loading...
از قافله مانده
محمود علیپور بازدید : 21 چهارشنبه 19 آذر 1393 نظرات (0)

احاديث مربوط به مفاسد اجتماعی (دشمنی)

حدیث (1)

امام على عليه السلام :
صِلَةُ الرَّحِمِ توجِبُ المَحَبَّةَ وَتَكبِتُ العَدُوَّ؛
صله رحم، محبّت آور است و دشمنى را از بين مى‏برد.
غررالحكم، ح 5852

حدیث (2)

امام على عليه السلام :
كَثرَةُ المِزاحِ تُذهِبُ البَهاءَ وَ توجِبُ الشَّحناءَ؛
شوخى زياد، ارج و احترام را مى‏برد و موجب دشمنى مى‏شود.
غرر الحكم، ح 7126

حدیث (3)

 امام صادق عليه‏السلام :
اِنَّ مِن اَكبَرِ السِّحرِ النَّميمَةَ يُفَرَّقُ بِها بِينَ المُتَحابَّينِ وَ يُجلَبُ العَداوَةُ عَلَى المُـتَصافِيَينِ وَ يُسفَكُ بِها الدِّماءُ وَ يُهدَمُ بِها الدُّورُ وَ يُكشَفُ بِها السُّتورُ وَ النَّمّامُ اَشَرُّ مَن وَطى‏ءَ عَلَى الرضِ بِقَدَمٍ؛
از بزرگ‏ترين جادو، سخن‏چينى است؛ زيرا با سخن‏چينى، ميان دوستان جدايى مى‏افتد، دوستان يكدل با هم دشمن مى‏شوند، به واسطه آن خون‏ها ريخته مى‏شود، خانه‏ها ويران مى‏گردد و پرده‏ها دريده مى‏شود. سخن‏چين، بدترين كسى است كه روى زمين راه مى‏رود.
بحارالأنوار، ج 63، ص 21، ح 14

حدیث (4)

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :
لا تَسُبُّوا الناسَ فَـتَـكتَسِبُوا العَداوَةَ بَينَهُم ؛
به مردم ناسزا نگوييد، كه با اين كار در ميان آنها دشمن پيدا مى‏كنيد.
كافى، ج 2، ص 360 ح 3

حدیث (5)

امام على عليه السلام :
امام على علیه السلام:
اَلكَـيِّسُ صَديقُهُ الحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الباطِلُ؛
انسان زيرك، دوستش حق است و دشمنش باطل.
غررالحكم، ح 1524

حدیث (6)

امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ أعداءُ ماجَهِلوا؛
مردم، با آنچه نمى دانند دشمن اند.
نهج البلاغه، حكمت 438

 

حدیث (7)

امام على عليه السلام :
اَلتَّوَكُلُّ عَلَى اللّه‏ِ نَجاةً مِن كُلِّ سوءٍ وَحِرزٌ مِن كُلِّ عَدُوٍّ؛
توكل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است.
بحارالأنوار، ج78، ص79، ح56

حدیث (8)

امام حسین علیه السلام:
مَن اَحَبَّکَ نَهاکَ وَ مَن اَبغَضَکَ اَغراکَ؛
کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند.
بحار الانوار، ج75، ص128

 

حدیث (9)

امام على عليه‏السلام :
اَلْكَـيِّسُ صَديقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ؛
انسان زيرك، دوستش حق است و دشمنش باطل.
غررالحكم، ح 1524

 

حدیث (10)

امام على عليه‏ السلام :
عَوِّدْ لِسانَكَ لينَ الْكَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ، يَكْثُرْ مُحِبّوكَ وَ يَقِلَّ مُبْغِضوكَ؛
زبان خود را به نرمگويى و سلام كردن عادت ده، تا دوستانت زياد و دشمنانت كم شوند.
غررالحكم، ح 6231

محمود علیپور بازدید : 44 چهارشنبه 19 آذر 1393 نظرات (0)

احاديث مربوط به مشورت

حدیث (1)

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
ما يَستَغنى رَجُلٌ عَن مَشوَرَةٍ؛
هيچ كس از مشورت بى نياز نيست.
نهج الفصاحه، ح 1637غررالحكم، ح 5453

حدیث (2)

 امام حسن عليه السلام :
ما تَشاوَرَ قَومٌ إِلاّ هُدوا إِلى رُشدِهِم؛
هيچ ملّتى با هم مشورت نكردند مگر آن كه راه درست خود را پيدا كردند.
تحف العقول، ص 233

حدیث (3)

امام على عليه السلام :
خَيرُ مَن شاوَرتَ ذَوُواالنُّهى وَالعِلمِ وَاولُوا التَّجارِبِ وَالحَزمِ؛
بهترين كسى كه با او مشورت كنى كسى است كه صاحب عقل و علم و تجربه ها و دورانديشى باشد.
غررالحكم، ج3، ص428، ح4990

حدیث (4)

 امام على عليه السلام :
مَنِ استَبَدَّ بِرَيِهِ هَلَكَ وَمَن شاوَرَ الرَّجالَ شارَكَها فى عُقولِها؛
هر كس خود رأى شد هلاك مى شود و هر كس با افراد صاحب نظر مشورت كند در عقل آنان شريك مى شود.
نهج البلاغه، قصار161

حدیث (5)

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
مُشاوَرَةُ العاقِلِ الناصِحِ رُشدٌ وَيُمنٌ وَتَوفيقٌ مِنَ اللّه فَإِذا أَشارَ عَلَيكَ النّاصِحُ العاقِلُ فَإِيّاكَ وَالخِلافَ فَإِنَّ فى ذلِكَ العَطَبَ؛
مشورت كردن با عاقِل خيرخواه مايه هدايت و ميمنت است و توفيقى است از جانب خداوند، پس هرگاه خيرخواه عاقل تو را راهنمايى كرد، مبادا مخالفت كنى كه موجب نابودى مى شود.
محاسن، ج2، ص602، ح25

حدیث (6)

 امام على عليه السلام :
شاوِر فى اُمورِكَ الَّذينَ يَخشَونَ اللّه تَرشُد؛
در كارهاى خود با افراد خدا ترس مشورت كن، تا راه درست را بيابى.
غررالحكم، ج4، ص179، ح5756

حدیث (7)

امام على عليه السلام :
لا تَستَشِرِ الكَذّابَ فَإِنَّهُ كَالسَّرابِ يُقَرِّبُ عَلَيكَ البَعيدَ وَيُبَعِّهُ عَلَيكَ القَريبَ؛
با دروغگو مشورت نكن، چون دروغگو، مانند سراب، دور را در نظرت نزديك نشان      مى دهد و نزديك را دور.
غررالحكم، ج6، ص310، ح10351

حدیث (8)

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
مَنِ استَشارَهُ أَخوهُ المُؤمِنُ فَلَم يَمحَضهُ النَّصيحَةَ سَلَبَهُ اللّه لُبَّهُ؛
هر كس برادر مؤمنش با او مشورت كند و او صادقانه راهنمائيش نكند، خداوند عقلش را از او بگيرد.
بحارالأنوار، ج72، ص104، ح36

حدیث (9)

امام سجاد عليه السلام :
حَقُّ المُستَشيرِ إِن عَلِمتَ أَنَّ لَهُ رَيا أَشَرتَ عَلَيهِ وَإِن لَم تَعلَم أَرشَدتَهُ إِلى مَن يَعلَمُ؛
حقّ مشورت كننده اين است، كه اگر براى راهنمايى او نظر دارى، راهنمائيش كنى و اگر اطلاعى نداشته باشى او را به كسى كه (در آن زمينه) آگاهى دارد راهنمايى كنى.
خصال، ص 570

حدیث (10)

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
يا عَلىُّ لاتُشاوِر جَبانا فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ وَلاتُشاوِرِ البَخيلَ فَإِنَّهُ يَقصُرُبِكَ عَن غايَتِكَ وَلاتُشاوِر حَريصا فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّها؛
اى على با ترسو مشورت مكن، زيرا او راه بيرون آمدن از مشكل را بر تو تنگ مى كند و با بخيل مشورت مكن، زيرا او تو را از هدفت باز مى دارد و با حريص مشورت مكن، زيرا او حريص بودن را در نظرت زيبا جلوه مى دهد.
علل الشرايع، ج2، ص559، ح1

حدیث (11)

امام على عليه السلام :
قَد خاطَرَ بِنَفسِهِ مَنِ استَغنى بِرَأيِهِ؛
هر كس خود را، از رأى و نظر ديگران بى نياز بداند، خودش را به خطر انداخته است.
من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 388، ح 5834

حدیث (12)

 امام على عليه السلام :
اِذَا احتَجتَ اِلَى المَشوَرَةِ فى اَمرٍ قَد طَرَاَ عَلَيكَ فَاستَبدِهِ بِبِدايَةِ الشُّبّانِ، فَاِنَّهُم اَحَدُّ اَذهانا وَ اَسرَعُ حَدسا، ثُمَّ رُدَّهُ بَعدَ ذالِكَ اِلى رَىِ الكُهولِ وَ الشُيوخِ لِيَستَعقِبوهُ وَ يُحسِنُوا، اَلختيارَ لَهُ، فَاِنَّ تَجرِبَتَهُم اَكثَرُ؛
هرگاه به مشورت نيازمند شدى، نخست به جوانان مراجعه نما، زيرا آنان ذهنى تيزتر و حدسى سريع تر دارند. سپس (نتيجه) آن را به نظر ميان سالان و پيران برسان تا پيگيرى نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب كنند، چرا كه تجربه آنان بيشتر است.
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج 20، ص 337، ح 866

حدیث (13)

امام على عليه السلام :
لا غِنَی کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه؛
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.
تحف العقول، ص89

حدیث (14)

 امام على عليه‏السلام :
مَن شاوَرَ ذَوِى العُقولِ استَضاءَ بِاَنوارِ العُقولِ؛
هر كس با عقلا مشورت كند، از نور عقل‏ها بهره مى‏برد.
غررالحكم، ح 8634

حدیث (15)

امام صادق علیه السلام:
لا تُشـاوِر اَحمَق وَ لا تَستَعِنَّ بَکَذّابٍ وَ لا تَثق بِمَوَدَهِ مُلُوک؛
با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
تحف العقول،ص316

حدیث (16)

 امام جواد علیه السلام :
ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة ، وَ المَشوِرَة ، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .
مسند الامام الجواد، ص 247

حدیث (17)

 امام حسن علیه السلام :
ما تَشاوَرَ قَومٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشدِهِم.
هيچ قومى با يكديگر مشورت نكردند مگر آن كه به راه پيشرفت خود رهنمون شدند.
تحف العقول - ص233

 

محمود علیپور بازدید : 19 چهارشنبه 19 آذر 1393 نظرات (0)

احاديث مربوط به بدبینی

حدیث (1)

 امام على عليه‏السلام :
اَلمُريبُ اَبَدا عَليلٌ؛
آدم بدبين، هميشه بيمار است.
غررالحكم، ح 839

 

حدیث (2)

امام على عليه السلام :
مَن ظَنَّ بِكَ‌ خَیرَاً فَصَدِّق ظَنَّه؛
کسی که به تو گمان نیکی برد، گمانش را (عملاً) تصدیق کن.
نهج البلاغه نامه 31

 

حدیث (3)

 امام رضا عليه‏ السلام :
اَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّه‏ِ فَاِنَّ اللّه‏َ عَزَّوَجَلَّ يَقولُ: اَنا عِنْدَ ظَنِّ عَبدىَ الْمُؤمِنِ بى، اِنْ خَيْرا فَخَيْرا وَ اِنْ شَرّا فَشَرّا؛
به خداوند خوش گمان باش، زيرا خداى عزوجل مى‏فرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويش هستم، اگر به من خوش گمان باشد، به خوبى با او رفتار مى‏كنم و اگر به من بدگمان باشد، به بدى با او رفتار مى‏كنم.
كافى، ج 2، ص 72، ح 3

محمود علیپور بازدید : 25 شنبه 15 آذر 1393 نظرات (0)

حدیث (1)

امام صادق عليه السلام :

حُسنُ الجِوارِ يُعَمِّرُ الدِّيارَ وَيَزيدُ فِى العمارِ؛
خوش همسايگى شهرها را آباد و عمرها را زياد مى كند.
كافى، ج2، ص667، ج8

 

حدیث (2)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
إِن أَحبَبتُم أَن يُحِبَّكُمُ اللّه وَرَسولُهُ فَأَدّوا إِذَا ائتُمِنتُم وَاصدُقوا إِذا حَدَّثتُم وَأَحسِنوا جِوارَ مَن جاوَرَكُم؛
اگر مى خواهيد كه خدا و پيغمبر شما را دوست بدارند وقتى امانتى به شما سپردند رد كنيد و چون سخن گوييد راست گوييد و با همسايگان خود به نيكى رفتار نماييد.
نهج الفصاحه، ح 554

 

حدیث (3)

امام على عليه السلام :
وَالجِوارُ أَربَعونَ دارا مِن أَربَعَةِ جَوانِبِها؛
تا چهل خانه از چهار طرف همسايه به شمار مى آيند.
خصال، ص 544

 

حدیث (4)

امام على عليه السلام :
سَل عَنِ الرَّفيقِ قَبلَ الطَّريقِ، وَعَنِ الجارِ قَبلَ الدّارِ؛
قبل از مسافرت ببين همسفرت كيست و پيش از خريد خانه ببين همسايه ات كيست.
نهج البلاغه، نامه 31

 

حدیث (5)

امام سجاد عليه السلام :

أَمّا حَقُّ جارِكَ فَحِفظُهُ غائِبا وَ إِكرامُهُ شاهِدا وَنُصرَتُهُ إِذا كانَ مَظلوما وَلا تَتَّبِع لَهُ عَورَةً فَإِن عَلِمتَ عَلَيهِ سوءً سَتَرتَهُ عَلَيهِ وَإِن عَلِمتَ أَنَّهُ يَقبَلُ نَصيحَتَكَ نَصَحتَهُ فيما بَينَكَ وَبَينَهُ وَلا تُسَلِّمهُ عِندَ شَديدَةٍ وَتُقيلُ عَثرَتَهُ وَتَغفِرُ ذَنبَهُ وَتُعاشِرُهُ مُعاشَرَةً كَريمَةً؛
اما حق همسايه ات اين است كه درغياب اوآبرويش راحفظ كنى ودرحضورش او را احترام نهى. اگر به او ظلمى شد ياريش رسانى، دنبال عيبهايش نباشى، اگر بدى از او ديدى بپوشانى، اگر بدانى نصيحت تو را مى پذيرد او را در خفا نصيحت كنى، در سختى ها رهايش نكنى، از لغزشش درگذرى، گناهش را ببخشى و با او به خوبى و بزرگوارى معاشرت كنى.
خصال، ص 569

 

حدیث (6)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

فى حُقوقِ الجارِ ـ : إِنِ استَغاثَكَ أَغَثتَهُ وَإِنِ استَقرَضَكَ أَقرَضتَهُ وَإِنِ افتَقَرَ عُدتَ عَلَيهِ وَإِن أَصابَتهُ مُصيبَةٌ عَزَّيتَهُ وَإِن أَصابَهُ خَيرٌ هَنَّتَهُ وَإِن مَرِضَ عُدتَهُ وَإِن ماتَ اتَّبَعتَ جِنازَتَهُ وَلا تَستَطِل عَلَيهِ بِالبِناءِ فَتَحجُبَ عَنهُ الرّيحَ إِلاّ بِإِذنِهِ... ؛
درباره حقوق همسايه فرمودند: اگر از تو كمك خواست كمكش كنى، اگر از تو قرض خواست به او قرض دهى، اگر نيازمند شد نيازش را برطرف سازى، اگر مصيبتى ديد او را دلدارى دهى، اگر خيرى به او رسيد به وى تبريك گويى، اگر بيمار شد به عيادتش روى، وقتى مرد در تشييع جنازه اش شركت كنى، خانه ات را بلندتر از خانه او نسازى تا جلوى جريان هوا را بر او بگيرى مگر آن كه خودش اجازه دهد... .

مسكّن الفؤاد، ص 105

 

حدیث (7)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
ما آمَنَ بى مَن باتَ شَبعانَ وَجارُهُ طاوِيا، ما آمَنَ بى مَن باتَ كاسيا وَجارُهُ عاريا؛
به من ايمان نياورده است آن كس كه شب سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد. به من ايمان نياورده است آن كس كه شب پوشيده بخوابد و همسايه اش برهنه باشد.
مستدرك الوسائل، ج8، ص429، ح9897

 

حدیث (8)

امام كاظم عليه السلام :
لَيسَ حُسنُ الجِوارِ كَفُّ الذىوَلكِن حُسنُ الجِوارِالصَّبرُعَلَى الذى؛
خوش همسايگى تنها اين نيست كه آزار نرسانى، بلكه خوش همسايگى اين است كه در برابر آزار و اذيت همسايه صبر داشته باشى.
تحف العقول، ص 409

 

 

حدیث (9)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
لايَدخُلُ الجَنَّةَ عَبدٌ لا يَأَمَنُ جارُهُ بَوائِقَهُ؛

كسى كه همسايه از شرش در امان نباشد به بهشت نمى رود.
نهج الفصاحه، ح 2532

 

حدیث (10)

امام صادق عليه السلام :
مَن لَهُ جارٌ وَيَعمَلُ بِالمَعاصى فَلَم يَنهَهُ فَهُوَ شَريكُهُ؛
هر كس همسايه اى را داشته باشد كه گناه مى كند ولى او را نهى نكند، شريك در گناه اوست.
ارشادالقلوب، ج1، ص183

 

حدیث (11)

امام على عليه السلام :
اِنَّ لِلّدارِ شَرَفا وَ شَرَفُهَا السّاحَةُ الواسِعَةُ وَ الخُلَطاءُ الصّالِحونَ وَ اِنَّ لَها بَرَكَةً وَ بَرَكَتُها جَودَةُ مَوضِعِها وَسَعَةُ ساحَتِها وَ حُسنُ جِوارِ جيرانِها؛
خانه را شرافتى است. شرافت خانه به وسعت حياط (قسمت جلوى خانه) و هم نشينان خوب است. و خانه را بركتى است، بركت خانه جايگاه خوب آن، وسعت محوطه آن و همسايگان خوب آن است.
مكارم الاخلاق، ص 125

 

حدیث (12)

امام على عليه السلام :
زَكوةُ اليَسارِ بِرُّ الجيرانِ وَ صِلَةُ الرحامِ؛
زكاتِ رفاه، نيكى با همسايگان و صله رحم است.
غررالحكم، ح 5453

 

حدیث (13)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسنُ الخُلقِ وَ حُسنُ الجَوارِ يَعمُرانِ الدّيارَ وَ يَزيدانَ فِى العمارِ؛
صله رحم، خوش اخلاقى و خوش همسايگى، شهرها را آباد و عمرها را زياد مى كند.
نهج الفصاحه، ح 1839

 

حدیث (14)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
حَسِّنوا أَخلاقَكُم وَالطُفوا بِجيرانِكُم وَأكرِموا نِساءَ كُم تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ؛
اخلاق خود را نيكو كنيد و با همسايگان خود مهربان باشيد و زنان خود را گرامى بداريد تا بى حساب وارد بهشت شويد.
التوحيد، ص 127

 

حدیث (15)

 امام على عليه السلام:
شيعَتُنَا المُتَباذِلونَ فى وِلايَتِنا، اَلمُتَحابّونَ فى مَوَدَّتِنا اَلمُتَزاوِرونَ فى اِحياءِ اَمرِنا اَلَّذينَ اِن غَضِبوا لَم يَظلِموا وَ اِن رَضوا لَم يُسرِفوا، بَرَكَةٌ عَلى مَن جاوَروا سِلمٌ لِمَن خالَطوا؛
شيعيان ما كسانى اند كه در راه ولايت ما بذل و بخشش مى كنند، در راه دوستى ما به يكديگر محبت مى نمايند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به ديدار هم مى روند. چون خشميگين شوند، ظلم نمى كنند و چون راضى شوند، زياده روى نمى كنند، براى همسايگانشان مايه بركت اند و نسبت به هم نشينان خود در صلح و آرامش اند.
كافى، ج 2، ص 236، ح 24

 

حدیث (16)

رسول اكرم (ص):
حُرمَةُ الجارِ عَلَی الجارِ کَحُرمَةِ اُمِّه.
رعایت حرمت همسایه همانند احترام مادر لازم است.
كافى، ج 2، ص 666

 

محمود علیپور بازدید : 32 پنجشنبه 13 آذر 1393 نظرات (0)

با وزیدن باد پاییزی،برگ های درخت می ریزد،ولی با آمدن نسیم بهاری،دوباره درخت ها،شکوفه می زنند و سبز می شوند.درخت گل،کینه زمستان و پاییز را در دل نگه نمی دارد. آنهایی که می خواهند مانند گل عزیز و دوست داشتنی باشند،نباید کینه دیگران را به دل راه دهند.

بدی را بدی سهل باشد جزاء  اگر مردی احسن الی من اسآء

اگر میخواهید عدالت را تماشا کنید به قبرستان بروید.                          التماس دعا

محمود علیپور بازدید : 37 دوشنبه 10 شهریور 1393 نظرات (0)

برخی از فلاسفه تمایز انسان با سایر موجودات راناطق بودن و توانایی گفتگو معرفی میكنند، و در تعریف انسان میگویند:\"انسان حیوانی است ناطق\"، در راستای الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان (سوره الرحمن آیات 1-4) است. یعنی خلقت انسان و سپس عرضه توانایی \"بیان \"، برجسته ترین ویژگی انسان است كه خداوند پس از خلقت انسان، به عنوان یك موهبت از سوی خود به انسان ارزانی داشت. توانایی انسان در گفتگو و بیان آن چه میداند. \"علم الانسان ما لم یعلم\"( علق - 5) است. مقام بیان و سخنوری نزد اندیشه ورزان به اندازه ای است كه، تنها ویژگی ممتاز انسان بعنوان موجودی كه میاندیشد، از سایر موجودات قلمداد میشود.

چه آنكه از نظر زبان شناسی و فرهنگ شناسی اندیشه چیزی نیست جز حاصل كنشهای زبانی. اما به نظر میرسد آنچه كه این تمایزرا بارزتر میسازد و شكاف عظیمی در بین انسان و سایر جانداران ایجاد میكند،پیامدهای ناشی از توانایی بیان و گفتگوست كه به تعبیری میتوان آن رابه دو بخش عملی و نظری تقسیم كرد.

  پیامد عملی ناطق بودن، شامل نوشتن آنچیزی است كه بیان میشود و خداوند به همین ویژگی قسم میخورد: \"ن والقلم و مایسطرون \"( قلم - 1). ویژگی كه ما هرگز در سایر موجودات مشاهده نكرده ایم. سپس خواندن آنچه كه نگارش میكنند. \"خواندن\"؛ بعنوان مقدسترین واژه، اولین كلامی است كه خداوند در پیام خود به محمد(ص) ابلاغ میكند: \"اقراباسم ربك الذی خلق\"( علق - 1).

پیامدنظری آن، تبادل اندیشه و احساس به صورت گفتگو، (توانایی انتقال اندیشه و عاطفه و احساس) به دیگری است. توانایی در شنیدن نظرات و عقاید دیگران و تفكر و تامل در آن چنانچه قرآن میفرماید:. .. فبشرعبادالذین یستعمون القول فیتبعون احسنه اولئك الذین هداهم الله واولئك هم اولوالباب(زمر - 18). این آیه بندگانی را كه ظرفیت شنیدن هر سخنی را داشته و با تفكر و تامل بهترین آنها را گزینش میكنند بشارت میدهد، تحسین میكند، و برای آنها دو ویژگی متمایز قائل میشود.

اول اینكه، آنها كسانی هستند كه تحت هدایت خداوند متعال قرار خواهند گرفت و دوم اینكه اینها هستند كه صاحبان خرد میباشند. زمانی افق اندیشه و خرد در فرد رشد و تعالی بیكران پیدا میكند كه دروازههای ورود هر سخن و اندیشه را بر روی خود باز گذارد، وارد گفتگو شود، گفت و شنود داشته باشد و سپس به گزینش بپردازد.

بدین جهت است كه انسان با ابزارهایی كه خداوند در اختیارش قرار داده، قادر است افكار نوین و پیچیده و همچنین احساسات مخفی و پنهان خود را به شكل كلمات و واژهها به دیگران ابراز كند. آنجا كه حیوانات در جدال و تقابل هم قرار میگیرند و هیچ راهی جز حذف یكی از آنهارا در خود نمیبینند، و یا آنجا كه در انتقال خشم و نفرت خود راهی جز ریختن خون دیگری ندارند،

انسانها راه دیگری بعنوان مقدسترین راه با عنوان \"گفتگو\" دارند.

گفتگو؛ انتقال اندیشه و احساس بعنوان انسانی ترین راه حل، مورد قبول بشریت بوده و هست و هرگاه از این راه دور شده به قلمرو سایر جانداران نزدیك شده است. گفتگو به عنوان مقدسترین راه محسوب میشود چرا كه، خداوند در انتقال حقایق و مصالح انسان همواره این راه را برگزیده است و در ارتباط با تمامی پیامبرانش اولین و بهترین راه برای انتقال اندیشه و حل اختلافها و رسیدن به یك نقطه مشترك را گفتگو میداند.

كاربرد فراوان واژهایی نظیر \"قل:بگو\" 315 بار و قال:گفتند،501 بار، بیانگر اهمیت فرهنگ گفت و شنود و تبادل نظر در قرآن كریم میباشد. قرآن همواره تاكید میكند كه اگر به مسئله ای اعتقاد دارید و آن را حق میدانید دلایل خود رابیاورید. این امر ناشی از اعتقاد عمیق قرآن به فرهنگ گفتگو است. آنجا كه خداوند پیامبری را میفرستد تا مردم را دعوت به آیین خود كند، در واقع راه گفتگو را برگزیده است. 

قرآن از همه فرق و گروهها دعوت میكند كه برای اعتقادات و اندیشه های خود دلیل بیاورند و حقانیت آن را اثبات كنند. علی رغم اینكه اعتقاد دارد كه حق در نزد خداست. به روشنی میتوان این موضوع را در این آیه دید: «ونزعنامن كل امه شهیداً قلنا هاتو برهانكم فعلموا ان الحق لله وضل عنهم ما كانوا یفترون»(75 - قصص )ترجمه:«و از هر ملتی، فرقه ای و آیینی، گواهانی را گرفتیم و گفتیم بیاورید دلایل خود را پس دانستند كه حق از آن خداست و گم شد از ایشان آنچه دروغ میبستند». در این آیه چند نكته اساسی را میتوان مشاهده كرد:

 1- از تمامی فرقه ها و اقوام با اعتقادات مختلف و اندیشههای گوناگون گواهانی را برای طرح اندیشه هایشان دعوت میكند و هیچ تبعیضی بین آنها قایل نمیشود و فرصت و مجال دفاع از اندیشه هارا به همه اقوام و فرقه ها میدهد چه آنها كه از راه حق و خدا فاصله اندكی دارند و چه آنها كه در اعتقادات خود در كفر و جهل مطلق هستند.

 2- در این آیه قرآن مخاطبان خود را دعوت به مناظره و بحث وگفتگو میكند، میل و گرایش قرآن به تبادل نظر و آوردن دلایل، نشان دهنده این مسئله میباشد كه فرهنگ قرآن، فرهنگ گفتگو است. 

نكته بسیار جالب برخورد روان و سیال قرآن كریم با مخالفان خود میباشد. برخوردی كه از تعصب و جانبداری بی حدو اندازه جامعه عرب آن زمان كه بر سر جابجایی یك سنگ خونها میریخت، بسیار دور بود. برخوردی كه زمینه ساز فرهنگی بسیار نوین و پیشرفته در جامعه آن زمان بود و دعوت به صلح و آشتی و تأمل در افكار و اعتقادات دیگران با پشتوانه عقلی و منطق میكرد. در این آیه، قرآن كریم با آن كه اشاره میكند، حق تنها در نزد خداست، اما دیدگاهی برابر برای نقطه مقابل قائل میشود و با آنكه میداند مخالفانش از حقیقت دور بوده و در جهل و تاریكی بسر میبرند، اما فرصت و مجال ارائه اعتقاداتشان را به آنها میدهد.

حتی در صورتیكه به فكر افترا و یانیرنگ باشند و بر باطل بودن عقاید خود نیز واقف باشند. چنانچه در انتهای آیه به این مسئله اشاره میكند كه آنها در حال دروغ گفتن میباشند. همواره دیده ایم افراد هر گاه در موضع پشتیبانی و دفاع از عقاید خود سخن میگویند، با آنكه به طور مطلق اعتقاد به حقانیت اندیشه های خود ندارند ،اما این مجال و فرصت را نیز اغلب به مخالف خود نمیدهند كه وارد گفتگو شده و دلایل خود را ارائه دهد. ولی خداوند بعنوان «مطلق حق» می داند كه حق تنها نزد اوست و علی رغم اینكه از میل باطنی كسانیكه در كفر و جهل میباشند، كاملاً آگاه است، مجال ارائه دلیل را برای آنان فراهم میكند.

در آیه ای دیگر، قرآن كریم شیوه برخورد با جاهلان را نیز دقیقاآموزش میدهد و صفت بندگان مخلص و عابد خود را به این شكل ترسیم میكند: « و عبادلرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذاخاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»( نمل- 119) ترجمه:«بندگان عابد من كسانی هستند كه در روی زمین با تواضع و فروتنی قدم برمیدارند و هر گاه با جاهلی وارد گفتگو شدند به آنها سلام میكنند». سلام به معنای وسیع كلمه مفهومی مبنی بر سلامت درگفتگو و رفتار دارد. در واقع برخوردی مسالمت آمیز به دور از هر گونه خشونت و تندی با جاهلان را قائل میشود.

 3- سومین مسئله قابل تأمل این است كه قرآن مخالفان خود را ملزم به آوردن دلایل خود میكند، پس صحبت از گفتگوهای بیاساس و موهوم نیست، صحبت از گفتگویی است كه پشتوانه آن عقل و منطق میباشد. آوردن برهان و دلیلی كه آن دیدگاه و تفكر بر آن تكیه میكند. نه گفتگوی صرفاً مبتنی بر جهل، تعصب و جانبداری. و یا سخنان بی پایه و اساسی مانند اینكه \"ما دنبال روی از آباء و اجدادمان میكنیم\"، و یا سخنوری و لفاظی كه در جامعه عرب آن زمان بسیار رایج بود. البته بر خداوند پوشیده نیست كه آنها جز هجویات و دروغ چیز دیگری نمیتوانند بگویند، و این برخورد محكم قرآن به التزام به گفتگوی مبتنی بر برهان و دلیل عقلی، هشداری است برای آنان كه در اندیشه های خود هیچ پایه منطقی را استوارنمی بینند تا به خود آمده و در پی تأمل و تفكر در آنچه كه به آن اعتقاد دارندباشند.

چنانچه در قرآن كریم آیات متعددی وجود دارد كه همواره مردم را دعوت به تعقل و تفكر میكند. و خود را نیز مستثنی از این قائده ندانسته و مردم را ملزم به تفكر و تعقل درباره آنچه كه حق میداند، میكند. تفكر و تدبر در آنچه كه اظهار میكند و آنچه كه ادعا میكند. \"افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوبهم اقفالها\" چرا در قرآن تفكر نمیكنید؟ آیا روی قلبهای شما مهر زده شده است؟ و همچنین آیه:\"و لاتقف ما لیس لك به علم\"قرآن، پشتوانه هر اعتقادی را تفكر و تعقل و همچنین دارا بودن دلیل و حجت روشن(سلطان) میداند. و همواره پیامبران را نیز با این ویژگی فرستاده است.

به این آیات دقت كنید: « الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتهم كبر مقتاعندالله... »( غافر-35) ترجمه: آنها كه مجادله و بحث میكنند در آیات ما بدون دلیل و حجت... « ان الذین یجادلون فی آیاتاللهبغیرسلطان آتهم ان فی صدورهم. .. »( غافر-56 )ترجمه:آنها كه در آیات ما بحث و مجادله میكنند بدون دلیل... و یا در این آیه مشاهده میكنیم كه خداوند از آنانكه به پرستش غیر خدا مشغول هستند، دلیل و حجت روشن میخواهد و در پس یك گفتگو و مباحثه است كه دلیل و برهان از بندگان مطالبه میشود. « و یعبدون من دون الله ما لم ینزل به سلطانا و ما لیس لهم به علم و ما للظالمین من نصیر» ( حج – 71) ترجمه: و كسانیكه غیر خدا را میپرستند و برای آن هیچ دلیلی اقامه نكرده و علم و دانشی را ندارند،برای این ستمكاران یاوری نیست.

در این آیه به خوبی بین اعتقادات بی اساس و پایه و بدون برهان و عدم دانش، پیوندی بسیار نزدیك رامشاهده میكنیم. اینكه قرآن به فرهنگ گفتگو اعتقاد دارد را در دعوتی كه هر یك از پیامبران برای رساندن پیام خود به مردم و قوم خود داشته اند، بخوبی میتوان مشاهده كرد. برخی از آیه هایی كه در زمینه گفتگو و نوع برخورد پیامبران با كسانیكه مخالفت و مبارزه و یا مجادله با آنها داشته اند عبارتند از:

 1- گفتگو با سردمدار ظلم، طغیان و سركشی یكی از برجسته ترین موارد كه بخوبی میتوان فرهنگ گفتگو را در این زمینه بررسی كرد، داستان موسی و فرعون میباشد. فرعون كسی است كه تمام نیروها و تواناییهای موجود در جامعه را در خود و اطرافیانش جمع كرده بود و ضعف و ناتوانی را به جامعه انتقال داده بود، «ان فرعون علی فی الارض جعل اهلها شیعهایستضعف طائفه منهم... » و همچنین كسی كه طغیان و سركشی و برتری جویی در وجود او موج میزد \"اذهب الی فرعون انه ظغی\". این تصویری است كه قرآن از فرعون به عنوان سمبل طغیانگری معرفی میكند. و موسی مسئولیت ابلاغ پیام خدا را به وی به عهده میگیرد. اینكه او چگونه و با چه ابزاری به برخورد و مبارزه با فرعون میرود، مبارزه با كسی كه فرهنگ او فرهنگ برتری جویی (علّو طبعی) است، و نیز قدرتمندترین ابزارها و نیروها را در اختیار داشته است، قابل توجه میباشد. مبارزه موسی، مبارزهای كلامی و فرهنگی كه او پیشه میكند، فرهنگ گفتگو است. تقاضای آن حضرت از برادرش هارون، به عنوان كسی كه خوش سخن و دارای بیان قوی بوده، برای همراهی و جدال كلامی با فرعون، بیانگر همین حقیقت است. زمانیكه موسی مأموریت خود را شروع میكند، تقاضایی را از خدا مبنی بر همراهی برادرش هارون را طلب میكند، دلیل این انتخاب، فصاحت و بلاغت در گفتار هارون است.

به این آیه توجه كنید:\"واخی هرون هوافصح منّی لسنا فارسله معی ردءایصدقنی انی اخاف ان یكذبون\"و خدایا برادرم هارون را كه ازمن در سخن گفتن فصیحتر است به كمكم بفرست تا تصدیق كند مرا، چرا كه میترسم آنها من را تكذیب كنند. « ثم ارسلنا موسی و اخاه هارون بایاتنا و سلطان مبین »( مومنون – 45) همراهی هارون با موسی به دلیل ویژگیها و توانائیهای خاصش میباشد. با توجه به این آیات معلوم میشود كه موسی در ابتدا قصد داشته بوسیله گفتگو با فرعون، او را دعوت به راه راست و پرهیز ازاین همه ظلم و ستم كند آیات 10 - 13 سوره الشعراء نیز تاییدی بر این موضوع میباشد: « و اذنادی ربك موسی ان ائت القوم الظالمین * قوم فرعون الا یتقون * قال رب انی اخاف ان یكذبون * ویضیق صدری و لا ینطلق لسانی فارسل الی هرون » ترجمه: و زمانی كه ما به موسی ندا دادیم كه به سمت قوم ظالم برو* چرا كه قوم فرعون پرهیزكاری نمیكند* و موسی گفت میترسم كه مرا تكذیب كنند* وتنگ شود سینهام و روان نگردد زبانم، پس فرستادیم هارون را.

و در دنباله این آیه خداوند به موسی میگوید كه :« فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین » ترجمه: پس درآیید برفرعون و بگویید كه ماییم فرستاده خدا. این آیه نیز ما را به این موضوع رهنمون میسازد كه فرمان خدا و ماموریت موسی و هارون ابتدا گفتگو با فرعون و معرفی خداوند جهانیان بوده است. موضوع مهم و قابل تأمل دیگری در این ارتباط، دعای بسیار معروفی است در قرآن كریم، كه مضمون آن سراسر ملاطفت و ملایمت است. این دعا در ارتباط با زمانی است كه موسی قصد رفتن به سمت فرعون را داشته، با خدای خود آن را نجوا میكند: « اذهب الی فرعون انه طغی * قال رب اشرح لی صدری * ویسرلی امری * واحلل عقده من لسانی * یفقهوا قولی * » (سوره طه آیات 23 – 28) پس در ابتدای آیه، فرعون به عنوان كسی كه گردنكشی و طغیان كرده است و فردی بسیار ظالم و ستمكار معرفی شده، در برابر موسی چه چیز از خداوند طلب میكند؟ قشون و لشكری از افراد بسیار مجرب با سلاحهای سبك و سنگین است؟خیر؛از خداوند سینه ای گشاده، زبانی ملایم و خالی از عقده و گفتاری روان را مطالبه میكند. سینه ای گشاده برای پذیرش آنچه كه گفته میشود و خالی از هر گونه كینه و عداوت باشد و زبانی نرم و ملایم وگفتاری روان، این همه لطافت و نرمی دربرابر كسی كه قرآن كریم او را طاغی و سركش معرفی میكند. دلیلی است بر این حقیقت كه فرهنگ \"گفتگو\" در قرآن از جایگاهی بسیار ارزشمند برخوردار است و تنها راه شناخته شده برای دعوت مخالفان به حقیقت و اولیترین راه مبارزه با معاندان و زورپرستان، است.

 2- برخورد قرآن با یهود و نصاری زمانیكه آنها به طور مستمر با پیامبر(ص) وارد مجادله میشدند. یهود و نصارا دائماً با پیامبر(ص) بحث و جدال میكردند و هر كدام خود را برتر از دیگری میدانستند و دیگری را تكذیب میكردند(بقره - 113). همچنین هر یك از پیامبر(ص) تقاضایی عجیب و غریب میكردند. مثلاً یكی ازتقاضاهایی كه یهودیان از رسول الله (ص) داشتند این بود كه یكباره كتابی از آسمان بیاورد، همانطور كه موسی \"تورات\" را به یكباره آورد. یا اینكه میگفتند ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینكه خدا و و فرشتگان را جلوی دیدگان ما حاضر كنی تا ما آنان را مشاهده كنیم. به این مطالبات نامعقول از پیامبر(ص)، قرآن در آیات متعددی (در سوره بقره) اشاره كرده است. خداوند در قرآن كریم اعتقادات و تمایلات پنهان آنهارا افشا كرده و میفرماید: «دوست دارند كه شما را به سوی كفر برگردانند، بعد ازاینكه ایمان آوردید، از روی حسادتی كه به شما دارندبا آنكه حق بر آنها آشكار و ظاهر شد»( بقره - 109).

و یا در جای دیگر میفرماید:« و لن ترضی عنك الیهود و لاانصاری حتی تتبع ملتهم... »\"( بقره - 120) ترجمه: یهود و نصاری از تو راضی نمیشوند مگراینكه به آیین آنها درآیی\". در واقع قرآن كریم به این نكته اشاره دارد كه این بحث و جدلها همه بهانه است و آنها میخواهند كه پیامبر اسلام از آیین خود دست كشیده و به آیین آنها ملحق شود.

در برابر این همه برخوردهای ناصواب و ناپسند و این همه كارشكنی از سوی آنها و دروغی كه به دین خدا میبندند، قرآن كریم به این شكل با آنها مقابله میكند:« و قالوا لن دخل الجنه الا من كا هودا او نصاری تلك امانیهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین » ( بقره – 111) ترجمه: می گویند كه وارد بهشت نمیشوند مگر كسانیكه یهود و نصارا هستند، اینها آروزهای آنهاست، بگو برای سخن خود دلیل و برهانی بیاوریداگر راستگو هستید\". در اینجا نیز قرآن در برابر آن همه اذیت و آزار و بهتان ها افتراهایی كه به دین اسلام میزدند، پیامبر را دعوت به بحث و گفتگوی با آنها كرده و به او میگوید كه به آنها بگو برای سخنان خود دلیل و برهانی را اقامه كنند. در واقع قرآن، پیامبر(ص) را دعوت به یك مبارزه كلامی با اهل كتاب میكند و از آنها دلیل و برهان برای آنچه كه ادعا میكنند طلب میكند.

 3- برخورد قرآن با مشركان و كافران یكی از موضوعات قابل توجه، موضع قرآن در برابر افكار واندیشه های كافران و مشركین است. در قرآن كریم به آیات متعددی برمیخوریم كه پیامبران ماموریت مییابند به گفتگو با اقوام خود پرداخته و دلایل خود را كه بر پایه آن این اعتقادات را دارند ابراز كنند. گفتگوی ابراهیم با قومش، زمانی كه قوم او به بتخانه میروند و مشاهده میكنند كه همه بتها جز بت بزرگ نابود شده اند، گفتگویی همراه با واداشتن آنها به تفكر و تامل است(سوره انبیاء آیات 62-65). آنها بخاطر تفكرات ابراهیم او را در آتش میاندازند. چند آیه در این مورد: « و ان احد من المشركین استجارك فاجره حتی یسمع كلام الله ثم ابلغ مامنه ذالك بانهم قوم لا یعلمون » ترجمه:\"و اگر یكی از مشركان به تو پناهنده شد، پس پناهش ده تا بشنود گفتار خدا را سپس برسانش به مأمن خویش. این بدان جهت است كه آنانند گروهی كه نمیدانند\". \"ام اتخذوا من دونه الهه قل هاتوا برهانكم هذاذكر من معی و ذكر من قبلی بل اكثرهم لا یعلمون الحق فهم معرضون\" ( انبیا- 24)\" ترجمه: آنها كه برگرفتند جز وی خدایانی بگو بیاورید برهان خود را. این است یادآوری آنان كه بامنند و یادآوری آنان كه پیش ازمنند بلكه بیشترشان نمیدانند حق را پس ایشان هستند روی گردانان \". \" امن یبدوا الخلق ثم یعیده و من یزرقكم من السماء و الارض ءاله مع الله قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقیه ترجمه: آنكه آغاز كند آفرینش و سپس برگرداندش و آنكه روزیتان دهد از آسمان و زمین، آیا خدای دیگری با خدا وجود دارد؟ اگر هست دلیل و برهانی را بیاورید، اگر راست میگویید\". \"و من یدع مع الله الها اخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه انه لایفلح الكافرون\" (مومنون – 117) ترجمه:\"آنكه بخواند با خدا خدایی دیگر كه نیستش حجتی برآن جز این نیست كه حسابش نزد پروردگار او ست و همانا رستگار نشوند كافران \". \"و كیف اخاف ما اشركتم و لا تخافون انكم اشركتم بالله و ما لم ینزل به علیكم سلطانا فای الفریقین احق بالامن ان كنتم تعلمون\"( انعام – 81) \" ترجمه: و چگونه ترسم از آنچه شرك میورزید و نترسید از آنكه شرك ورزیدید بخدا كه بر آنچه نفرستاده شده است شما برای آن هیچ دلیل و حجتی ندارید. پس كدامیك از دو گروه سزاوار ایمنی هستند\".( نمل – 64)\" نتیجه مهمترین وجه رسالت پیامبران، فراخوانی مردم به بحث، استدلال، اقامه برهان، ارائه گفتمانی بین و برتر و بالاخره دعوت به گفتگو بجای شیوه های ناشی از زور كه رسم جاهلیت و نظامهای استعبادی است، میباشد.

بدین سیاق است كه پرستش خدای یكتاو ابلاغ پیام حق از خلال روش استدلال و گفتگو حاصل میشود. بنا به اظهار قرآن وظیفه پیامبر حتی در برابر مردمی كه اطاعت او را نمیپذیرند، جز تذكر دادن و ابلاغ حق نبوده و نیست (انما انت المذكر). به عبارتی ابلاغ فرمانهای خدا و بیم دادن مردمان از عاقبت اعمالشان، روش اصلی پیامبر بوده است. بیان این حقیقت مهم جای تأمل بسیار دارد كه وقتی گفتگو اساسی ترین ابزار برای دستیابی به حقیقت است، ابزارها و روشهای دیگر، نظیر توسل جستن به معجزات و تواناییهایی فوق بشری كه از جانب خدا نازل میشده، به میزانی كه جوامع به درجه بالاتری از بلوغ فكری ارتقاء مییافتند، كمرنگتر میشد. در زمان رسالت حضرت محمد(ص)، قرآن به صراحت به هیچ معجزه ای مانند «كتاب»، كه بیانگر ورود انسان به عصر كتابت و فرهنگ گفتاری و نوشتاری است، تأكید نمیكند. /

 

محمود علیپور بازدید : 24 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

 مرحوم شیخ اعظم انصاری(ره)

 زندگی بزرگان حوزه، که یک عمر با آیات و روایات زندگی نموده و انس داشته‌اند و کمال اهتمام را برای عمل به آنها به کار می‌بسته‌اند در تمام عرصه‌ها می‌تواند برای طلاب الگو باشد، یکی از این امور در احترام به والدین است که روحانیت در این امر باید از طریق عملی مردم را به اهمیت این امر فرا بخواند تا علاوه بر اجر اخروی، ثمرات آن را در زندگی دنیوی خویش مشاهده نمایند.

 شیخ مرتضی انصاری(ره)

 شیخ اعظم، فقیه بزرگ، مادرش را تا نزدیك حمّام به دوش مى گرفت و او را به زن حمامى سپرده، مى ایستاد، تا بعد از پایان كار او را به خانه برگرداند. هر شب به دست بوسى مادر مى آمد، و صبح با اجازه او از خانه بیرون مى رفت. پس از مرگ مادر به شدت مى گریست فرمود گریه ام براى این است كه از نعمت بسیار مهمى چون خدمت به مادر محروم شدم، شیخ پس از مرگ مادر با كثرت كار و تدریس و مراجعات تمام نمازهاى واجب عمر مادرش را خواند، با آنكه مادر از متدیّنه هاى روزگار بود.

 حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره)

 ایشان زمانی که می‌خواستند از عراق و کربلا به ایران هجرت کنند از دار دنیا فقط یک منزل مسکونی در کربلا داشتند و آن را به سیدی تملیک نمودند و بهای آن را یک سال نمازقضا در حرم مطهر امام حسین(ع) به نیابت از مرحوم پدرشان قرار دادند.

 آیت الله خوئی(ره)

 ایشان نسبت به والدین خویش کمال احترام را داشتند حتی در راه رفتن، وقتی که ایشان برای دیدن طلاب از نجف به قم به مدرسه فیضیه آمدند با وجود مقامی که داشتند جلوی در ایستادند تا پدرشان که یک روحانی ساده بود اول داخل شود.

 آیت‌الله العظمی بروجردی(ره)

در زندگی ایشان نوشته‌اند که در سال 1314هـ .ق كه ایشان بیست و دومین بهار عمرش را پشت سر می‌گذاشت، پدرش نامه‌ای به وی نوشت و او را از اصفهان به بروجرد احضار كرد. آیت‌الله بروجردی گمان می‌كرد پدرش می‌خواهد او را برای ادامه تحصیل، به نجف اشرف، كه بزرگ‌ترین حوزه علمیه شیعه بود، بفرستد؛ ولی پس از دیدار پدر و بستگان، مشاهده می‌كند كه برخلاف انتظار وی، آنها مقدمات ازدواجش را فراهم كرده‌اند. از این موضوع، اندوهگین می‌شود و چون پدرش علت اندوه و تأثر او را می‌پرسد، می‌گوید من با خاطر آسوده و جدیت بسیار، سرگرم دانش‌آموزی بودم، ولی اكنون بیم آن دارم كه تأهل، میان من و مقصودم فاصله اندازد و مرا از تعقیب مقصود و رسیدن به هدفم بازدارد. پدر می‌گوید: فرزندم! این را بدان كه اگر به دستور پدرت عمل كنی، امید است كه خداوند به تو توفیق دهد تا به پیشرفت‌های مهمی كه در نظر داری، برسی. این احتمال را هم بده كه اگر به این آرزوی پدر ترتیب اثر ندهی؛ با همه جدیتی كه در تحصیل داری، به جایی نرسی! گفته پدر در وی اثر می‌بخشد و تردید او را برطرف می‌سازد. سرانجام پس از ازدواج، دوباره به اصفهان برمی‌گردد سال‌ها به تحصیل و تدریس علوم و فنون مختلف اهتمام می‌ورزد.

 آیت‌الله مرعشی نجفی(ره)

 زمانی كه در نجف بودیم، یك روز مادرم گفتند: «پدرت را صدا بزن تا تشریف بیاورد برای نهار.» حقیر رفتم طبقه فوقانی؛ پدرم در حال مطالعه خوابش برده بود. ماندم چه كنم، خدایا امر مادرم را اطاعت كنم؟ از طرفی می‌ترسیدم با بیدار كردن ایشان، باعث رنجش خاطر مباركشان شوم. خم شدم و لب‌هایم را كف پاهای پدر گذاشتم و چندین بوسه زدم تا اینكه[پدرم] به خاطر قلقلك پا بیدار شد و دید من هستم. پدرم، سیدمحمود مرعشی، وقتی این علاقه و ادب و احترام را از من دید، فرمود: شهاب‌الدین تو هستی؟! عرض كردم: بله آقا. دستش را به‌سوی آسمان بلند كرد و فرمود: «پسرم، خدا عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت علیهم السلام قرار دهد». آیت‌الله شهاب الدین مرعشی نجفی می‌فرمود: هرچه دارم از بركت دعای پدرم است.

 علامه طباطبایی(ره)

 علامه طباطبائی فرمودند:«آقای ادیب ( نام ایشان آقای شیخ محمد علی ارتقائی ملقب به ادیب العلماء است) که از شاگردان برادر من آقا سید محمد حسن بود، چون روح مرحوم قاضی (ره) را حاضر کرده بود و از رفتار من سۆال کرده بود، فرموده بود: روش او بسیار پسندیده است؛ فقط عیبی که دارد آن است که پدرش از او ناراضی است و می گوید: در ثواب تفسیری که نوشته است مرا سهیم نکرده است!چون این مطلب را برادرم از تبریز به من نوشت، من با خود گفتم: من برای خودم در این تفسیر ثوابی نمی دیدم، تا آنکه آن را هدیه به پدرم کنم. خداوندا، اگر تو برای این تفسیر ثوابی مقدر فرموده ای، همه آن را به والدین من عنایت کن. و ما همه را به آنها اهداء می کنیم!پس از یکی دو روز کاغذ دیگری از برادرم آمد، و در آن نوشته بود که: چون روح مرحوم قاضی را احضار کرد، مرحوم قاضی فرموده بودند: اینک پدر از سید محمد حسین راضی شده و به واسطه شرکت در ثواب بسیار مسرور است. و از این اهداء ثواب هم هیچ کس خبر نداشت!

 شیخ حسین زاهد(ره)

 یکی از آشنایان ایشان می‌گوید: شیخ حسین مادر پیرى داشتند كه شیخ مراقبت ایشان را بر عهده داشت. مادر به حدى پیر بود كه نمى توانست براى قضاى حاجت به دستشویى برود؛ لذا آقا هنگام قضاى حاجت براى مادر لگنى قرار مى داد .وقتى مادر چند ضربه به لگن مى زد، یعنى وقت برداشتن لگن است . روزى به در منزل آقا رفتم ، آقا در را باز نكرد؛ خیلى طول كشید تا آقا بیاید. وقتى آقا در را باز كرد، دیدم لباسشان خیس است . از آقا سۆ ال كردم چرا لباستان خیس است ؟ فرمود: موقعى كه مادرم ضربه به لگن زده بود، من متوجه نشدم و كمى دیر رفتم ، همین كه نزد مادر رفتم ، از عصبانیت لگدى به لگن زد و لباس من نجس شد . گفتم : مادرتان چیزى نگفت . آقا فرمود: چرا، وقتى مادرم دید كه لباس مرا نجس كرده است گفت : ننه ، حسین ، نجست كردم ، جواب دادم ، مادر چیزى نگفتید؛ حالا هم چیزى نشده ؛ این همه من شما را در كودكى نجس كردم ، شما چیزى نگفتید؛ حالا هم چیزى نشده و عیبى ندارد.

 استاد شهید مطهری(ره)

 استاد شهید مرتضی مطهری می‌فرمود: گه‌گاه كه به اسرار وجودی خود و كارهایم می‌اندیشم، احساس می‌كنم یكی از مسائلی كه باعث خیر و بركت در زندگی‌ام شده و همواره لطف و عنایت الهی را شامل حال من كرده است، احترام و نیكی فراوانی بوده كه به والدین خود كرده‌ام؛ به‌ویژه در دوران بیماری. علاوه بر توجه عاطفی، تا آنجا كه توانایی‌ام اجازه می‌داد، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان كمك كرده‌ام. آیت‌الله خامنه‌ای درباره احترام استاد مطهری به والدینشان می‌فرماید: پدرشان یك روحانی محترمی بود در فریمان كه مرحوم مطهری احترام زیادی برای ایشان قائل بودند و خضوع ایشان در مقابل پدر، زبانزد بود. وقتی علت را از استاد سۆال می‌كردیم؛ ایشان می‌گفتند: اول كسی كه مرا به مسائل معنوی و حال عبادت هدایت كرد، پدرم بود و از دوران كودكی و جوانی مرا به قرآن خواندن وادار می‌كرد.

 منابع: آداب الطلاب، شاکر برخوردار فرید شرح زندگی آیت الله موسس و فرزند برومندشان، سید صادق حسینی یزدی پایگاه اخلاق سایت حسین انصاریان سایت غدیر سایت واضح مسلم زمانیان، گروه حوزه عملیه تبیان

محمود علیپور بازدید : 17 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

در آیین اسلام، درآمدهای مشروع و کسب و کار و اموال حلال، جایگاه ویژه ای داشته و قرآن مجید آن را مایه قوام و هستی شخص و جامعه و مایه زینت و آرامش در زندگی این دنیا می خواند؛ آنجا که می فرماید:

 ولاتوتواالسفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما...

و در جای دیگری می فرماید: المال و البنون زینه الحیاه الدنیا... .

قرآن افراد متمکن را که از طریق مشروع اموالی به دست آورده اند، افراد خوب معرفی می کند و اساسا داشتن مال و تمکن مادی را نوعی امداد الهی به حساب آورده و عنایت و تفضل معبود را در حق بندگان خدا بیان می کند.

رسول خدا (ص) مردانگی را در این دانسته اند که فرد مسائل و امور مادی اش را بهبود ببخشد و امام صادق (ع) فرموده اند: شایسته نیست کسی از تلاش مالی و مادی باز ایستد که در سایه آن می تواند آبرویش را حفظ کند و قرض هایش را بپردازد و به بستگانش کمک کند.

با توجه به آیات و روایاتی که در زمینه کسب و درآمد حلال و مشروع آمده است، می توان چنین بیان نمود که مال و ثروت نه تنها خوب است، بلکه هر مسلمان آگاه وظیفه دارد در کسب و تحصیل آن تلاش کند و خود و جامعه اش را در رشد اقتصادی یاری رساند. نظام اقتصادی اسلام هم که توجه به سعادت انسان را هدف اصلی خود می داند، استفاده عاقلانه از منابع طبیعی و امکانات خدادادی را در راه نیل به هدف مقدس خویش، مورد تاکید قرار داده است.

الگوی مصرف در اسلام علاوه بر مخالفت با اسراف با پدیده ناشایست تجمل گرایی نیز به عنوان یک بیماری اقتصادی مقابله کرده است. انسان نیازهایی دارد که با توجه به امکانات موجود به رفع آنها می پردازد و برای رسیدن به مقصود خود، در سایه فکر و تدبیر، روش های متعددی را به کار می گیرد. از دیدگاه قرآن، انسان موجود نیازمندی است که خداوند برای رفع نیازهایش زمین را برای او رام کرده و امکانات و منابع آن را در اختیار وی قرار داده تا مصرف کند. قرآن با مطرح کردن مسئله اسراف و بیان مضرات آن و دعوت به اعتدال و میانه روی در تمام امور زندگی، در حقیقت بهترین الگوی مصرف را برای زندگی سعادتمندانه به آدمیان ارائه می دهد.

اهمیت کسب و کار حلال در اسلام بر کار و تلاش برای به دست آوردن روزی حلال تأکید فراوانی شده است و در نگاه آموزه های دینی، پاک ترین درآمدها آنِ کسی است که از راه معامله و تجارتی صحیح و درست به دست آورده باشد. احتکار،ربا، قاچاق ، غش در معامله ، گرانفروشی و کم فروشی از مصادیق آفت در یک تجارت سالم هستند. اسلام با تحریم احتکار، در راه تعدیل ثروت در جامعه گام برداشته است و به رهبر جامعه اسلامی اجازه می دهد تا با تعیین قیمت برای کالاهای احتکار شده، از زیان دیدن مردم جلوگیری کند.

ربا، اصلی ترین عامل افزایش فاصله طبقاتی است وآگاه نبودن به احکام داد و ستد، خطر گرفتار شدن به ربا را در پی دارد. یکی دیگر از اشتباهات رشوه و دریافت و پرداخت آن است؛. گاهی رشوه با عنوان هایی چون هدیه، حق الزحمه و انعام انجام می شود که در هر صورت، تغییر نام موجب تغییر ماهیت این عمل زشت نمی شود. رشوه از موانع اصلی اجرای عدالت و قانون در کشور است و شاید به همین سبب رشوه گیرنده و رشوه دهنده و دلال میان آنها، مورد لعنت خداوند است. مانند تمام موارد ذکر شده کم فروشی هم ، در اسلام امری نکوهیده است و هنگامی که در جامعه ای شایع شود، خداوند افراد آن را گرفتار خشک سالی می کند بهتر است بازاریان هنگام وزن، کمی بیشتر بگذارد و هنگام گرفتن حق خود، مقداری کم تر بردارند. کم گذاشتن از کار خود در ساعت های اداری، از مصادیق کم فروشی است.

مسئله مبتلابه این روزهای ما گران فروشی است.گران فروختن جنس به کسی که در قیمت کالا و سالم بودن آن به فروشنده اعتماد کرده، حرام است. درآمد حاصل از گران فروشی، حرام است و از حق الناس به شمار می رود که باید به صاحب اصلی آن برگردانده شود. قاچاق کالا و سوخت، یکی از پدیده های رایج و از آفت های شناخته شده برای اقتصاد کشور است. آثار تخریبی قاچاق در زمینه درآمد دولت و امور اقتصادی، بهداشتی، فرهنگی و اجتماعی انکارناپذیر است.

یکی دیگر از آفت های کسب و کار حلال، تقلب و غش در معامله است.غش، یعنی آمیختن جنس خوب و بد به هم، به گونه ای که خریدار نفهمد.غش در معامله، موجب ایجاد نگرانی، ناامنی و بی اعتمادی در جامعه و محدودش ساختن جامعه اسلامی می شود. این یک نگاه کلی به آفات تجارت بود قطعا میتوان مصادیق این موارد را مشاهده کرد و جامعه زمانی به تعالی و رفاه حقیقی میرسد که چنین مسائلی در آن به حداقل برسد.

ایران اسلامی و تولید ثروت کشور ایران در دهه چهارم انقلاب، نیازمند تولید فزاینده ثروت در عین تحقق عدالت است. تولید ثروت در قالب اقتصاد سرمایه داری و الگوهای رایج تجویز نابخرادانه ای برای بهبود بیماری های مزمن جامعه ایران است. ما نیازمند تولید ثروت به روش ایرانی و اسلامی هستیم. تولید ثروتی که در زیر چرخ های آن فقرا له نمی شوند و مستضعفین در اموال اغنیا سهم دارند. بدیهی است چنین فرایندی مسبوق به تصحیح فرهنگ تلاش و اخلاق کار در جامعه ایران و بازسازی آن متناسب با بایسته های دینی و ملی است.

این موضع را میتوان از دوجهت بررسی کرد. یکی وظایف فردی و دیگری هنجارهای عمومی.

درمیان وظایف فردی گذشته از اجتناب از موارد ذکر شده و پرداخت حقوق مالی نقش بسیار مهمی در توزیع ثروت دارد. حقوق مالی الهی (خمس و زکات) خمس و زکات یکی از مالیات های ثابت اسلامی است که حکومت اسلامی بخش مهمی از بودجه خود را از این منبع تأمین و در موارد معین و مشخصی مصرف می کند. زکات، یعنی طاهر و پاکیزه کردن مال و صلاحیت یافتن آن برای بهره برداری که از ضروریات و فروع دین اسلام است. در اهمیت زکات همین بس که در قرآن کریم، دوشادوش نماز به آن اشاره می شود: «و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید.» حکمت های وجوب خمس و زکات، مشابه هم است. شاید یکی از مهم ترین فلسفه وجودی آنها، تأمین زندگی محرومان و مستمندان باشد، به گونه ای که فشار و سختی زندگی آنان را برطرف کند.

چنان که امام رضا علیه السلام می فرماید: «همانا علت وجوب زکات، تأمین قوت نیازمندان است.» امام صادق علیه السلام نیز «علت وجوب آن را آزمایش اغنیا و کمک به فقیران بیان می کند».

گاهی از زکات به عنوان وسیله ای برای پاک کردن افراد و اموالشان یاد شده است، آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: «از اموال آنان صدقه ای [به عنوان زکات] بگیر تا به وسیله آن، آنان را پاکیزه کنی.» دادن خمس و زکات مال، آن را از تباهی و کاستی حفظ می کند. در واقع، با پرداخت این حقوق الهی، اموال فرد بیمه خداوند می شود. پیامبر گرامی اسلام دراین باره فرموده است: «اموال خود را با دادن زکات حفظ کنید.» امام صادق علیه السلام نیز سبب نابودی و تباه شدن مال را نپرداختن زکات می داند.

می گویند «در سالی که بیشتر نواحی فارس به آفت ملخ مبتلا شده بود، قطعه زمینی در وسط مزرعه ای بود که محصول آن سالم و دست نخورده باقی مانده بود، در حالی که محصول زمین های اطراف آن به کلی از بین رفته بود. هنگامی که از صاحب زمین پرسیدند: چرا ملخ ها محصول همه مزارع را خورده اند، ولی به مزرعه تو آسیبی نرسیده است؟ در پاسخ گفت: من مال کسی را نخورده ام تا ملخ مال مرا بخورد و نیز من همیشه زکات محصولم را سر خرمن خارج می کنم و به نیازمندان می رسانم، آن گاه بقیه محصول را به خانه ام می برم.» بدین ترتیب، پرداخت حقوق الهی همچون خمس و زکات موجب حفظ و افزایش اموال می گردد.

 اهمیت مسئله کار از طرف دیگر در دین مبین اسلام کار از جایگاه ویژه ای برخوردار است. . فرهنگی که در آن اوقات آحاد جامعه به سه وقت کار، عبادت و استراحت و رسیدگی به خانواده تقسیم می شود. کار در ایران باید به عنوان یک ارزش فردی واجتماعی مورد توجه و عنایت عمومی قرار گیرد. کارآفرینان و صاحبان نبوغ و استعداد باید از جایگاه در خوری در جامعه برخوردار باشند. تا زمانی که کار به عنوان پدیده ای ارزشمند تلقی نشود نمی توان به بهسازی و نوسازی فرهنگ کار در یک کشور امید بست. در آیات و روایات مختلف بر اهمیت و ارزشمند بودن کار به کرات تاکید شده است. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: عبادت هفتاد پاره است و برترین آن، طلب روزی حلال است. امام باقر(ع) می فرمایند: هر کس برای بی نیازی از مردم و تلاش برای رفاه خانواده و مهربانی و خیرخواهی به همسایه در طلب مال و امکانات زندگی بر آید روز قیامت در حالی که صورتش همچون بدر درخشان است خداوند را ملاقات می کند. . امام صادق(ع) می فرماید: خداوند متعال بیکاری را دشمن انسان می داند.

سرمایه عظیم نیروی انسانی درایران در دوره ای که ایام جوانی خود را سپری می کند متراکم ترین انرژی و نیرویی است که می توان با مدیریت صحیح وبرنامه ریزی مدبرانه پتانسیل های آن را رها کرد و بسترهای لازم را برای تحقق توامان پیشرفت وعدالت فراهم نمود. نامگذاری داهیانه امسال توسط رهبر معظم انقلاب فرصت و مجال مناسبی برای تصحیح و ترمیم فرهنگ بیمار کار در ایران است و باید ازاین مجال نهایت استفاده را برد نویسنده : ریحانه حمیدی

محمود علیپور بازدید : 70 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

1. مفهوم اخلاص‏

اخلاص به معني خالص كردن، ويژه كردن و ارادت صادق داشتن است. بر اين اساس، مخلص كسي است كه طاعات و عبادات خود را از هرگونه آلودگي و آميختگي به غير خدا خالص كرده، انگيزه‏اي جز تقرّب به درگاه خدا نداشته باشد. حضرت علي‏عليه السلام در اين باره فرموده: اَلْعِبادَةُ الْخالِصَةُ أَنْ لايَرْجُوَ الرَّجُلُ إِلّا رَبَّهُ، وَ لايَخافُ إِلا ذَنْبَه عبادت خالص آن است كه مرد جز به پروردگارش اميدوار نبوده و جز از گناه خويش نهراسد.

امام صادق‏ عليه السلام فرمود: لايَصيرُ الْعَبْدُ عَبْداً خالِصاً للَّهِ عَزَّوَجَلَّ حَتّي يَصيرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُّ عِنْدَهُ سَواءً... انسان، بنده خالص خداي بزرگ نمي‏شود تا اينكه ستايش و نكوهش (ديگران) در نظرش‏يكسان باشد.

 2. ارزش و اهميّت اخلاص‏

اخلاص، معيار قبولي طاعات و يكي از مقامات مقرّبان الهي است و خداوند متعال،بندگانش را به آن امر كرده، مي‏فرمايد: فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ غافر: خدا را بخوانيد، در حالي كه تنها براي او در دين اخلاص مي‏ورزيد، اگرچه كافران را ناخوش آيد.

علي عليه السلام فرمود: مَنْ لَمْ يَصْحَبِ الاِخْلاصُ عَمَلَهُ لَمْ يُقْبَلْ عمل هر كس كه با اخلاص همراه نباشد، قبول نمي‏شود. پيامبر اكرم‏ صلي الله عليه وآله فرمود: بِالاِخْلاصِ تَتَفاضَلُ مَراتِبُ الْمُؤمِنينَ درجات مؤمنان به وسيله اخلاص برتري مي‏يابد.

 3. راههاي كسب اخلاص

‏ در سخنان پيشوايان معصوم، راههايي براي رسيدن به اخلاص بيان شده كه به اختصارذكر مي‏كنيم: قطع طمع از غير خدا امام باقرعليه السلام در اين باره مي‏فرمايد: »بنده، پرستشگر واقعي خدا نمي‏شود، مگر آنكه از همه مخلوقات بريده و به او بپيوندد، آن‏گاه‏خداوند مي‏فرمايد: اين عمل خالص براي من است و به كرمش آن را مي‏پذيرد.«(725)

افزودن بر علم و يقين‏ علي ‏عليه السلام در اين باره فرمود: ثَمَرهَ الْعِلْمِ إِخْلاصُ الْعَمَلِ اخلاص عمل، ثمره و ميوه علم است. يعني هر چه آگاهي انسان از حقايق هستي بيشتر شود و به عظمت خالق و ناچيزي خودعلم پيدا كند، اخلاص او بيشتر مي‏شود و نيز فرمود: اِخْلاصُ الْعَمَلِ مِنْ قُوَّةِ الْيَقينِ... اخلاص عمل از قوت يقين است. كم كردن آرزوها اميرمؤمنان در اين زمينه فرمود: قَلِّلِ الاْمالَ تُخْلَصْ لَكَ الأَعْمالُ آرزوها را كم كن، تا اعمالت خالص گردد.

 4. آثار اخلاص‏

 اخلاص، آثار ارزنده‏اي در سعادت انسان دارد كه برخي از آنها به شرح زير است: تقرّب به خدا حضرت علي‏ عليه السلام در اين باره فرمود: تَقَرُّبُ الْعَبْدِ إِلي اللَّهِ سُبْحانَهُ بِإِخْلاصِ نِيَّتِهِ نزديك شدن بنده به خداي سبحان به سبب خالص كردن نيت اوست.

امدادهاي الهي‏ حضرت زهرا عليها السلام فرمود: مَنْ أَصْعَدَ إِلي‏اللَّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أَهْبَطَاللَّهُ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ كسي كه عبادت خالصانه‏اش را به سوي خدا بالا بفرستد، خداوند بهترين مصلحتش را به سوي‏او فرو خواهد فرستاد.

 بصيرت و حكمت‏ رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: ما أَخْلَصَ عَبْدُللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَرْبَعينَ صَباحاً إِلّا جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلي لِسانِهِ هيچ بنده‏اي براي خدا چهل روز اخلاص نورزيد، مگر اينكه چشمه‏هاي حكمت از قلب او، برزبانش جاري گرديد. حضرت علي‏ عليه السلام فرمود: عِنْدَ تَحقيقِ الاِخْلاصِ تَسْتَنيرُ الْبَصائِرُ هنگام محقق شدن اخلاص، ديدگاهها نوراني مي‏شوند.

پيروزي و موفقيّت‏ حضرت علي‏عليه السلام در اين باره فرمود: في إِخْلاصِ النِّيَاتِ نَجاحُ الاُمُورِ موفقيت در كارها، به خالص كردن نيتهاست.

هيبت و شوكت‏ امام صادق‏عليه السلام در اين باره فرمود: إِنَّ الْمُؤمِنَ لَيَخْشَعُ لَهُ كُلُّ شَي‏ءٍ وَيَهابُهُ كُلُّ شَي‏ءٍ ثُمَّ قالَ: إِذا كانَ مُخْلِصاً للَّهِ أَخافَ‏اللَّهُ مِنْهُ كُلِّ شَي‏ءٍحَتّي هَوامِّ الأرْضر وَ سِباعِها وَطَيْرِ السَّماءِ همانا همه چيز براي مؤمن خشوع مي‏كند و او را بزرگ و باشكوه مي‏دارد. سپس فرمود: هرگاه‏مؤمن، مخلص خدا باشد خداوند همه چيز را از او مي‏ترساند حتي جنبندگان و درندگان زمين‏و پرندگان آسمان را.

جمع‏ بندي و نتيجه‏ گيري‏

 اخلاص به معناي انجام عبادت عاري از هرگونه شائبه براي خداوند است. - اخلاص معيار پذيرش طاعات و عبادات است و مقربان درگاه الهي از اين ويژگي‏برخوردارند. - اخلاص از راه قطع طمع از غيرخدا، كسب علم و حصول يقين، كاستن از آرزوها، پرهيزاز گناه و مبارزه با نفس قابل حصول است. - اخلاص دستاوردهاي نيكويي همچون تقرب به خدا، امدادهاي الهي، بصيرت،موفقيت، هيبت و شوكت، براي مؤمنان به همراه دارد.

منبع: کتاب انسان مطلوب (پژوهشکده تحقیقات اسلامی)

ذكر و ياد خداوند

 1. مفهوم ذكر ذكر به معناي ياد كردن خداوند است؛ و هنگامي سودمند است كه دوام داشته باشد. يعني‏اينكه انسان پيوسته يا بيشتر اوقات در ياد خدا باشد و با حضور قلب و فراغت دل و توجه‏كامل او را به زبان ياد كند.(714)

 2. فضيلت ذكر ذكر خداي متعال از بهترين و پاكيزه‏ترين اعمال است و در آيه‏هاي قرآن و روايات اسلامي‏فراوان به آن توصيه شده است. قرآن كريم مي‏فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِير(احزاب: 41) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، خدا را بسيار ياد كنيد. رسول خداصلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: اِعْلَمُوا اَنَّ خَيْرَ اَعْمالِكُمْ عِنْدَ مَليكِكُمْ وَ اَزْكاها وَ اَرْفَعَها في دَرَجاتِكُمْ وَ خَيْرَ ما طَلَعَتْ عَلَيْهِ‏الشَّمْسُ، ذِكْرُاللَّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي فَاِنَّهُ خَيْرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ اَنَا جَليسُ مَنْ ذَكَرَني.(715) بدانيد كه بهترين اعمالِ شما نزد خداوند و پاكيزه‏ترين و فزاينده‏ترين آنها و درجات شما وبهترين چيزي كه آفتاب بر آن تابيده، )ذكر خداي سبحان( است؛ زيرا خداي تعالي از خودش‏خبر داده و فرموده است: من همنشين كسي هستم كه مرا ياد كند. اميرمؤمنان ‏عليه السلام مي‏فرمايد: ذِكْرُاللَّهِ سَجِيَّةُ كُلِّ مُحْسِنٍ وَ شيمَةُ كُلِّ مُؤْمِنٍ.(716) ياد خدا خصلت هر نيكوكار و خوي هر مؤمني است.

 3. حقيقت ذكر حضرت صادق ‏عليه السلام مي‏فرمايد: از مهم‏ترين چيزهايي كه خدا بر بندگانش لازم فرموده ذكر در همه حال است؛ ولي منظور من سُبْحانَ‏اللَّهِ وَالْحَمْدُللَّهِ وَلااِلهَ اِلااللَّهُ وَاللَّهُ اَكْبَر نيست - گرچه اين‏ها هم ذكر است. بلكه مقصود به‏ياد داشتن خدا هنگام اطاعت و معصيت است.(717) همچنين آن حضرت از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: هر كس كه اوامر خدا را اطاعت نمود و از گناهان پرهيز كرد، همانا او ذاكر خداست، گرچه نماز وروزه (مستحبي) و قرائت قرآنِ او اندك باشد و هر كس كه معصيت و نافرماني خدا نمايد، خدا رافراموش كرده، گرچه نماز و روزه و تلاوت قرآن او بيش از حد معمول بوده باشد.(718)

 4. موانع ذكر آيات قرآني و روايات اسلامي، موانعي چند را برشمرده‏اند كه انسان را از ياد خدا بازمي‏دارند؛ دوستان گمراه و هوسراني از مهم‏ترين اين مواضع ‏اند:

 1. شيطان‏ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ(مجادله: 19) شيطان بر آنان سلطه يافت و ياد خدا را از ايشان گرفت. و نيز: إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ... (مائده: 91)

 2. دوستان گمراه‏ قرآن كريم اعتراف ساكنان جهنم را بازگو مي‏كند كه مي‏گويند: يَا وَيْلَتَي‏ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي(فرقان: 28 و 29) واي بر من! كاش فلاني را دوست نمي‏گرفتم، او مرا از ذكر بازداشت پس از آنكه به سراغم آمد.

 3. پيروي از هواي نفس‏ حضرت علي ‏عليه السلام فرمود: لَيْسَ فِي الْمَعاصي اَشَدُّ مِنِ اتِّباعِ الشَّهْوَةِ، فَلا تُطيعُوها فَيَشْغَلَكُمْ عَن ذكراللَّهِ.(719) در ميان گناهان چيزي سخت‏تر از پيروي شهوت نيست. بنابراين، از آن پيروي نكنيد كه شمارا از ]ياد[ خدا بازمي‏دارد. يكي از شهوات و خواسته‏هاي نفس، نگاه كردن به نامحرمان است. چشم‏چراني دل رامي‏ميراند و از ذكر خدا مانع مي‏شود. نيز آن حضرت فرموده است: لَيْسَ فِي البدنِ اَقَلُّ شُكْراً مِنَ الْعَيْنِ، فَلا تُعْطُوها سُؤلَها فَتَشْغَلَكُمْ عَنْ ذِكْرِاللَّه. در ميان اندام(بدن، عضوي)كم‏سپاس‏تر از چشم نيست. بنابراين خواسته‏هايش را به او عطانكنيد كه شما را از ذكر خدا باز مي‏دارد!

 ۴. نكوهش ترك ذكر خدا قرآن كريم رويگرداني از ياد خدا را سخت نكوهش كرده مي‏فرمايد: فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِكْرِ اللَّهِ(زمر: 22) واي بر سخت‏دلاني كه ياد خدا در دل‏هاشان راه ندارد! كسي كه از ياد خدا روي برتابد، باظنش كور گشته، آيات و جلوه‏هاي الهي را نمي‏بيند؛زندگي او بي‏فروغ مي‏گردد و در بن‏بست‏هاي زندگي پناهگاهي نمي‏يابد. آن كوري باطن وفراموشي آيات و مظاهر جمال و جلال الهي در روز قيامت نيز تجسّم پيدا مي‏كند. قرآن كريم ‏مي‏فرمايد: مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي‏(طه: 124) هر كس از ياد من روي بگرداند، زندگي‏اش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم. و مي‏فرمايد: أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ(حديد: 16) آيا مؤمنان را وقت آن نرسيده كه دلهايشان در برابر خدا نرم (و فروتن) شود؟

جمع‏بندي و نتيجه‏ گيري‏ 

 ذكر به معناي ياد پيوسته خداوند و نيز يادآوري ايام الهي و سرگذشت اولياي الهي وبندگان صالح اوست. - ذكر خداوند از پاكيزه‏ترين اعمال است و در قرآن كريم و روايات فراوان به آن سفارش‏شده است. - ذاكر حقيقي كسي است كه اوامر الهي را اطاعت كند و از گناه دوري جويد. - ذكر هم جنبه زباني دارد و هم جنبه قلبي. - شيطان، دوستان گمراه و هواي نفس سه عاملي هستند كه پيروي از آنها مانع ياد خدا مي‏شود.

محبّت و عشق

 محبّت و عشق ورزيدن به خداوند يكي از آثار عبادت و يقين، محبت و عشق به خداست؛ زيرا تا انسان به چيزي معرفت پيدانكند بدان عشق و محبت نمي‏ورزد. وقتي كه بنده، محبوب حقيقي را شناخت و دريافت كه‏تنها او سزاوار بندگي و پرستش است، به عبادتش مي‏پردازد و به اصطلاح از توحيد در ذات به‏توحيد در عبادت مي‏رسد، زيرا بر اثر شناخت، شوق و رغبت به سوي خدا و نيز پيروي ازدستورات او در انسان ايجاد مي‏گردد، و اين موجب اطاعت و بندگي او مي‏شود، چنانكه قرآن‏ مي‏فرمايد: سخنان پاكيزه به سوي او (خدا) بالا مي‏رود، و عمل صالح آن را بالا مي‏برد.

انسان مؤمن بر اثر استمرار عبادت و بندگي چنان غرق در محبت و عشق خدا مي‏گردد، وشعله‏هاي سركش عشق الهي درونش را مشتعل مي‏سازد كه از توحيد در ذات و عبادت، به‏توحيد در محبت مي‏رسد، و در زمره كساني قرار مي‏گيرد كه خداوند درباره آنها چنين‏فرمود: آنان كه ايمان آورده‏اند شديدترين محبت(و عشق) را به خدا دارند. اكسير عشق و محبت از چنان اهميت و ارزشي برخوردار است، كه رسول اكرم‏ صلي الله عليه وآله دردعايش آن را طلب كرده، مي‏فرمود: اَللّهُمَّ ارْزُقْني حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ ما يُقَرِّبُني اِلي حُبِّكَ وَاجْعَلْ حُبِّكَ اَحَبَّ اِلَي مِنَ‏الْماءِ الْبارِدِ(۱) پروردگارا! دوستي خودت و دوستي كسي كه تو را دوست دارد، و دوستي عملي كه موجب‏دستيابي به محبت تو مي‏شود، روزي من گردان، و دوستي خود را در نظر و ذائقه من از آبِ‏خنك لذيذتر و عزيزتر قرار ده.

نقل شده است كه شعيب پيامبرعليه السلام بر اثر عشق و محبت خدا آن قدر گريست كه ديدگانش ‏نابينا شد و خداي متعال نور چشمانش را بازگرداند. دوباره آن قدر گريست كه چشمانش‏بي‏فروغ شد باز خداوند چشمانش را بينا ساخت. تا چهار با اين كار تكرار شد. سپس خداوندخطاب به وي فرمود: اي بنده‏ام شعيب! تا كي به اين كار ادامه مي‏دهي؟ اگر از ترس آتش جهنم مي‏نالي، تو را ايمن‏مي‏گردانم، و اگر مشتاق بهشتي آن را به تو ارزاني مي‏دارم. عرض كرد: اي آقاي من! مي‏داني كه از ترس آتشت نمي‏نالم و از اشتياق بهشت نمي‏گريم، بلكه اكسيرمحبت و عشقت دلم را ربوده و صبر و طاقتم را برده و شكيبايي ندارم، مگر به وصال تو نايل آيم. آن‏گاه خداي متعال بدو فرمود: اكنون كه براي وصال من مي‏گريي، موسي‏بن عمران، كليم خود را به خدمت تو مي‏گمارم!(۲)

جمع‏بندي و نتيجه‏گيري‏

 از آثار عبادت همراه با يقين، محبت و عشق به خداوند است. - انسان مؤمن، بيش‏ترين عشق را نسبت به خدا مي‏ورزد. - پيامبران الهي سخت جوياي عشق الهي بودند و در اين راه مشقت‏هاي فراواني رامتحمل مي‏گشتند.

 ۱) اخلاق حسنه، ملامحسن فيض كاشاني، ترجمه محمدباقر ساعدي، ص 205، انتشارات پيام آزادي، تهران.

 ۲) همان، ص 208 - 207. 

 صله ارحام

در قرآن و سنت یکی از سنتهای شایسته، که در اسلام بسیار مورد توجه است و در ماه مبارک رمضان (1) و ایام نوروز رونقی خاص دارد، صله ارحام و دید و بازدید اقوام و آشنایان است.

عزت و قدرت و پیروزی یک ملت در سایه وحدت و همدلی است. پیوند با خویشان و انس و الفت با آنها منشا بیشتر همبستگی هاست. ایام نوروز، با تعطیل شدن اکثر مشاغل و اداره ها، فرصت خوبی برای دید و بازدیدهای فامیلی و گرم کردن این کانون وحدت فراهم می آید.

صله ارحام در قرآن خداوند ما را به صله ارحام بسیار سفارش کرده است. در قرآن کریم می خوانیم: «... واتقوا الله الذی تساءلون به والارحام ان الله کان علیکم رقیبا» (2) و بترسید از خدایی که به نام او از یکدیگر می پرسید.(همگی به عظمت او اعتراف می کنید و هرگاه می خواهید از یکدیگرچیزی بپرسید و بگیرید، نام مقدس او را مطرح می کنید و می گوییدتو را به خدا ...) و از خویشاوندان بهراسید. (که مبادا قطع رابطه کنید) همانا خداوند رقیب (و مراقب) شماست. (3)

«والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون الحساب... اولئک لهم عقبی الدار» (4) (عاقلان کسانی هستند) که آنچه خداوند متعال امر به پیوند آن کرده (مانند صله رحم و دوستی پدر و مادر و محبت اهل ایمان) اطاعت می کنند و از خدا می ترسندو از سختی هنگام حساب می اندیشند ... اینها در عاقبت جایگاهی نیکو دارند.

 «فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله فآصمهم و اعمی ابصار هم » (5) آیا شما(منافقان) اگر از فرمان خدا و اطاعت قرآن روی بگردانید، یا درزمین فساد و قطع رحم کنید، بازهم امید (نجات) دارید. همین منافقان هستند که خدا آنها را لعن کرده، گوش و چشمشان را کر وکور گردانیده است.

صله ارحام در روایات آنچه از آیات و روایات استفاده می شود، این است که صله ارحام واجب است و قطع آن از گناهان بزرگ شمرده می شود. قرآن در موارد مختلف، قاطع رحم را ملعون و از رحمت الهی دورشمرده است. امام سجاد(ع) فرمود: «... از همنشینی با کسی که از خویشانش بریده است بپرهیز.» چنانکه من یافتم چنین فردی درسه جای قرآن مورد لعنت واقع شده است: 1- سوره بقره، آیه 25 ... 2- سوره رعد، آیه 26... 3- سوره محمد، آیات 24 و 25 ... (6)

امام صادق(ع) فرمود: از «خالقه » (7) بپرهیزید; زیرا انسان رانابود می سازد.راوی پرسید: «خالقه » چیست؟ امام فرمود: قطع رحم. (8)

امام باقر(ع) می فرماید: رسول خدا(ص)فرمود: به حاضران و غایبان امتم و کسانی که هنوز به دنیانیامده اند تا روز قیامت، سفارش می کنم با خویشان خود بپیوندند،هرچند میان ایشان به اندازه یک سال راه رفتن فاصله باشد.همانا صله ارحام از اموری است که خدای متعال آن را بخشی ازدین قرار داده است. (9)

طلحه بن زید از امام صادق(ع) چنین نقل کرده است: مردی از قبیله «خثعم »خدمت رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: برترین چیز در اسلام چیست؟ فرمود: ایمان به خداوند. پرسید: بعد از آن چیست؟ پاسخ داد: صله رحم. عرض کرد: بعد از آن چیست؟ فرمود: امر به معروف و نهی از منکر. پرسید: مبغوض ترین اعمال نزد خداوند کدام است ؟ پاسخ داد: برای خدا شریک قرار دادن. عرض کرد: پس از آن کدام است؟ فرمود: گسستن از خویشاوندان. پرسید: پس از آن چیست؟ پاسخ داد: به بدیها دستور دادن و از خوبیها نهی کردن. (10)

ارزش پیوند با خویشان پیامبراکرم(ص) فرمود: کسی که با جان و مال در راه صله رحم اقدام می کند، خداوند متعال اجر صد شهید در نامه اعمالش می نویسد. و در برابر هر قدمی که در این راه بر می دارد، چهل هزار حسنه برایش ثبت می کند و چهل هزار گناه از او محومی گرداند و او را چهل هزار درجه بالا برد; و مانند این است که صد سال با صبر و استقامت خدای را بندگی کرده است. (11)

پیامبراکرم(ص) فرمود: ثواب صدقه ده برابر است. و قرض هجده برابر وارتباط با برادران دینی بیست برابر و پیوند با خویشان بیست وچهار برابر. (12)

علی بن ابی حمزه که از اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) است می گوید: از امام(ع) پرسیدم: مردی از سوی پدر ومادر و اقوام حج عمره و نماز و روزه به جای می آورد و صدقه می دهد. حکم آن چیست؟ امام(ع) فرمود: اشکالی ندارد. بلکه درقبال این اعمالی که برای آنها انجام می دهد، دو پاداش دریافت می کند.

 1- پاداش اعمالی که برای آنها انجام داده.

 2- پاداش صله رحمی که به این وسیله تحقق بخشیده است.

شناختن ارحام پرسش اصلی در این بحث این است: ارحام و اقوام چه کسانی هستند;پیوند با آنها چگونه بر قرار می شود; و قطع رحم با چه کاری تحقق می یابد؟ در مرحله بعد باید تحقیق کرد که وظیفه ما در برابر برخی ازاقوام چیست؟

در شرع مقدس اسلام معنای خاصی برای «ارحام » ذکرنشده و مراد از «ارحام » معنای «عرفی » (14) آن است; یعنی مطلق نزدیکان و بستگان. بنابراین خویشاوندان پدری و مادری را هرچندبا چند واسطه باشد، شامل می شود و فرزندان و خویشان آنها رانیز در بر می گیرد. (15)

برقراری پیوند در اسلام برای چیزهایی که سبب پیوند با خویشان می گردد، حد خاصی تعیین نشده; بلکه به فهم عمومی بستگی دارد. در عادات و سنتهای مردم نزدیک یا دور بودن بستگان تفاوت دارد. ممکن است عملی نسبت به یکی از نزدیکان پیوند به شمار آید، اما نسبت به دیگری که نزدیکتر است، قطع رابطه باشد. در موارد تردید، باید جانب احتیاط را مراعات کرد تا مبادا مرتکب گناه کبیره قطع رحم شویم. پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرماید: «پیوند با خویشان را حفظکنید، هرچند با سلام کردن باشد.» (16)

کمترین چیزی که به وسیله آن این پیوند بر قرار می شود، رفت و آمد و سلام کردن است. اما دربعضی از موارد اکتفا به این مقدار کافی نیست; برای مثال اگریکی از اقوام فقیر باشد و دیگری ثروتمند، صله رحم به وسیله کمک های مالی و دفع ضرر از آنها تحقق می یابد; و اگر هیچ توجهی به مشکلات اقوام نداشته باشد; قطع رحم کرده است. در نتیجه تحقق صله رحم به اوضاع و احوال و موقعیت و زمان بستگی دارد. هدیه دادن، دلجویی کردن، دید و باز دید، خود داری از آزار، تمسخر وتحقیر نکردن، عیادت هنگام بیماری، شرکت در مجالس شادی و غم،پذیرفتن دعوت در اعیاد و میهمانیها و هر کاری که سبب می شودمردم بگویند اینان ارتباط خانوادگی شایسته ای دارند، سبب تحقق صله رحم است. قهر کردن، جواب سلام ندادن، ترش رویی، شرکت نکردن در محافل،کمک نکردن در گرفتاریها، گله های نا به جا و امثال آن به قطع رحم و گسستن پیوند می انجامد.

امام صادق(ع) می فرماید: پیوند باخویشان را هر چند با دادن ظرفی آب، حفظ کن. برترین چیزی که این پیوند را نگه می دارد، خود داری از آزار بستگان است. صله رحم مرگ را به تاءخیر می اندازد. محبوبیت به وجود می آورد. (17)

نیکی به خویشان در مقابل بدی آنها چنانچه بعضی از اقوام قطع رابطه کنند، باز هم جدا شدن و قطع ارتباط با آنها جایز نیست. امیرمومنان(ع) می فرماید: «صلوا ارحامکم و ان قطعوکم » (18)

با ارحام ارتباط داشته باشید،هرچند آنها از شما بریده باشند. مردی در محضر امام صادق(ع) از بستگانش شکوه کرد. حضرت فرمود:خشم خود را فرو ببر. (و به آنها نیکی کن) عرض کرد: آنها با من چنین و چنان می کنند. (و رعایت حالم را نمی کنند) حضرت فرمود:آیا توهم می خواهی مثل آنها قطع رحم کنی و به آنها احسان نکنی؟! اگر چنین کنی، خداوند متعال (در دنیا و آخرت) نظرلطفش را از شما بر می دارد. (19)

داود رقی می گوید: خدمت امام صادق(ع)نشسته بودم. ناگاه فرمود: ای داود، روز پنج شنبه که اعمال شما(شیعیان) بر من عرضه شد، در میان کارهای تو عملی مرا خوشحال کرد و آن این بود که تو نسبت به پسرعمویت صله رحم انجام دادی. همانا این پیوند تو، در برابر قطع ارتباط او، سبب نزدیک شدن مرگ اوست. داود رقی می گوید: پسر عمویی داشتم که معاند و خبیث بود. متوجه شدم در گرفتاری و پریشانی است. پیش از آنکه به سوی مکه حرکت کنم، مقداری پول برایش فرستادم تا زندگی اش تاءمین شود. چون به مدینه آمدم، امام صادق(ع) این چنین مرا با خبرساخت. (20)

آثار صله رحم

پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) برای صله رحم آثار و فواید بسیار ذکر کرده اند. بخشی از آن عبارت است از:

 1- محبوبیت نزد خداوند.

 2- بهره مند شدن از پشتیبانی خداوند.

 3- افزایش روزی.

 4- طول عمر.

 5- ورود به بهشت.

 6- برطرف شدن فقر و بیچارگی.

 7- آباد شدن شهرها.

 8- آسان شدن حساب در قیامت و پاک شدن از گناه.

 9- نجات از مرگهای ناهنجار.

 10- محبوبیت در خانواده و...;

بعضی از روایاتی که در آنها به این آثار اشاره شده چنین است:

1- پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: هر کس برای من یک چیز راضمانت کند من برای او چهار چیز را ضمانت خواهم کرد. صله رحم انجام دهد. خداوند او را دوست دارد; روزی اش را توسعه می دهد;عمرش را طولانی می سازد و او را در بهشتی که وعده داده واردمی کند. (21)

 2 -پیامبراسلام(ص) فرمود: صله رحم شهرها را آباد می سازد وعمرها را طولانی می کند، هر چند اهلش از نیکان نباشند. (22)

 3- عبدالله بن طلحه می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: شخصی خدمت پیامبراکرم(ص) آمد و عرض کرد: خویشانی دارم که من با آنها ارتباط دارم، ولی آنها مرا می آزارند; قصد دارم ازآنها جدا شوم. حضرت فرمود: هرکس تو را محروم ساخت، تو او را محروم نکن; هرکس از تو برید و جدا شد، تو با او قطع رابطه نکن و هرکس به توستم کرد، عفوش کن. اگر چنین کردی، خداوند عزوجل پشتیبانت خواهد بود. (23)

امام صادق(ع) فرمود: صله رحم، خلق را نیکو، آدم را سخاوتمند و نفس را پاکیزه می سازد. (24) آن حضرت همچنین فرمود: صله رحم، مرگ را به تاءخیر می اندازد; سبب دوستی درخانواده می گردد; حساب قیامت راآسان می کند و از گناهان آدمی می کاهد. پس با خویشان خود پیوندبر قرار کنید و به برادرانتان نیکی کنید، هرچند با خوب سلام کردن و جواب سلام دادن باشد. (25)

پی نوشتها: 1- پیامبر اکرم (ص) در جمعه آخر ماه شعبان در خطبه معروف خویش فرمود:«... و صلوا ارحامکم » با خویشان خود پیوند برقرار سازید.

 2- سوره نساء، آیه 1.

 3- تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 2، ص 273.

 4- سوره رعد، آیه 21 و 22.

 5- سوره محمد، آیه 22 و 23.

 6- گناهان کبیره، شهید دستغیب، ج 1، ص 157، ترجمه اصول کافی، ج 4، ص 455

 7- خالقه از ریشه « خلق » به معنای کندن یا از ریشه برکندن است.

 8- ترجمه اصول کافی، ج 4، ص 46.

 9- گناهان کبیره، ج 1، ص 164، اصول کافی، ج 2، ص 120.

 10- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 11، ص 396، حدیث 11.

 11- وسائل الشیعه، ج 6، ص 286، صلة الرحم و قطیعتها، سید حسن طاهری خرم آبادی، ص 79.

 12- وسائل الشیعه، ج 11، ص 546.

 13- صلة الرحم و قطیعتها، سید حسن طاهری خرم آبادی، ص 44.

 14- عرفی، یعنی فهم عمومی و عرف یعنی مردم، یا عموم مردم، یا فهم عموم مردم.

 15- جمعی از علما و فقهای بزرگوار چون شیخ طوسی(ره) در کتاب خلاف و مبسوط و ابن ادریس در سرائر، علامه مجلسی در بحار الانوار و... این نظریه را اختیار کرده اند. شهید ثانی( زین الدین الجبعی العاملی 911 - 965 ه ق) می فرماید: اصحاب در اینکه مراد از قرابت و ارحام چه کسانی است؟ نظرهای مختلفی دارند. چون در شناخت آن نص و روایت خاصی وارد نشده است، ولی اکثر اصحاب معتقدند که شناخت ارحام و اقارب بستگی به نظر عرف دارد.( صلة الرحم و قطیعتها، ص 85)

 16- بحار الانوار، ج 74، ص 111.

 17- صلة الرحم و قطیعتها، ص 48.

 18- وسائل الشیعه، ج 11، ص 175.

 19-ترجمه اصول کافی، ج 4، ص 48.

 20- بحار الانوار، ج 74، ص 93.

 21- همان، ص 94.

 22- همان.

 23- همان، ص 100.

 24- همان، ص 114.

 25- همان، ص 94. 

محمود علیپور بازدید : 21 جمعه 07 شهریور 1393 نظرات (0)

«غیرت» به معنای رَشك و حسد مردانه و سرشار از صفات آن است و در تداول فارسی زبانان به معنای حمیّت و محافظت عصمت و آبرو و ناموس ونگهداری عزّت و شرف آمده است.[1]

علمای اخلاق نیز غیرت را چنین تعریف كرده اند، غیرت و حمیّت، یعنی تلاش در نگهداری آنچه كه حفظش ضروری است، این صفت در قالب مطلوبش از شجاعت، بزرگ منشی و قوت نفس انسان سرچشمه می گیرد و یكی از ملكه های نفسانی انسان و سبب مردانگی است و مردِ بی غیرت از زمره مردان خارج است.[2]

اگر غیرت بری با درد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی[3]

ضرورت غیرت

«غیرت» یكی از كمالات انسانی است كه دست پرتوان آفرینش، اسباب آن را در وجود آدمی تعبیه كرده است. غیرت ورزی در حد عالی آن، لازمه انسانیت آدمیان مخصوصاً مؤمنان پرهیزكار است. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: «اِنَّ اللهَ یَغارُ لِلْمؤمِنِ فَلْیَغَرْ، مَنْ لا یَغارُ فَاِنَّهُ مَنْكُوسُ الْقَلْبِ»[4] خداوند برای مؤمن، غیرت می ورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر كس غیرت نورزد، دلش وارونه است.

شاید مراد از وارونگی دل این باشد كه شخص بی غیرت از حالت طبیعی انسان خارج شده و به ورطه پوچی و تباهی سقوط كرده است. وجود غیرت در جامعه انسانی تا آنجا ضروری و حیاتی است كه شارع مقدس اسلام در تشریع احكام نیز به آن عنایت داشته است. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَلا وَ اِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْحَرامَ وَ حَدَّ الحُدودَ وَ‌ ما اَحَدٌ اَغْیَرَ مِنَ اللهِ وَ مِنْ غَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفواحِشَ»[5] آگاه باشید كه خداوند، محرمات را حرام و حدود را وضع كرد و هیچ كس غیورتر از خدا نیست كه از روی غیرت، زشتیها را حرام كرده است.

بر همین اساس، خدا به هر غیرتمندی نظرلطف و مرحمت دارد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «اِنَّ اللهَ غَیوُرٌ یُحِبُّ كُلَّ غَیورٍ»[6] خداوند، غیور است و هر غیرتمندی را دوست دارد.

از آنچه گذشت، به اهمیت، ضرورت و تقویت غیرت پی می بریم، ذكر این نكته نیز ضروری است كه انسان با شنیدن واژه غیرت، ناموس و حریم خانواده در ذهنش تداعی می شود در حالی كه مرز غیرت از این حد فراتر رفته انواع و اقسام دیگری را شامل می شود كه اهمیت آنها نیز از غیرت ناموسی كمتر نیست. در این جا به انواع غیرت اشاره می شود.

انواع غیرت

شاید بتوان انواع غیرت را به تعداد پدیده هایی كه نزد انسان تقدّس و حرمت دارد، گسترش داد كه در این صورت از مرز شمارش فراتر می رود. اما از دیدگاه دیگر می توان همه پدیده های مقدّس را در قالب دین، ناموس و آبرو و میهن خلاصه كرد كه در نتیجه، غیرت به سه نوع: دینی، ناموسی و ملّی تقسیم می شود.

الف ـ غیرت دینی منظور از غیرت دینی، این است كه انسان مسلمان نسبت به كیان اسلام و آنچه بدان مربوط می شود حسّاس باشد، با تمام توان در اثبات و اجرای آن بكوشد و از كوچكترین خدشه و تعرّضی نسبت به آن جلوگیری كند.

بر این اساس، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر، سفارش به حق‌ و صبر، تعلیم و تعلّم و... می تواند در راستای غیرت دینی قرار گیرد، چرا كه هر یك از موارد یاد شده از یك سو، در تحكیم احكام اسلام مؤثر است و از سوی دیگر، با ضدّ آن سرستیز دارد.

قرآن مجید با لحن تحریك آمیزی از مسلمانان می خواهد كه ضمن تقویت غیرت دینی خویش در موارد لزوم، آن را به كار گیرند و از اسلام و مسلمانان بی یاور دفاع كنند: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلوُنَ فی سَبیلِ اللهِ وَ الْمُستَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ و النِساءِ وَ الْوِلْدانِ»[7] شما را چه شده كه در راه خدا و مردان و زنان و كودكان مستضعف نمی جنگید؟

پیام این آیه نشانگر آن است كه جنگیدن در راه خدا و تلاش در رهاسازی مستضعفان خواستِ خدا و لازمه مسلمانی است كه اگر انجام نپذیرد، دور از انتظار و مورد اعتراض خدا قرار می گیرد. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز غیرت را عین دیانت دانسته، فرمود: «غَیْرَهُ الرَّجُلِ ایمانٌ»[8] غیرت مرد (عین) ایمان است.

همه غزوه ها و سریّه های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جنگ های سه گانه امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ مبارزه و صلح تحمیلی امام مجتبی ـ علیه السلام ـ و حماسه جاوید عاشورا و مبارزات بی امان پیشوایان معصوم ـ علیهم السّلام ـ و علمای دردآشنا در طول تاریخ، جملگی رنگ «غیرت دینی» دارد، خداوند می فرماید حتی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از اینكه مردم ایمان نمی آورند، نزدیك بود هلاك شود. «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ اَلّا یَكُونوُا مُؤْمِنینَ»[9] گویا از اینكه ایمان نمی آورند. می خواهی جانت را از دست بدهی!

امام علی ـ علیه السلام ـ از این كه مسلمانان نسبت به اجرای احكام اسلام و جهاد در راه خدا، بی تفاوتی نشان می دادند، دلش چركین بود و از خدا مرگ طلب كرد. «... قاتَلَكُم اللهُ لَقَد مَلَاتُم قَلْبی قَیحاً وَ شَحَنْتُم صَدری غَیظاً...»[10] خدا مرگتان دهد كه دلم را چركین كردید و سینه ام را از خشم آكندید!

همچنین می فرماید: «وَ لَوَدِدْتُ اَنَّ اللهَ فَرَّقَ بَیْنی وَ‌ بَیْنَكم وَ الْحَقَنی بِمَنْ هُوَ اَحق بی مِنْكُم...»[11] دوست دارم كه خدا میان من و شما جدایی افكند و به كسی كه سزاوارتر از شما به من است، ملحقم سازد.

ب ـ غیرت ناموسی حمایت و حفاظت از ناموس، ارتباطی تنگاتنگ با شرف و مردانگی شخص مسلمان دارد و اسلام با تأكید از او خواسته كه از ناموس خود و هم كیشانش در برابر هر گونه گزند داخلی و خارجی به شدت دفاع كند و كمترین مسامحه ای از خود بروز ندهد، حتی روایت شده كه: «اگر كسی ببیند كه مرد بیگانه ای با همسرش نزدیكی می كند، می تواند هر دو را بكشد»[12]

فتوای امام راحل (قدس سرّه) نیز چنین است: اگر به ناموس كسی ـ خواه همسرش باشد یا دیگران ـ به قصد تجاوز حمله شود، واجب است به هر وسیله ممكن آن را دفع كند گرچه به كشتن مهاجم بیانجامد، بلكه اگر قصد آبروریزی به كمتر از تجاوز هم داشته باشد، به ظاهر حكمش همین است.»[13]

همچنین، مسلمانان وظیفه دارند كه در میان خود ـ در روابط اجتماعی و خانوادگی ـ عفّت شخصی و عمومی را رعایت كنند. زنان با حجاب كامل اسلامی و رعایت شؤون اجتماعی، از هر گونه خودنمایی و تحریك مردان امتناع ورزند و مردان نیز با متانت و حفظ امانت نسبت به پاكدامنی خود و دیگران همت گمارند. نیز ناموس خویش را از رفت و آمدهای غیرضروری، پوشیدن لباسهای جلف و زننده، هر گونه خودآرایی در اجتماع، سخن گفتن و روبرو شدن با نامحرم و... باز دارند تا زمینه های ناامنی ناموسی محو شده، جای خود را به امنیت و عفت بدهد.

ج ـ غیرت ملّی مراد از «غیرت ملّی» احساس مسؤولیت در برابر تمامیت ارضی كشور اسلامی و دلسوزی و حمایت از مسلمانان و عزت و شرف آنان است كه به شكلی با «غیرت دینی» و «غیرت ناموسی» نیز پیوند دارد.

ناگفته مشخص است كه «ملّی گرایی»‌ به معنای امروزی از نظر اسلام محكوم و نامعقول است؛ ولی وطن دوستی و مشاركت در دفاع از میهن و هم میهنان مسأله ای است كه با سرشت انسانی عجین و از سوی اسلام نیز به رسمیت شناخته شده است و روایت زیر گواه آن می باشد: «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الْایمانِ»[14] وطن دوستی از ایمان است.

پس از جنگ صفّین و فتنه حكمیّت، نیروهای معاویه یك سلسله عملیات ایذایی در نوار مرزی و شهرهای تحت فرمان امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ انجام داند، آن حضرت از چنین جسارتی بسیار دلگیر شد و با جدّیت از نیروهای خویش خواست كه به این حملات پاسخ دهند و پس از آنكه شنید ضحّاك بن قیس به زائران خانه خدا حمله كرده و اموالشان را به غارت برده است، به مردم فرمود: «... لایُدرَكُ الْحَقُّ الّا بِالْجِدّ اَیَّ دارٍ بَعْدَ دارِكُمْ تَمْنَعُونَ وَ‌ مَع اَیّ اِمام بَعْدی تُقاتِلُونَ»[15] حق، جز در سایه تلاش و كوشش به دست نمی آید، پس از (تصرف و غارت) این میهن از چه دیاری دفاع خواهید كرد و بعد از من، همراه كدام پیشوا خواهید جنگید؟

امام خمینی (قدس سرّه) در این باره چنین فتوا داده است: «اگر دشمنی به كشور اسلامی یا مرزهای آن حمله كند و اسلام و جامعه اسلامی مورد خطر قرارگیرد، بر مسلمانان واجب است كه به هر وسیله ممكن و با بذل جان و مال از آن دفاع كنند.»[16] 

 [1] . لغت نامه دهخدا، واژه غیرت.

 [2] . جامع السعادات، ج 1، ص 266.

 [3] . لغت نامه دهخدا، واژه غیرت، (شعر از نظامی).

 [4] . بحارالانوار، ج 79، ص 115.

 [5] . همان، ج 76، ص 332.

 [6] . فروع كافی، ج 5، ص 535، دارصعب، بیروت.

 [7] . نساء (4)، آیه 75.

 [8] . شرح غررالحكم، ج 4، ص 377.

 [9] . شعرا (26)، آیه 3.

 [10] . نهج‌البلاغه، خطبه 27، ص 96.

 [11] . همان، خطبه 115، ص 364.

 [12] . وسائل الشیعه، ج 28، ص 149.

 [13] . تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 87.

 [14] . سفینه البحار، قمی، ج 2،ص 668، (برای اطلاع بیشتر از حدود و مرز میهن اسلامی به المیزان، ج 4، ص 2، رجوع كنید).

 [15] . نهج‌البلاغه، خطبه 29، ص 103.

 [16] . تحریرالوسیله، ج 1، ص 485.

تعداد صفحات : 9

درباره ما
حضرت امام راحل « ره » : همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزارعاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفاء آزادگان خواهد بود . خدا می داند که راه و رسم شهادت ، کور شدنی نیست و این ملت و آیندگان هستند که به راه شهیدان ، اقتدا خواهند کرد . شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب از نظر کیفی چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 33
  • بازدید سال : 474
  • بازدید کلی : 5,215