loading...
از قافله مانده
محمود علیپور بازدید : 17 جمعه 05 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

س: اگر صدقه جمع شده با رضايت خودم به كسى قرض دهم تا مشكلطرف مقابل حل شود و بعد از حل مشكل به من برگرداند و براى صدقهاستفاده كنم حكم آن چيست ؟

ج) اگر مبلغ صدقه از خودتان بوده و جمع كرد هايد و هنوز به فقير ندادهايد، از ملك شما خارج نشده و اختيار آن دست خود شماست مگراينكه در صندوق كميته امداد ريخته باشيد . استفتائات مقام معظم رهبرى

محمود علیپور بازدید : 25 جمعه 05 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

                                                

اگر بخواهيد بى خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابر قدرت ها و سلاح هاى پيشرفته آنان و شاطين و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند خود را به”ساده زيستن“ عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد. صحيفه امام خمينى (ره) ج 18 ، ص 471

محمود علیپور بازدید : 24 جمعه 05 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

 

                                        

يك روز براي كسب اطلاع از كمبود هاي انبار به آن قسمت سركشي مي كرد. وقتي مشغول بازديد از وضعيت انبار بود، مسئول انبار، «حاج امرالله» كه آقا مهدي را از روي قيافه   نمي شناخت، رو به او كرد و باصداي بلند گفت: جوون! چرا همين طور ايستاده اي و نگاه مي كني ؟بيا كمك كن تا اين گوني ها رو به انبار ببريم. اگه اومده اي اين جا كاركني، بايد پا به پاي بقيه اين بارها رو از كاميون خالي كني! فهميدي بابا؟ كتف آقا مهدي ، قبلا مورد اصابت تير قرار گرفته بود و نمي تونست زياد از آن كار بكشه، با اين وصف مشغول به كار شد. نزديك ظهر، يكي ازبچه هاي سپاه براي دادن آمار به حاج امرالله به اون جا آمد. حاج امرالله به او گفت: يه بسيجي پركار امروز آمده . نمي دونم از كدوم قسمته .مي خوام بِرَم از فرمانده اش بخوام كه او را به قسمت ما منتقل كنه. و به آقا مهدي اشاره كرد. آن سپاهي كه ايشون را مي شناخت، به سرعت به كمك آقا مهدي رفت و به حاج امرالله گفت: آخه مي دوني اوكيه؟ اين آقا مهدي باكري، فرمانده لشگر خودمونه.حاج امرالله و ديگربسيجي ها به طرف او رفتند، آقا مهدي بدون اين كه بگذاره اونا حرفي بزنند، صورتشون رو بوسيد و گفت: حاج امرالله! من يك بسيجي ام،همين ! (خاطرات شهيد مهدى باكرى برگرفته از من يك بسيجى ام جلد 5)

محمود علیپور بازدید : 18 چهارشنبه 03 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

روزى مرحوم كاشف الغطا،يكى از مراجع بزرگ تقليد،پس از پايان درس فرمودند»: من دخترى دارم كه وقت ازدواجش فرا رسيده است،اگر يك فرد متدين و اخلاقى باشد من او را به دامادى مى پذيرم و دخترم را به همسرى او در مى آورم«در اين ميان،يكى از حضار از جاى خود برخواست و پس از لحظه اى،بدون اين كه سخنى بگويد نشست.پس ازاتمام جلسه،مرحوم كاشف الغطا او را به منزلشان دعوت كردند.معلوم شد يكى از شاگردان فاضل،متدين و خوش اخلاق خود اوست.بنابراين بدون اين كه نياز به تحقيق بيشترى درباره او داشته باشد،درباره امكانات مالى اش از او پرسيدند.طلبه جوان در پاسخ گفت:چيزى ندارم. مرحوم كاشف الغطا فرمودند»:مانعى ندارد،اين منزل ما يك اطاق خالى دارد كه فعلا به آن نيازى نداريم و شمامى توانيد در آن زندگى كنيد«.و سپس در همان شب مقدمات عروسى و ازدواج را فراهم كرد و دخترشان را به رسم آن روزگار عروس كردند.داماد كسى نبود جز مرحوم حاج شيخ محمد تقى مسجد شاهى اصفهانى كه بعدها يكى از مراجع بزرگ تقليد شد. (آيين زندگى ،احمد حسين شريفى،ص177)

محمود علیپور بازدید : 20 چهارشنبه 03 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

سوال:آيا پدر می تواند زكات فطره را به فرزند دانشجوى خودكه محتاجاست، بدهد؟ جواب:اگر فرزندان فقير باشند، پدر و مادر بايد مخارج واجب آنان رابپردازند و نمی توان چيزى از زكات فطره را بابت مخارج زندگى به آنها دادولى براى اداى دين و يا مايحتاجى كه تأمين آن بر پدر واجب نيستاشكال ندارد . (استفتائات مقام معظم رهبرى)

محمود علیپور بازدید : 20 دوشنبه 01 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

                                   

يك هفته بود مادرم در بيمارستان بستري بود. مصطفي به من سفارش كرد كه « شما بالاي سر مادرتان بمانيد ولش نكنيد، حتي شبها.» و من هم اين كار را كردم. مامان كه خوب شد و آمديم خانه، من دو روزديگر هم پيش او ماندم، يادم هست روزي كه مصطفي آمد دنبالم، قبل از اين كه ماشين را روشن كند دست مرا گرفت و بوسيد، مي بوسيد و همان طور با گريه از من تشكر مي كرد. من گفتم: «براي چي مصطفي؟ » گفت: اين دستي كه اين همه روزها به مادرش خدمت كرده براي من مقدس است و بايد آن را بوسيدگفتم: از من تشكر مي كنيد؟   «. خب اين كه من خدمت كردم مادر من بود، مادر شما نبود كه اين همه كارها مي كنيد». گفت:«دستي كه به مادرش خدمت ميكند مقدس است و كسي كه به مادرش خير ندارد به هيچ كس خيرندارد. من از شما ممنونم كه با اين همه محبت و عشق به مادرتان خدمت كرديد».هيچ وقت يادم نرفت كه براي او اين قدر ارزش بوده كه من به مادرخودم خدمت كردم . (راوى:همسر سردار شهيد مصطفي چمران/س ، بولتن)

محمود علیپور بازدید : 44 دوشنبه 01 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه کرد.

                                                        

سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد. آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود. آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند. هیچ اتفاقی نیفتاد! در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند. جیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ ان، راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند. گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم. اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم ، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم. من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم. من دانایی خواستم و خدا به من مسائلی داد تا حل کنم. من سعادت و ترقی خواستم و خدا به من قدرت تفکر و ماهیچه داد تا کار کنم. من جرأت خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر انها غلبه کنم. من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند. من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت داد. « من به هر چه که خواستم نرسیدم ... اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم » بدون ترس زندگی کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی بر تمام آنها غلبه کنی.

محمود علیپور بازدید : 15 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (0)

در كمال حلم و بردبارى مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد تقى بافقى يكى از علماى بزرگ و صاحب كرامات، در امر به معروف و نهى از منكر بسيار سخت گير و باشجاعت و بى باك بود. چنانكه در يكى از حمام ها ديد سرهنگى ريش خود را مى تراشد؛ نزديك آمده به او گفت: مگر تو نمى دانى كه در اسلام ريش تراشى حرام و گناه است؛ چگونه به اين گناه اقدام میكنى؟سرهنگ از جرأت و اهانت ايشان عصبانى شده؛ كشيده اى به صورت شيخ زد و گفت به تو چه من ريشم را مى تراشم؟ شيخ با كمال خونسردى مانند يك پدر دلسوز كه فرزندش را نصيحت كند؛ طرف ديگرصورتش را به سمت او گرفت و فرمود: يك كشيده هم به اين طرف صورتم بزن؛ ولى خواهش مى كنم ريشت را نتراش!.سرهنگ ازمشاهده اين حلم و موعظه خيرخواهانه از عمل خود پشيمان شده ازسلمانى حمام، سؤال كرد؛ اين آقا كيست؟ سلمانى گفت: اين آقا شيخ محمد تقى بافقى است. سرهنگ چون شيخ را شناخت؛ بيشترناراحت شد. آمد و دست آقا را بوسيد و عذر خواهى كرد و بعد به دست ايشان توبه كرد.بالاخره از نفس پاك شيخ عاقبت به خير شد. مرحوم شيخ محمد تقى بافقى در تمام شهر قم، ريش تراشى را قدغن كرد و از سلمانى هاى قم تعهد گرفته بود كه ريش نتراشند. (مردان علم در ميدان عمل، جلد يك، اثر سيد نعمت الله حسينى)

محمود علیپور بازدید : 28 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (0)

- دریا باش كه اگر كسی سنگی به سویت پرتاب كرد سنگ غرق شود نه آنكه تو متلاطم شوی.

- وقتی خوشحال هستید قول ندهید.وقتی غمگین هستید پاسخ ندهید.وقتی عصبانی هستید تصمیم گیری نكنید.دو بار فكر كنید. . .، خردمندانه عمل كنید.

- یادمان باشد فقط از خدا بخواهیم و از خدا فقط خدا را بخواهیم زیرا از خدا غیر از خدا خواستن کم خواستن است.

- شيطان آنجاست كه خدا نباشد و خدا همه جا هست پس شيطان را بدست خود خلق نكنيم.

- التماس به خدا شجاعت است ، اگر برآورده شد رحمت است، اگر برآورده نشد حكمت است ، التماس به خلق ذلت است ، اگر برآورده شد منت است، اگر برآورده نشد خفت است.

- خداوندا! اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگويم، هزاران جلد کتاب مي شود ولي آنچه در دل دارم يک جمله بيش نيست: دوستت دارم.

- ازلباس کهنه ات خجالت نکش از افکار کهنه ات شرمنده باش . انيشتن

- زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ..واسه ادامه دادنش همیشه باید تعادل رو تو همه چیز حفظ و رعایت کنی...آلبرت انیشتن

- در بن بست راه آسمان باز هست ...... پرواز بياموز!!

- گفتم به خرد که چيست اسباب نجات؟... در سختي روزگار و هول عرفات؟..... در وادي عقل و عشق ، گشتي زد و گفت:..... بر طلعت نوراني مهدي صلوات.... الهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

- به کعبه گفتم تو از خاکي منم خاک، چرا بايد به دور تو بگردم ؟؟؟ ندا آمد تو با پا آمدي بايد بگردي ، برو با دل بيا تا من بگردم...

- خدایا پشت حصار خطاهایم بنویس"جوانی"

- مردان بزرگ اراده می کنند و مردان کوچک آرزو.

- اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان که در رسیدن به هدفت موفق بودی. اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند. اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست. اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت میخواهد.

- وقتی آنچه داریم می بخشیم ، آنچه نیازمند آنیم دریافت خواهیم کرد.

- انسان زمانی نا امید می شود که چیزی به موفقیتش نمانده است.

- انسان به اندازه ای که به مرحله ی انسان بودن نزدیک می شود،احساس تنهایی بیشتری می کند.

- حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست خدا در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما، خوشا روزی که دریابیم جادوی حضور ها را.

- مهربانی را در نگاه کودکی دیدم که ابنباتش را به دریا انداخت تا اب شیرین شود.

- زندگی کتابی است پر ماجرا،هیچگاه ان را به خاطر یک ورقش دور مینداز.

- انسان نقطه ای است بین دو بی نهایت،بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته.

- حکایت جالبی است که فراموش شدگان ،هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند! -   دنيا دو روز است يک روز با تو يک روز بر عليه تو ........... روزي که با تو ست مغرور نشو .... روزي که بر عليه توست ما يوس نشو.

- اگر خدا آرزويي را در دلت انداخت، بدان كه توانايي رسيدن به آن را در تو ديده است.

- هرگز تسلیم نشو هر روز معجزه تازه ای اتفاق می افتد.

- عشق تملک معشوق است و دوست داشتن محو شدن اوست!

- مالکیت اسمان را به نام کسانی نوشته اند که به زمین دل نبسته اند!

- اگر اولش به فکر اخرش نباشی ،اخرش به فکر اولش می افتی!ودر اخر یادتون نره که : بالاترین نقطه ی اوج اولین نقطه ی سقوط است!

-همیشه نگاهی را باورکن که وقتی از ان دور شدی در انتظارت بماند.

- ساق شکستن قانون طوفان است،تونسیم باش ونوازش کن.

- هر انچه دوست داریم ، نداریم.راز خوشبختی در ان است که ان چه داریم دوست بداریم! -   ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند، چه تلخ است قصه ی عادت!

- دلت که گرفت، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است، پر بکش او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند ؟اگر هیچکس نیست، خدا که هست...

- خوشا آن بنده با عهد و پیوند               که دارد بازگشتی با خداوند

به کام خویش اگر چندی رود راه             چو باز آید نیاز آرد به درگاه...

- اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی،لبخند خداست به بنده اش اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه،تمام مشکلاتو حل میکنه...

- خدا تلفن ندارد، اما من با او صحبت میکنم فیسبوک ندارد، اما من دوست او هستم توییتر ندارد، اما من او را دنبال میکنم...

- با خدا دعوا کردم با هم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوستم نداره رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم بردصبح که بیدار شدم مامانم گفت نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارونی میومد...

- تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم، نه خوشی ها را زیرا خوشی آن است که تو             می خواهی و خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد...

- نیایش یعضی از ما آدم ها با خدا و درخواست از او برای حضور در زندگیمان مانند شیطنت بچه هایی است که در می زنند و فرار می کنند...

- زمانبندی خدا بی نظیر است،نه هیچگاه دیر نه هیچگاه زودکمی بردباری می طلبد و ایمان بسیار،اما ارزش انتظار را دارد...

- یکی از فرق های انسان با خدا این است که انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند...

- قربون خدای بزرگم برم که اگه خطا کنم نهایت قهرش بین دو اذانه دوباره صدام میکنه، خدا را عشق است...

- دوست خدا بودن یونیفورم نمی خواهد،فقط یه دل پاک و زلال کافیست...

- ﻫﻤﻴــــﺸﻪ ﺳــﺮﻡ "ﺑﺎﻻﺳــﺖ"،ﭼــﻮﻥ ﺑــﺎﻻی ﺳــﺮﻡ "ﺧﺪﺍﺳــﺖ"

- گرفتار آن دردم که تو درمان آنی،بنده آن ثنایم که تو سزای آنی...

- خداوندا دنیای آشفته ی درونم را که تنها از نگاه تو پیداست،با لالایی مهربان خود، آرام کن تا وجود داشتن و بودن را به زیبایی احساس کنم...

- پروردگارا بیشتر می جوئیم و کمتر می یابیم وقتی تو را در نظر نداریم...

- میگن شبا فرشته ها از آرزوی آدما قصه میگن واسه خدا، خدا کنه همین حالا رویای تو هرچی باشه گفته بشه پیش خدا

- هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زندسطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست...پس دوست عزیز بخوانش با لبخند

- پروردگارا... مهارت مراقبت از آنچه را که به ما بخشیده ای در قلبمان بکار زیرا ما در از دست دادن استاد شده ایم...

- جواب آزمایش الهی مون، درست در نمیاداگر عمری از حرام و لقمه اش ناشتا نباشیم... -   شک دارم که خالق دانه های انار زندگی مرا بی نظم چیده باشد...

- از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست سخت کار ما بُوَد کز ما خدا برگشته است... - الهی همنشین از همنشین رنگ می گیرد،خوشا آنکه با تو همنشین است...

- خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطمها ، تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز...

- به خاطر بسپاریم که همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن است آرام، بی صدا، همیشگی...

- وقتی چشم امیدتان به خدا باشد و باور و ایمان قوی داشته باشید:هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که راست نباشد هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیایدهیچ چیز آنقدر عجیب نیست که دیر نپاید...

- ﺷﻌﺎﻉ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻴﺖ ﺭا ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺯﻳﺎﺩ ﻛﻦ،ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺭﻭﺯی ﺑﺘﻮاﻧﻲ ﻫﻤﻪ ﺭا ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺩﻫﻲﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﺎ ﺧﺪا ﻓﺎﺻﻠﻪای ﻧﻴﺴﺖ...

- خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کردچه کسی بهتر از تو

- کار خدا نشد ندارد، او خوب می داند چطور در و تخته را به هم جور کندخواسته هایت را به او بسپار، او حتما راهی برای رسیدن، به تو نشان خواهد داد...

- خدایا مرا ببخش که همواره در گرفتاری هایم؛ دنیا را از تو خواسته ام الهی دستانی عطا کن که تو را برایم از تو بخواهد...

- خدایا به تنهاییت قسم،ما را به آنچه که قسمتمان نیست عادت نده

زَهر است عطای خلق هرچند که دوا باشد       حاجت از کی طلبی جایی که خدا باشد ؟! - خدایا شکرت که مرا از تمام وابستگی ها می رهانی و ترس از دست دادن را از من دور کردی و چنان روحم را بزرگ کردی که دلبسته باشم نه وابسته...

- وقت دعا خجالت نکش،نگو من گناهکارم و صدامو نــمیشنوه اونـی که اون بالاست بیشتر از اونی که تو فکر میکنی هـــواتـو داره...

- شک نکن درست در لحظه ی آخر، در اوج توکل و در نهایت تاریکی نوری نمایان می شود، معجزه ای رخ می دهد و چه زیبا خدا از راه می رسد...

- روزهایی بدی در زندگی آدم می رسد،که هیچ کسی حتی نمی پرسد "خوبی؟"برای چنین روزهای بدی، نیاز به یگانه مهربانِ دلسوزی داری به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی و نامش چه زیباست... "خــــدا"

محمود علیپور بازدید : 32 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (0)

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد، مرد زمین خورد و لبای هایش کثیف شد. او برخواست و لباس های خود را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد پس از عوض کردن لباس هایش دوباره راهی مسجد شد، دوباره در همان نقطه زمین خورد! او دوباره برخاست و خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یکبار دیگر لباس هایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد، با مردی که چراغی در دست داشت، برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد من دیدم شما در راه رسیدن به مسجد دوبار به زمین افتادید، از این رو چراغی آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او چندبار تشکر کرد و هر دو راهشان را ادامه دادند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ به دست خواست که وارد مسجد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری کرد. مرد اول درخواستش را دوباره تکرار کرد و دوباره همان جواب را شنید. مرد اول سوال کرد که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: من شیطان هستم! مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح داد: این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و دوباره به راه مسجد برگشتید، خدا همه ی گناهانتان را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن خدا تمام گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را ببخشد. بنابراین، دیدم عاقلانه این است که شما را سالم به مسجد برسانم.

تعداد صفحات : 9

درباره ما
حضرت امام راحل « ره » : همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزارعاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفاء آزادگان خواهد بود . خدا می داند که راه و رسم شهادت ، کور شدنی نیست و این ملت و آیندگان هستند که به راه شهیدان ، اقتدا خواهند کرد . شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب از نظر کیفی چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 34
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 37
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 53
  • بازدید ماه : 68
  • بازدید سال : 509
  • بازدید کلی : 5,250