loading...
از قافله مانده
محمود علیپور بازدید : 98 شنبه 30 خرداد 1394 نظرات (4)

سلام وصلوات بر محمد وآل محمد و با سلام وخداقوت گویی

آمده است که - عده ای پیش فرعون آمدند و پیش او از خشکسالی و نبود باران و تلف شدن احشام و . . . شکایت نمودند. واز ایشان که می گفت : نا ربکم الاعلی در خواست کردند که ای خدای ما شما می گویید که خدای ما هستید اگر چنین است بارانی بیاور و ما را از این تنگنا نجات ده !

فرعون از آنها سه روز فرصت خواست ! فرعون در این سه روز رو به صحرا برد و روی خود را برخاک می گذاشت و می گفت ای خدای من تو که خود می دانی من بنده تو هستم ، خوب می دانم که کی هستم و می دانم که تو که هستی ،پس آبروی مرا حفظ کن و بارانی بر ما نازل فرما و آبروی مرا پیش این مردم مبر .

در نهایت بارانی آمد و مردم از خشکسالی رهایی یافتند . این ادعای ( انا ربکم الاعلی ) فرعون از اول لاف بود و خود می داند که خدای جهان کس دیگری است و خود او بنده ای بیش نیست ! ولی یک موقعی شخصی اداعایی می کند که خود هم نمی داند که اهلیت آن ادعا را ندارد و در حقیقت از توانایی خود جاهل و غافل است . در حالت دوم خداوند متعال امتحان سختی از این شخص می گیرد تا به حققت وجودی خویش بازگردد .

محمود علیپور بازدید : 111 جمعه 28 فروردین 1394 نظرات (0)

    

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                      

محمود علیپور بازدید : 20 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

 یکی از راه های افزایش نعمت از جانب پروردگار، بکار بردن اذکاری می باشد که از سوی ائمه اطهار (ع) در مواقع گوناگون سفارش شده است، به نحوی که اگر این اذکار با خلوص نیست بر زبان جاری گردد موجبات نعمت و رزق روزی بیشتر فرد را به ارمغان خواهد آورد.

در این باره از حضرت محمد (ص) روایت شده است که ایشان بیان داشته اند: هر کس که بخواهد زندگانی اش غرق در نعمت گردد به اذکار ششگانه در مواقع گوناگون بپردازد که آن ها چنین می باشند:

1- آن که در آغاز هر کار بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم؛

2- چون نعمتی از راه حلال نصیبش شد بگوید: الحمدلله ربّ العالمین؛

3- چون خطا و لغزشی از او سر زد بگوید: استغفرالله ربّی و اتوب الیه؛

4- چون به غم و اندوهی دچار شد بگوید: لاحول و لاقوّة اِلا بالله العلیّ العظیم؛

5- هرگاه برنامه ریزی برای انجام کاری نمود بگوید: ماشاءالله کان (اِن شاءالله)؛

6- و چون از ستمگری ترس داشت بگوید: حسبنا الله و نعم الوکیل

محمود علیپور بازدید : 9 دوشنبه 26 خرداد 1393 نظرات (0)

تو گفتی : "آن غیر ممکن است

" خداوند پاسخ داد : " همه چیز ممکن است

" تو گفتی : " هیچکس واقعا" مرا دوست ندارد

" خداوند پاسخ داد : " من تو را دوست دارم

" تو گفتی : " من بسیار خسته هستم

" خداوند پاسخ داد : " من به تو آرامش خواهم داد

" تو گفتی : " من توان ادامه دادن ندارم

" خداوند پاسخ داد : " رحمت من کافی است

" تو گفتی : " من نمیتوانم مشکلات را حل کنم

" خداوند پاسخ داد : " من گامهای تو را هدایت خواهم کرد

" تو گفتی : " من نمیتوانم آن را انجام دهم

" خداوند پاسخ داد : " تو هر کاری را با من میتوانی به انجام برسانی

" تو گفتی : " آن ارزشش را ندارد

" خداوند پاسخ داد : " آن ارزش پیدا خواهد کرد

" تو گفتی : " من نمیتوانم خود را ببخشم

" خداوند پاسخ داد : " من تو را بخشیده ام

" تو گفتی : " من میترسم

" خداوند پاسخ داد : " من روحی ترسو به تو نداده ام

" تو گفتی : " من همیشه نگران و نا امیدم

" خداوند پاسخ داد : " تمام نگرانی هایت را بر دوش من بگذار

" تو گفتی : " من به اندازه ی کافی باهوش نیستم

" خداوند پاسخ داد : " من به تو عقل داده ام

" تو گفتی : " من احساس تنهایی میکنم

" خداوند پاسخ داد : " من هرگز تو را ترک نخواهم کرد "

محمود علیپور بازدید : 34 دوشنبه 26 خرداد 1393 نظرات (0)

گفتم : خسته ام .

گفتی: لا تقنطوا من رحمه الله :. از رحمت خدا نا امید نشید (زمر /53)

گفتم : هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گذره .

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه خدا حائل هست بین انسان و قلبش ! (انفال /24)

گفتم : غیر از تو کسی را ندارم .

گفتی : نحن اقرب الیه من حبل الورید ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم (ق /16)

گفتم : ولی انگار فراموشم کردی!

گفتی : فاذکرونی اذکرکم منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره /152)

گفتم : تا کی باید صبر کرد ؟

گفتی : و ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا تو چه می دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)

گفتم : اصلا چطور دلت میاد ؟

گفتی :ان الله بالناس لرئوف رحیم خدا نسبت به همه ی مردم "نسبت به همه " مهربونه

( بقره / 143

گفتم :خیلی خونسردی ! تو خدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیک ... یه اشاره کنی تمومه !

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم شاید چیزی که تو دوست داری ، به صلاحت نباشه (بقره /216) گفتم : تو بزرگی و نزدیک برای من ، کوچیک خیلی دور ! تا اون موقع چیکار کنم ؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه ( یونس /109)

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم: یا غافر الذنب، اغفر ذنوبی جمیعا

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222)

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36)

گفتم: دیگه روی توبه ندارم.

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3)

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135)

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53)

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟ ( توبه/104

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد! گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22)

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی.

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم.

گفتی: فانی قریب من که نزدیکم (بقره/186)

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم.

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205)

گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار

گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11)

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله.

گفتی: ان الله یحب المتوکلین خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159)

گفتم: دلم گرفته.

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/42-43)

محمود علیپور بازدید : 22 چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

حضرت آيت الله بهجت (ره) در بخشی ازفرمايشاتشان فرموده اند:"لازم نيست كه انسان در پى اين باشد كه به خدمت حضرت ولى عصر (عج)تشرّف حاصل كند؛ بلكه شايد خواندن دو ركعت نماز،سپس توسّل به ائمه)عليهم السلام(بهتر از تشرّف باشد... ما در درياى زندگى در معرض غرق شدن هستيم؛دستگيرى ولىّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسيم. بايدبه ولىّ عصر (عج) استغاثه كنيم كه مسير را روشن سازد و ما را تا مقصد،همراه خود ببرد...دعاى تعجيل فَرج، دواى دردهاى ما است."

( در محضر بهجت : 1/ص 187 تا363)

محمود علیپور بازدید : 19 سه شنبه 09 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دیوانه نمای عاقلی را نزد معاویه بردند، معاویه گفت: آیا از قرآن چیزی میدانی؟ گفت: می دانم و بسیار نیکو هم می دانم. معاویه گفت بخوان. چنین خواند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ* إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ* وَرَأَيْتَ النَّاس «يَخرجونَ فِيدِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا!!!»:" » معاویه به قصد مچ گیری فریاد زد: صبر کن صبر کن، غلط خواندی، یخرجون غلط است و یدخلون صحیح است. یعنی مردم را می بینی که گروه گروه دردین خدا داخل می شوند(. آن مرد بلافاصله جواب داد: این که      می گویی مربوط به زمان پیغمبر«ص» بود نه زمان تو. تا تو حاکم مسلمانان باشی مردم گروه گروه از دین خارج می شوند.

محمود علیپور بازدید : 15 سه شنبه 09 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

مولای لقمان حکیم به او دستور داد که در زمینش ، برای او کنجد بکارد؛ ولی او جو کاشت . وقتی که زمان درو فرا رسید ، مولا گفت : چرا جو کاشتی ، درحالی که من به تو دستور دادم که کنجد بکاری؟! لقمان گفت : " از خدا امیدداشتم که برای تو کنجد برویاند ". مولایش گفت : مگر این ممکن است ؟! لقمان گفت : " تورا می بینم که خدای متعال را نافرمانی می کنی ، در حالیکه از او امید بهشت داری؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود." آنگاه ، مولایش گریست و به دست او توبه کرد و او را آزاد ساخت . حکمت نامه لقمان – محمدی ری شهری

محمود علیپور بازدید : 14 سه شنبه 09 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

این حقیر مشتاق زیارت امام عصر حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشم، از حضرت عالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم. پاسخ : زیاد صلوات اهدای وجود مقدسش نمائید، مقرون با دعای تعجیل فرجش؛ و زیاد به مسجد جمکران مشرف شوید با ادای نمازهایش.

محمود علیپور بازدید : 15 دوشنبه 08 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

براى دلت درب بساز! چقدر خوب است كه انسان طالب موعظه باشد يا كسى آدم را موعظه كند.وقتى خدمت عالم بزرگ و نورانى مى رسيد ، تقاضاى موعظه كنيد. نجارى خدمت آيت الله اراكى رسيد و تقاضاى موعظه كرد . آقا فرمودند:"چه كاره اى؟" گفت: "نجارم". فرمودند:"براى دلت درب ساخته اى؟ اگر براى دلت درب نساختى، يك درب براى دلت بساز كه غير خدا به دلت راه پيدا نكند."درروايت است آنهايى كه چهل سال عمر كرده اند ولى با خدا ارتباطى برقرارنكرده اند، شيطان پيشانى شان را مى بوسد و مى گويد: "تو ديگر هدايت نمى شوى"تا چهل سال اميد است كه انسان آدم شود، اگر چهل سال بگذرد هر چه به او بگويند مثل اين است كه به ديوار گفته اند و اثرى ندارد. تاجوان هستيد، نگذاريد دلتان خراب شود. بخشى از سخنان حضرت آيت الله مجتهدى تهرانى(ره)

محمود علیپور بازدید : 23 دوشنبه 08 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

روزى حضرت داود در مناجاتش از خداوند خواست همنشين او را در بهشت به وى معرفى كند، از جانب خداوند ندا رسيد كه فردا از دروازه شهر بيرون برو، اولين كسى كه با او برخورد نمايى همنشين تو در بهشت مى باشد.روز بعد، حضرت داود به اتفاق پسرش سليمان از شهر خارج شد، پيرمردى را ديد كه پشته هيزمى از كوه پائين آورده تا بفروشد. پير مرد كه متى نام داشت ، كنار دروازه فرياد زد كيست كه هيزم بخواهد؟ يك نفر پيدا شد وهيزمش را خريد.حضرت داود پيش او رفت و سلام كرد و گفت : آياممكن است ، امروز ما را مهمان كنى ؟پير مرد پاسخ داد :مهمان حبيب خداست ،بفرمائيد سپس پير مرد باپولى كه از فروش هيزم بدست آورده بود مقدارى گندم خريد، وقتى به خانه رسيدند پير مرد گندم را آردكرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلوى مهمانانش گذاشت .وقتى شروع به خوردن كردند،پير مرد هرلقمه اى كه به دهان مى برد، ابتدا "بسم الله" و در انتها "الحمدلله" مى گفت ، وقتى ناهار مختصر آنها به اتمام رسيد، دستش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت :خداوندا، هيزمى كه فروختم ، درختش را توكاشتى، آنها را تو خشك كردى ، نيروى كندن هيزم را تو به من دادى ، مشترى را تو فرستادى كه هيزمها را بخرد و گندمى را كه خورديم ، بذرش راتو كاشتى ، وسايل آرد كردن و نان پختن را نيز تو به من دادى ، در برابر اينهمه نعمت من چه كرده ام ؟پيرمرد اين حرفها را مى زد و گريه مى كرد.داود نگاه معنى دارى به پسرش كرد، يعنى همين است علت اين كه او باپيامبران محشور مى شود. (داستان هاى شهيد دستغيب ص 31-30)

محمود علیپور بازدید : 15 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (0)

در كمال حلم و بردبارى مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد تقى بافقى يكى از علماى بزرگ و صاحب كرامات، در امر به معروف و نهى از منكر بسيار سخت گير و باشجاعت و بى باك بود. چنانكه در يكى از حمام ها ديد سرهنگى ريش خود را مى تراشد؛ نزديك آمده به او گفت: مگر تو نمى دانى كه در اسلام ريش تراشى حرام و گناه است؛ چگونه به اين گناه اقدام میكنى؟سرهنگ از جرأت و اهانت ايشان عصبانى شده؛ كشيده اى به صورت شيخ زد و گفت به تو چه من ريشم را مى تراشم؟ شيخ با كمال خونسردى مانند يك پدر دلسوز كه فرزندش را نصيحت كند؛ طرف ديگرصورتش را به سمت او گرفت و فرمود: يك كشيده هم به اين طرف صورتم بزن؛ ولى خواهش مى كنم ريشت را نتراش!.سرهنگ ازمشاهده اين حلم و موعظه خيرخواهانه از عمل خود پشيمان شده ازسلمانى حمام، سؤال كرد؛ اين آقا كيست؟ سلمانى گفت: اين آقا شيخ محمد تقى بافقى است. سرهنگ چون شيخ را شناخت؛ بيشترناراحت شد. آمد و دست آقا را بوسيد و عذر خواهى كرد و بعد به دست ايشان توبه كرد.بالاخره از نفس پاك شيخ عاقبت به خير شد. مرحوم شيخ محمد تقى بافقى در تمام شهر قم، ريش تراشى را قدغن كرد و از سلمانى هاى قم تعهد گرفته بود كه ريش نتراشند. (مردان علم در ميدان عمل، جلد يك، اثر سيد نعمت الله حسينى)

درباره ما
حضرت امام راحل « ره » : همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزارعاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفاء آزادگان خواهد بود . خدا می داند که راه و رسم شهادت ، کور شدنی نیست و این ملت و آیندگان هستند که به راه شهیدان ، اقتدا خواهند کرد . شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب از نظر کیفی چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 40
  • بازدید سال : 481
  • بازدید کلی : 5,222