران قضايى او را تعقيب نمايند، خود را به محكمه قضايى دين معرفى مى‏كند و از رئيس دادگاه، جدا درخواست مى‏نمايد كيفر خواست ويا حكم الهى را درباره او اجرا كند و سرانجام، به صورت يك فرد پاك و سبكبار، گام به سرزمين رستاخيز بگذارد. (11)

نتيجه‏ گيرى از مجموع اين بحث‏ها مى‏توان به محورهاى گزاره‏هاى اخلاقى اسلام پى برد، و با ويژگى‏هاى نظام اخلاقى اسلام، آشنا شد، و ما براى خلاصه گويى بار ديگر آنها را به صورت موجز يادآور مى‏شويم:

 1. در جهان‏بينى اسلام، واقعيت انسان را، روح و روان او تشكيل مى‏دهد و روح او پس از مرگ باقى وجاودان است، در پى‏ريزى سعادت انسان بايد زندگى دنيوى و اخروى او را درنظر گرفت. از اين جهت‏يك رشته لذايد نفسانى به عنوان منكرات ممنوع مى‏باشند، زيرا اين نوع اعمال به‏ظاهر لذت‏بخش بر سعادت اخروى او لطمه مى‏زند، خصوصا اگر بگوييم: عذابهاى اخروى، باطن اعمال دنيوى ما است كه در آن جهان در شرايط خاصى به صورت دوزخ و عذاب مجسم مى‏شوند، در اين‏جا گروهى كه از نگرش عميقى برخوردارند از پيامدهاى اين نوع اعمال كاملا آگاهند، همه را ضد ارزش معرفى مى‏كنند.

 2. از آنجا كه انسان، فاعل آزاد و انتخاب‏گر است، عمل او در صورتى نام ارزش به خود مى‏گيرد كه با كمال آگاهى و آزادى از او سر زند مثلا اگر از روى جبر ماليات بپردازد ويا زكات مال بدهد، وظيفه را انجام داده ولى كار او فعل اخلاقى نخواهد بود.

 3. در نظام اخلاقى اسلام به غرايز علوى و سفلى توجه شده و در سايه تعديل از همگى بهره گرفته شده است وآنان كه محور ارزش را لذايذ نفسانى مى‏دانند، به گونه‏اى در اين تعديل تحقق مى‏پذيرند.

 4. ملاك ارزش، فطرت و نور وحى است.

 5. زيبايى عمل و وارستگى ظاهر در صورتى ارزش آفرين است كه از نيت پاك سرچشمه بگيرد و اعمال رياكارانه براى اغفال مردم، فاقد ارزش مى‏باشد.

 6. نظام اخلاقى اسلام مطلق و پايدار، جهان شمول و فراگير است زيرا محور آن، كششهاى درونى انسان و وحى است كه هر دو فراگيرمى‏باشند.

 7. نظام اخلاقى اسلامى، با ضامن اجرا همراه است و از مقوله توصيه خالى از هر نوع تحريك پيراسته مى‏باشد. با شناخت اصول نظام اخلاقى اسلام و ويژگى‏هاى آن، لازم است‏با ديگر مكاتب اخلاقى، كه در يونان باستان ويا غرب امروز مطرح است آشنا شويم.

پى‏ نوشت‏ها:

 1. اعراف/157.

 2.مؤمنون/14.

 3.سجده/11.

 4. فصلت/46.

 5. كهف/29.

 6. توبه/17.

 7. توبه /18.

 8. نهج البلاغه،خطبه 11.

 9. سوره بقره، آيه‏هاى: 261 تا 266 مطالعه شود.

 10. اين جمله‏ها مضامين آيات قرآنى است كه در سوره‏هاى مختلفى از جمله: «لقمان (31) آيه‏16; سبا(34)آيه 4 و زلزله(99) آيه‏هاى 7و8 وارد شده است.

 11. در صفحات تاريخ قضاوت در اسلام، شواهد زيادى بر اين موضوع وجود دارد كه براى رعايت اختصار، از نقل و تفصيل آنها خوددارى مى‏شود. نویسنده:آية الله جعفر سبحانى منبع: مرکز فرهنگ معارف و قرآن

محمود علیپور بازدید : 24 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

چنان که می‏دانیم آدمی یک خود فردی دارد و آن مجموعه‏ ای از اندیشه ‏ها، آمال، امیال، خواست‏ها و شهوات اوست که در این قلمرو، کارهای عادی خود را انجام می‏دهد. این مرتبه را می‏توان مرتبه«دانی و حیوانی»او نامید و دیگری خود«علوی، انسانی و ملکوتی»اوست.خود حیوانی و خاکی آدم تنها وسیله و مرکبی برای رسیدن به خود انسانی وی به شمار می‏رود.«اما خود متعالی»انگیزه معنوی و الهی دارد، پایگاه کرامت ذاتی انسان محسوب می‏ شود و با این جنبه از وجود خود است که آدمی ارزش، قداست و تعالی پیدا می ‏کند. باری همین خود ملکوتی انسان است که سرچشمه ارزش‏ های متعالی و انسانی می‏شود و به اخلاق معنایی فراتر از سود و مصلحت می‏ بخشد.بنابراین، با قبول این جنبه از خود انسانی، ارزش‏ های اخلاقی انسان اثبات می‏شوند و به منصه ظهور می ‏رسند. در این مقاله، ابتدا کلیاتی را تحت عنوان«نکته‏ ها»در خصوص آثار نیکو سخن گفتن و خوش کلامی از زبان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه معصومین (علیهم السلام)می‏آوریم، آن‏گاه به متن قرآن و تفسیر وارد می‏ شویم و آیاتی را در زمینه خوش کلامی و با یکدیگر به نیکی سخن گفتن نقد و تحلیل می ‏کنیم.

 الف)نکته‏ ها در ستایش سخن خوش و نیکو روایات بسیار است.در این‏جا به نمونه‏ هایی از آن‏ها به شرح زیر اشاره می ‏کنیم:

 1.رسول خدا(ص)فرمود: ثلاث من لقی اللّه تعالی‏ بهنّ دخل الجنّة من ایّ باب شاء:من حسن خلقه، و خشی اللّه فی المغیب و المحضر، و ترک المراء و ان کان محقّاً. (1) ترجمه:«سه چیز است که هر که خدا را با آن‏ها ملاقات کند، از هر دری که بخواهد داخل بهشت می ‏شود کسی که خلقش نیکو باشد، کسی که در نهان و آشکار از خدا بترسد، و کسی که ترک جدال کند، اگر چه حق با او باشد.»

 2.و فرمود:خوش کلامی و اطعام شما را در بهشت جای می‏دهد.(2)

 3.و فرمود:در بهشت غرفه ‏هایی هست که(از درخشندگی)بیرون آن‏ها از درون و درون آن‏ها از بیرون دیده می‏شود. خدا آن‏ها را برای کسانی آماده کرده است که مردم را اطعام کنند و خوش سخن باشند.(3)

 4.و فرمود:الکلمة الطّیّبة صدقة.(4) ترجمه:«سخن نیکو صدقه است.»

 5.امام باقر(ع)فرمود:قولوا للنّاس احسن ما تحبّون ان یقال لکم. ترجمه:«با مردم به نیکوترین وجهی که می‏ خواهید با شما سخن گفته شود، سخن بگویید.»

 6.همچنین، پیامبر اکرم(ص) فرمودند : -سه چیز است که در هر که نیست، کارش انجام نگیرد:تقوایی که وی را از گناه باز دارد، اخلاقی که با مردم بسازد و مدارا کند و حلمی که با آن سبکی را از نادان سبکسر دفع کند. -خدا مهربان و دارنده رفق است و کسی را که چنین باشد، دوست دارد و آن پاداشی که بر رفق و نرمی می‏دهد، بر عنف و درشتی نمی ‏دهد. -هر کس در کار خود رفق داشته باشد، به آنچه از مردم بخواهد، می ‏رسد. -هر که را رفق و نرمی دادند، خیر دنیا و آخرت به او دادند و هر که را از رفق محروم ساختند، او را از خیر دنیا و آخرت محروم کردند.

 7.امام کاظم(ع)نیز فرمودند(6) : «نصف عیش و زندگی آدمی رفق و نرمی است.» و به تجربه دریافت و مکرر ملاحظه شده است که اموری که با رفق و مدارا اجرا می‏ شوند، هرگز با خشونت و درشتی به انجام نمی ‏رسند.و هر پادشاهی که به لشکر و رعیت خود مهربان و نرم است، امور مملکت او منتظم و سلطنت او دوام دارد. ب)قرآن کریم و نیکو سخن گفتن اکنون می‏ پردازیم به بحث اصلی خود، یعنی دیدگاه قرآن کریم درباره نیکو سخن گفتن: قرآن کریم می‏فرماید: ...و قولوا للنّاس حسناً و اقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة.(7) ترجمه:«و با مردم(به زبان) خوش سخن بگویید و نماز را به پای دارید، و زکات را بدهید.»

بیان تفسیری آیه از دیدگاه تفاسیر

1.صاحب تفسیر«منهج الصادقین»وجه آوردن«حسن»را در «قولوا للنّاس حسناً»به منظور مبالغه می‏داند و مراد از آن را تخلّق و ارشاد یاد می ‏کند.ایشان آیه را چنین معنا می‏کند:«با عامه مردم گفتاری نیکو داشته باشید و با اخلاق حسنه رفتار کنید و ایشان را به راه صواب و رشد رهنمون باشید.»(8)

 2.صاحب تفسیر«نور الثقلین» در ذیل آیه شریفه‏«قولوا للنّاس حسناً...»به ذکر سه روایت از سه کتاب اکتفا کرده است که به آن‏ها اشاره می‏ کنیم: در کتاب شریف«کافی»به نقل از ابی عمرو الزبیری از ابی عبد اللّه(ع)نقل شده است که:«خداوند تبارک و تعالی ایمان را بر اعضای بدن آدمی واجب کرده و وظیفه‏ های هر یک را جداگانه توضیح داده است.از جمله:«گفتن را بر زبان، و بیان را بر قلب و هر چه باور دارد نزدیک کرده است.در همین راستا خداوند می‏فرماید:و قولوا للنّاس حسناً». (9)

 و در کتاب«مصباح الشریعه»از قول حضرت صادق(ع)نقل شده است که فرمود:«با هر لحنی و در هر حالی مردم را نخوانید و دعوت نکنید.خداوند عزوجل فرمود:با مردم به زبان خوش رفتار کنید.»(10)

 در جای دیگری قرآن کریم می‏فرماید:قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها اذی و اللّه غنیّ حلیم.(11 )ترجمه:«گفتاری پسندیده(در برابر نیازمندان)و گذشت(از اصرار و تندی آن‏ها)، بهتر از صدقه‏ای است که آزاری به دنبال آن باشد و خداوند بی‏نیاز بردبار است.»

 بیان تفسیری آیه در تفسیر«مجمع البیان»، ذیل ترکیب«قول معروف»تعبیرهای گوناگونی نقل شده است: -در یک تعبیر، در معنای«سخن و کلام نیکو و زیبا»نقل شده و با آن مترادف دانسته شده است و در تعبیری دیگر، در مفهوم«دعای خوب و شایسته»آورده است.(12)

 در بیان دیگر(به نقل از ضحاک) در«اصلاح ذات البین»به کار رفته است. از پیامبر(ص)ذیل آیه شریفه نقل شده است که فرمود:«چون سائلی از شما چیزی خواهد، خواسته او را بر وی قطع مکنید، تا آن‏که از آن فارغ شود.سپس با وقار و نرمی به او پاسخ دهید که آن پاسخ به وجه نیکو اندک چیزی است به او.» گاهی کسی به سوی شما می‏ آید که نه انسان است نه جن.حق تعالی فرشته ‏ای را به صورت سائلی نزد شما می‏ فرستد تا شما را بیازماید که با وی چگونه رفتار می‏ کنید(در عین لطف و تفضلی که به شما ارزانی داشته است).(13)

 و همچنین، قرآن کریم در بیان برخورد با کسی که می‏خواهد بین پیامبر(ص)و دشمنان آن حضرت کینه و نفاق ایجاد کند، فرموده است:...ادفع بالّتی هی احسن فاذا الّذی بینک و بینه عداوة...(14) ترجمه:«بدی را با آنچه بهتر است دفع کن، آن‏گاه کسی که میان تو و میان او دشمن است...»

 بیان تفسیری آیه صاحب تفسیر«نور الثقلین»، مراد از«ادفع بالّتی هی احسن...»را «ادفع سیّئة من اساء الیک بحسنتک» می‏داند، یعنی:«بدی کسی را که به تو زشتی کرده است، با نیکی کردن از خود دور کن.»(15)

 مرحوم طبرسی در ذیل این آیه و این که آیه خطاب به پیامبر گرامی(ص) است، در تفسیر«مجمع البیان» می‏گوید:«مراد از آیه‏ادفع بالّتی هی احسن...، ادفع بحقّک باطلهم و بحلمک جهلهم و بعفوک اساءتهم» است. در واقع، خداوند رسول گرامی(ص)را مورد خطاب قرار می‏دهد و به وی می‏گوید:«با حق خودت، باطل دیگران و با حلم خودت، جهل آن‏ها و با بخشش خودت، بی‏احترامی و بدی آن‏ها را از خود دور کن.»(16)

 آن‏گاه خدای سبحان دفع به أحسن را به بهترین و بلیغ‏ترین وجه، ستوده و فرموده است:و ما یلقّاها الاّ الّذین صبروا، و ما یلقّاها الاّ ذو حظّ عظیم. ترجمه:«کسی این سفارش را نمی‏ پذیرد، مگر کسانی که صبور هستند و نیز آنان که بهره‏ای بزرگ از کمال انسانیت و صفات نیک برده‏اند.»

در مضون این آیه شریفه علاء بن حضرمی، یکی از شاعران عرب، شعری سروده است که در این‏جا نقل می‏ کنیم: و حیّ ذوی الاضغان تسبّ قلوبهم تحیّتک العظمی فقد یرفع النّغل فان اظهروا خیراً فجاز بمثله و ان خنسوا عنک الحدیث فلا تسل فانّ الّذی یؤذیک منه سماعه فانّ الّذی قالوا وراءک لم تقل(17) ترجمه:

 1.گروهی کینه‏ جو هستند و همیشه دل‏هایشان نفرین می‏فرستد- اما این اسلام بزرگ و مؤثر توست که هرگونه کینه و نفاق را از بین می‏برد.

 2.هرگاه آن‏ها خیری ظاهر کنند، تو متقابلاً پاداش نیک بده-اما هرگاه از تو رویگردان شدند، تو از آن‏ها رویگردان مباش.

 3.در برابر کسی که به تو آزار رسانده و سخنان بد از او شنیده‏ای-آن‏ها که پشت سر تو حرف زده‏اند، حرف بدی نزن و با آن‏ها به مقابله و جدال نپرداز. لازم به ذکر است که پیامبر(ص) پس از شنیدن شعر علاء بن حضرمی، خطاب به وی فرمود:«بعضی از شعرها، حکمت‏ ها را می‏سرایند و پاره‏ای از بیان‏ها، نوعی سحر هستند.همانا شعر تو نیکوست و به راستی که کتاب خدا(قرآن)از همه نیکوتر است.» 

 و نیز خداوند در قرآن می‏فرماید: و اذا حییتم بتحیّة فحیّوا باحسن منها او ردّوها انّ اللّه کان علی‏ کلّ شی‏ءٍ حسیباً.(18) ترجمه:«و چون به شما درود گفته شد، شما به(صورتی)بهتر از آن درود گویید، یا همان را(در پاسخ) برگردانید، که خدا همواره به هر چیزی حسابرس است.»

 بیان تفسیر آیه در کتاب«عوالی اللئالی»، علی بن ابراهیم از امام صادق(ع) مطالبی نقل کرده و طی آن، مراد از «تحیت»در گفتار خداوند را«سلام و درود»و موارد دیگری از قبیل «نیکی و احسان»دانسته است.(19)

 مرحوم طبرسی در مجمع البیان، ذیل آیه شریفه:«و اذا حییتم فحیّوا باحسن منها...»می‏گوید:«شخصی خدمت پیامبر اکرم(ص)رسید و عرض کرد:السّلام علیک. پیامبر(ص)فرمود:علیک السّلام و رحمة اللّه. دیگری عرض کرد:السلام علیک و رحمة اللّه.پیامبر(ص) فرمود:و علیک السلام و رحمة اللّه و برکاته. شخص دیگری خدمت حضرت رسید و گفت:السلام علیک و رحمة اللّه و برکاته.پیامبر(ص) فرمود:و علیک السّلام و رحمة اللّه و برکاته. هنگامی که از پیامبر اکرم(ص) سؤال شد:چرا تحیت اول و دوم را با تحیت بیش‏تری پاسخ دادید، اما بر تحیت سوم چیزی نیفزودید؟ فرمود:او چیزی از تحیت برای من باقی نگذاشت.از این رو، همان را به او بازگردانیدم.»(20)

 سلمی یکی دیگر از شاعران عرب در این باره گوید: انّا محیّوک یا سلمی‏ فحیّینا و ان سقیت کرام النّاس فاسقینا من کلّ ما نال الفتی‏ قد تلته الاّ التّحیّة(21)

 1.ای سلمی، ما تو را درود می ‏فرستیم، تو نیز ما را درود فرست -اگر خواستی بهترین مردم را بهره‏مند سازی، ما را هم بهره‏ مند کن.

 2.به هر مقصدی که فتوت و جوانمردی رسیده-من هم به آن نائل می‏شوم، جز ادای درود و سلام(از عهده ادای حق سلام بر نمی‏آیم).

در آیه دیگری خداوند می‏فرماید: و قل لعبادی یقولوا الّتی هی احسن انّ الشّیطان ینزغ بینهم.(22) ترجمه:«و به بندگانم بگو:آنچه را که بهتر است بگویند، چرا که شیطان میان آن‏ها را به هم می‏زند.»

بیان تفسیری آیه مرحوم طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه فوق، مطالبی را نقل کرده است.از جمله این که:«سخنانی را بگویید و از روش‏ هایی پیروی کنید که بهترین و عالی‏ترین باشد.در آن مطالب گفتارها و سخنان زیر تجلی‏ می‏ کند:

 1.گروهی گفته‏ اند، مراد از گفتن بهترین گفتار، ذکر و گفتن شهادتین و هر آنچه خداوند از ذکرها واجب کرده است.

 2.منظور آیه این است که خداوند به آنچه فرمان داده، امر به کار بستن آن را کرده و از آنچه نهی فرموده، ما را باز داشته است.

 3.گفته شده، مراد این است که مردم با یکدیگر به نیکوترین وجه صحبت کنند و از کلمات و ترکیباتی چون«رحمک اللّه»، یعنی خداوند تو را ببخشاید، استفاده کنند.

 

 4.مفهوم آیه فوق در آیه شریفه: لهم البشری‏ فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه اولئک الّذین هداهم اللّه و اولئک هم اولوا الالباب.(23) ترجمه:آنان را مژده باد، پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا می‏ دهند و بهترین آن را پیروی می ‏کنند.اینانند که خدا هدایتشان کرد و اینان همان خردمندان هستند.

نمایان است و بدین معنی در مقام مقایسه بین سخن بر حق پیامبر(ص) و سخن باطل مشرکان تبعیت از سخن حق رسول گرامی(ص)به عنوان گفتار احسن و پسندیده لازم الاتباع شمرده می‏ شود.»(24)

و نیز می‏فرماید:ادفع بالّتی هی احسن السّیّئة نحن اعلم بما یصفون.(25) ترجمه:«بدی را به شیوه‏ای نیکو دفع کن.ما به آنچه وصف می‏کنند داناتریم.»

 بیان تفسیری آیه مرحوم طبرسی(ره)در تفسیر «مجمع البیان»، ذیل این آیه، به نکات ظریف دیگری اشاره کرده که بدین شرح هستند: وی با اشاره به موضوع چشم ‏پوشی و بخشش آیه را بیان کرده و فرموده است:«ادفع بالّتی هی احسن السّیّئة...در این معناست که بدی بد رفتار را با چشم‏پوشی و بخشش دفع و از خود دور کن.»(26)

 و نیز نقل کرده است که:«آیه در معنای دیگری نیز گفته شده است. این که، عمل باطل مشرکان را با بیان دلایل، با لطیف‏ترین راه ‏ها، روشن‏ترین و نزدیک‏ترین سخن‏ها برای قبولشان دفع کن.»(27)

 زیر نویس :

 (1).المولی المهدی النراقی، جامع السعادات، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی.ج دوم. ص 381 و 382.

 (2).همان.

 (3).همان.

 (4).همان.

 (5).همان، ج اول، ص 373.

 (6).همان، ص 371.

 (7).سوره البقرة، آیه 83.

 (8).ملا فتح اله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین، ج 1، ص 225.

 (9).العروسی الحویزی و الشیخ عبد علی ابن جمعه، نور الثقلین، ج 1، ص 94.

(10).همان، ص 95.

 (11).سوره البقرة، آیه 263.

 (12).ابو علی فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 2، ص 375.

 (13).همان.

(14).سوره فصّلت، آیه 34.

 (15).تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 549.

 (16).تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 12.

(17).تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 550.

 (18).سوره النساء، آیه 86.

(19).تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 525.

(20).تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 85.

 (21).همان، ص 84.

 (22).سوره الإسراء، آیه 53.

 (23).سوره الزمر، آیات 17 و 18.

 (24).تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 421.

 (25).سوره المؤمنون، آیه 96.

 (26).تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 117.

 (27).همان.

منابع : 

1.قرآن کریم.

 2.الطبرسی، ابو علی فضل بن الحسن. مجمع البیان لعلوم القرآن.شرکة المعارف الاسلامیة.1379 ق.

 3.العروسی الحویزی و العلامة الخبیر الشیخ عبد علی ابن جمعه.تفسیر نورالثقلین.علمیه قم.

 4.کاشانی، ملافتح اله.تفسیر کبیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین.چاپخانه محمد حسن علمی.اردیبهشت 1333.

 5.النراقی، المولی المهدی.جامع السعادات. ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی.تهران. انتشارات حکمت، ج دوم.

 6.آیت ا.الله تجلیل تبریزی، ابوطالب، ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها در قرآن.دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. 1366.

 7.عبد الباقی، محمد فؤاد.المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم.قاهره. دار الکتب المصریه.1364.

 8.طباطبایی، محمد حسین.تفسیر المیزان. بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی با همکاری مرکز نشر فرهنگی رجا. نویسنده:مهدی تجلیل / سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن

محمود علیپور بازدید : 22 چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

شيخ صدوق از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هر كس كه برادر مؤمن اندوهگين و تشنه را كمك كند و اندوهش را از بين ببرد و يا خواسته اش را برآورده سازد براى او از طرف خداوند هفتاد و دو رحمت است كه يكى از آنها را حق تعالى در دنيا به او مرحمت فرمايد كه با آن زندگى خودرا اصلاح نمايد و هفتاد و يك رحمت ديگر براى جلوگيرى از ترسهاى روز قيامتاو باشد.

منبع : منازل الاخره ، شيخ عباس قمى

محمود علیپور بازدید : 18 چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

- انسان پرهيزكار، در پى انتخاب درست است و فرد طمع كار، در پى انتخاب درشت.

- خشم، رعدى است كه سيل پشيمانى را به دنبال دارد.

- طمع كار، بدهكار مى شود و بدهكار،اسير.اسيرترين انسان، كسى است كه متوقع تمجيد و مهر ديگران باشد.

- به فضايل انسانى آن قدر عادت كن كه انجام دادن آن، براى تو نشاط باشد،نه وظيفه.

- دانه نيكى هاى خود به ديگران را در خاك تواضع پنهان كنيد تا با گذشت زمان، وجود شما گل كند.

- وقتى كسى تغييرى مثبت در خود ايجاد مى كند، گذشته را به او يادآورى نكنيد كه پشيمان خواهد شد.

- از شادى هاى كوچك، براى خود شادى هاى بزرگ بسازيد؛ زيرا گرمى هرآتشى، با شعله اى كوچك آغاز شده است.

(زمزم دل سخنان كوتاه اخلاقی- تربيتى)

محمود علیپور بازدید : 19 چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

لقمان به پسرش گفت : ای پسرم !وای بر کسی که زور گوید و تکبر ورزد!چگونه خود را بزرگ می شمارد کسی که از گِل آفریده شده و به گِل باز میگردد؟! ... چگونه زور گوید کسی که دو بار ، در مجرای بول قرار گرفته است؟! ) حکمت نامه لقمان – محمدی ری شهری ص 47)

درباره ما
حضرت امام راحل « ره » : همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزارعاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفاء آزادگان خواهد بود . خدا می داند که راه و رسم شهادت ، کور شدنی نیست و این ملت و آیندگان هستند که به راه شهیدان ، اقتدا خواهند کرد . شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب از نظر کیفی چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 462
  • بازدید کلی : 5,203